شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 22
«شوهر سخت گیر من فصل دوم»
ᥣᥲძᥡ-ȷᥱ᥆ᥒȷk
پارت 22
ا.ت:
یکم از کیمیچی خوردم تند بود و خیلی خوشمزه اینقدر خوشمزه بود که دلم میخواست برم کوک رو بوس کنم و کلی ازش تشکر کنم
کوک« چطوره شده
ا.ت« خوبه قابل خوردنه
کوک« هننن قابل خوردن قیافت که میگه عالیه الان دلت میخواد منو مای بوس کنی
یاااا این ذهن منو میخونه چیه چه موجودیه والا افرین به ذهنش مثل من که خنگ نیست ولی منم به وقتش باهوشم اعتماد به سقف
ا.ت« نخیرم
کوک« قبول کن که خوشمزس
ا.ت« خوب اره خوبه
کوک« معلومه که خوبه از دستپخت تو که اون روز کل کیک شکلاتی رو سوزوندی منم به زور خوردم
ا.ت« من که مجبورت نکردم خودت همه رو برداشتی خوردی
کوک« اره بعد کل روز دلم درد میکرد
ا.ت« تو باید بهم میگفتی
کوک« تو ناراحت میشدی
ا.ت« اخی حالا خیلی مزش بد بود
کوک« مزه نداشت که سوخته بود
ا.ت« باشه باشه من رفتم
کوک« هنوز نخوردی که غذاتو
ا.ت« میل ندارم
کوک« چرا منو مجبور کردی بپزم
ا.ت« دلم خواست بای
و از اونجا رفتم
کوک:
عجب زنیه وا نشستم رو صندلی و شروع به خوردن کیمچی کردم
کوک« ا.ت عجب ناز داره میگه قابل خوردنه این کیمچی عالیه بزار بچه بدنیا بیاد به حسابش میرسم اونوقت میفهمه رئیس کیه
ا.ت:
خیلی حال میده عشق تو اذیت کنی ولی در کنارش خوشحالش کنی پس باید دوباره برگردم
دوباره رفتم اشپزخانه جونگکوک داشت اون کیمچی رو میخورد منم رفتم پیشش و کنارش وایسادم کوک سرشو بالا اورد
کوک« چیه
بدون هیچ حرف زدنی صورتشو با دوتا دستام گرفتم سرمو نزدیک کردم و لپشو چشماشو پیشونیشو چونشو اینقد بوسیدم که دیگه خودش خسته شد
کوک« ای دیدی گفتم دلت میخواد منو بوس کنی
یکم دیگه اذیتش کنیم چطوره
ا.ت« نخیرم بخاطر هورمون های بارداریه
کوک« دروغ گو این بوسا بخاطر تشکر بود
ا.ت« نخیرم اقا
کوک« تا دیروز که بودم عشقم الان شدم اقا
ا.ت« دیروز دیروز بود الان الانه
کوک« باشه تو راست میگی
ا.ت« معلومه که من راست میگم، من رفتم
کوک« کجا
ا.ت« حیاط
کوک« مواظب باش نیوفتی
ا.ت« من مواظبم تو مواظب باش که بعضیا بهت نچسپن
کوک« آیی حسود
ا.ت« چی
کوک« هیچی برو، این دختر چقدر حسوده خدا رحم کنه
ا.ت:
حرفاشو شنیدم به من میگه حسود اخه من کجام حسوده منو حسودی امکان نداره بیخیال شدم رفتم حیاط اینجا حیاطش عالیه درخت داره زمین چمنه داشتم واسه خودم راه میرفتم که جیسون رو دیدم تنها بود اروم اروم رفتم پیشش
ا.ت« جیسون
جیسون« خاله
ا.ت« اینجا تنها چیکار میکنی
جیسون« هیچی
ا.ت« چطوری
جیسون« من خوبم خاله تو چطولی
ا.ت« ای جانم منم خوبم عزیزم
جیسون« بیا بازی کنیم
ا.ت« میشه ازت سوال کنم
جیسون« بپلس
ا.ت« ..........
شرط نداره ولی نمیتونم زودبزارم امتحان دارم حمایت پلیز
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
ᥣᥲძᥡ-ȷᥱ᥆ᥒȷk
پارت 22
ا.ت:
یکم از کیمیچی خوردم تند بود و خیلی خوشمزه اینقدر خوشمزه بود که دلم میخواست برم کوک رو بوس کنم و کلی ازش تشکر کنم
کوک« چطوره شده
ا.ت« خوبه قابل خوردنه
کوک« هننن قابل خوردن قیافت که میگه عالیه الان دلت میخواد منو مای بوس کنی
یاااا این ذهن منو میخونه چیه چه موجودیه والا افرین به ذهنش مثل من که خنگ نیست ولی منم به وقتش باهوشم اعتماد به سقف
ا.ت« نخیرم
کوک« قبول کن که خوشمزس
ا.ت« خوب اره خوبه
کوک« معلومه که خوبه از دستپخت تو که اون روز کل کیک شکلاتی رو سوزوندی منم به زور خوردم
ا.ت« من که مجبورت نکردم خودت همه رو برداشتی خوردی
کوک« اره بعد کل روز دلم درد میکرد
ا.ت« تو باید بهم میگفتی
کوک« تو ناراحت میشدی
ا.ت« اخی حالا خیلی مزش بد بود
کوک« مزه نداشت که سوخته بود
ا.ت« باشه باشه من رفتم
کوک« هنوز نخوردی که غذاتو
ا.ت« میل ندارم
کوک« چرا منو مجبور کردی بپزم
ا.ت« دلم خواست بای
و از اونجا رفتم
کوک:
عجب زنیه وا نشستم رو صندلی و شروع به خوردن کیمچی کردم
کوک« ا.ت عجب ناز داره میگه قابل خوردنه این کیمچی عالیه بزار بچه بدنیا بیاد به حسابش میرسم اونوقت میفهمه رئیس کیه
ا.ت:
خیلی حال میده عشق تو اذیت کنی ولی در کنارش خوشحالش کنی پس باید دوباره برگردم
دوباره رفتم اشپزخانه جونگکوک داشت اون کیمچی رو میخورد منم رفتم پیشش و کنارش وایسادم کوک سرشو بالا اورد
کوک« چیه
بدون هیچ حرف زدنی صورتشو با دوتا دستام گرفتم سرمو نزدیک کردم و لپشو چشماشو پیشونیشو چونشو اینقد بوسیدم که دیگه خودش خسته شد
کوک« ای دیدی گفتم دلت میخواد منو بوس کنی
یکم دیگه اذیتش کنیم چطوره
ا.ت« نخیرم بخاطر هورمون های بارداریه
کوک« دروغ گو این بوسا بخاطر تشکر بود
ا.ت« نخیرم اقا
کوک« تا دیروز که بودم عشقم الان شدم اقا
ا.ت« دیروز دیروز بود الان الانه
کوک« باشه تو راست میگی
ا.ت« معلومه که من راست میگم، من رفتم
کوک« کجا
ا.ت« حیاط
کوک« مواظب باش نیوفتی
ا.ت« من مواظبم تو مواظب باش که بعضیا بهت نچسپن
کوک« آیی حسود
ا.ت« چی
کوک« هیچی برو، این دختر چقدر حسوده خدا رحم کنه
ا.ت:
حرفاشو شنیدم به من میگه حسود اخه من کجام حسوده منو حسودی امکان نداره بیخیال شدم رفتم حیاط اینجا حیاطش عالیه درخت داره زمین چمنه داشتم واسه خودم راه میرفتم که جیسون رو دیدم تنها بود اروم اروم رفتم پیشش
ا.ت« جیسون
جیسون« خاله
ا.ت« اینجا تنها چیکار میکنی
جیسون« هیچی
ا.ت« چطوری
جیسون« من خوبم خاله تو چطولی
ا.ت« ای جانم منم خوبم عزیزم
جیسون« بیا بازی کنیم
ا.ت« میشه ازت سوال کنم
جیسون« بپلس
ا.ت« ..........
شرط نداره ولی نمیتونم زودبزارم امتحان دارم حمایت پلیز
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۸۴.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.