پارت ۱۲
پارت ۱۲
+( با گریه) تا صبح مراقبش بودم و این بود جوابش باورم نمیشه من احمق رو بگو که فکر میکردم داره آدم میشه
فلش بک صبح وقتی هیونجین بلند شد:
+بیدار شدی
_اره بیا اینجا ببینم
دستتو گرفت و نشوندت رو پاهاش
+هیون چیکار میکنی
لباشو رو لبات گذاشت و یه دستشو روی گردنت و یه دستشو روی بند لباست گذاشت همین که میخواست لباستو دراره یه سیلی تو گوشش زدی عصبی شد و مچ دستت رو محکم گرفت و با داده گفت
_چیکار میکنی عوضی ؟ ها؟
+ولم کن
_ مگه بهت نگفتم دستتو روم بلند کنی میشکنمشون
اینو گفت و محکم پرتت کرد رو زمین و حتی یه لگتم بهت زد و گفت
_ گمشو لباستو عوض کن با این بیای پایین خونتو میریزم مثل هرزه ها شدی
+تو..... تو الان بهم گفتی ...هر... هرزه ؟ واقعاً اینطور به نظر میام ؟ تو کسی هستی که دخترونگیمو ازم گرفته بعد بهم میگی هرزه با صدای بلند
انگار خودشم از این حرفاش شوکه شده بود ولی چیزی نگفت و رفت
واقعاً باورم نمیشه اون همچین حرفی رو بهم زد
پایان فلش بک
+من چقدر احمقم ، چرا اینقدر احمقم
لیوان آبی که دستم بود رو پرت کردم که هیون اومد تو
_ ات ، بیا باهم حرف بزنیم
+ حرفایی که لازم بود رو امروز صبح بهم زدی
_ات فقط یکم عصبانی شدم همین
+ یکم ؟؟؟؟ مچ دستمو ببین هنوزم کبوده پاهامو ببین این یکمه ؟؟؟
_ات ، من منظوری نداشتم ، عاشقتم ات میخوام فقط مال من باشی
+ عاشقمی ؟ عاشقی به نظر تو بزور رابطه برقرار کردنه ؟ کتک زدنه ؟ سرد رفتار کردنه ؟ لقب هرزه دادنه ؟؟؟؟ بگو عشق چیه هیون؟
عشقت نسبت بهم واقعیه ؟؟؟
_ اره عشقم واقعیه , من دیوانه وار عاشقتم ات ، پس یه کاری نکن که یه کاری کنم دیگه نتونی راه بری
+ هیون عشقت یه هوس سادس، الان حدود یه ماه از ازدواج منو تو میگذره ولی تو هر روز من رو میزنی و بهم تجاوز میکنی فکر میکنی با اینکارت عاشقت میشم
+ وقتی چند روز پیش اومدی پیشم و قول دادی دیگه اینکارارو نکنی حسم داشت بهت عوض میشد میخواستم فراموش کنم چطوری وحشیانه باهام رابطه میگرفتیدی ، اما صبح فهمیدم هیچوقت عوض نمیشی
+ حالا هم ولم کن میخوام برم بیرون تحمل تو این اتاق صبر کردنو ندارم
لباست رو عوض کردی و به لیسا زنگ زدی تا بیاد دنبالت سوار ماشین شدی
علامت لیسا ٫
٫ ات عزیزم چت شده خوشگل من
بغلت کرد و توهم تا تونستی گریه کردی
٫ امشب همه غم و غوصه هاتو فراموش کن چون قراره بریم کلی خوش بگذرونیم
+ واقعاً ، بزن بریم
ماشین و روشن کرد و راه افتادین و زدین به دل جاده
+( با گریه) تا صبح مراقبش بودم و این بود جوابش باورم نمیشه من احمق رو بگو که فکر میکردم داره آدم میشه
فلش بک صبح وقتی هیونجین بلند شد:
+بیدار شدی
_اره بیا اینجا ببینم
دستتو گرفت و نشوندت رو پاهاش
+هیون چیکار میکنی
لباشو رو لبات گذاشت و یه دستشو روی گردنت و یه دستشو روی بند لباست گذاشت همین که میخواست لباستو دراره یه سیلی تو گوشش زدی عصبی شد و مچ دستت رو محکم گرفت و با داده گفت
_چیکار میکنی عوضی ؟ ها؟
+ولم کن
_ مگه بهت نگفتم دستتو روم بلند کنی میشکنمشون
اینو گفت و محکم پرتت کرد رو زمین و حتی یه لگتم بهت زد و گفت
_ گمشو لباستو عوض کن با این بیای پایین خونتو میریزم مثل هرزه ها شدی
+تو..... تو الان بهم گفتی ...هر... هرزه ؟ واقعاً اینطور به نظر میام ؟ تو کسی هستی که دخترونگیمو ازم گرفته بعد بهم میگی هرزه با صدای بلند
انگار خودشم از این حرفاش شوکه شده بود ولی چیزی نگفت و رفت
واقعاً باورم نمیشه اون همچین حرفی رو بهم زد
پایان فلش بک
+من چقدر احمقم ، چرا اینقدر احمقم
لیوان آبی که دستم بود رو پرت کردم که هیون اومد تو
_ ات ، بیا باهم حرف بزنیم
+ حرفایی که لازم بود رو امروز صبح بهم زدی
_ات فقط یکم عصبانی شدم همین
+ یکم ؟؟؟؟ مچ دستمو ببین هنوزم کبوده پاهامو ببین این یکمه ؟؟؟
_ات ، من منظوری نداشتم ، عاشقتم ات میخوام فقط مال من باشی
+ عاشقمی ؟ عاشقی به نظر تو بزور رابطه برقرار کردنه ؟ کتک زدنه ؟ سرد رفتار کردنه ؟ لقب هرزه دادنه ؟؟؟؟ بگو عشق چیه هیون؟
عشقت نسبت بهم واقعیه ؟؟؟
_ اره عشقم واقعیه , من دیوانه وار عاشقتم ات ، پس یه کاری نکن که یه کاری کنم دیگه نتونی راه بری
+ هیون عشقت یه هوس سادس، الان حدود یه ماه از ازدواج منو تو میگذره ولی تو هر روز من رو میزنی و بهم تجاوز میکنی فکر میکنی با اینکارت عاشقت میشم
+ وقتی چند روز پیش اومدی پیشم و قول دادی دیگه اینکارارو نکنی حسم داشت بهت عوض میشد میخواستم فراموش کنم چطوری وحشیانه باهام رابطه میگرفتیدی ، اما صبح فهمیدم هیچوقت عوض نمیشی
+ حالا هم ولم کن میخوام برم بیرون تحمل تو این اتاق صبر کردنو ندارم
لباست رو عوض کردی و به لیسا زنگ زدی تا بیاد دنبالت سوار ماشین شدی
علامت لیسا ٫
٫ ات عزیزم چت شده خوشگل من
بغلت کرد و توهم تا تونستی گریه کردی
٫ امشب همه غم و غوصه هاتو فراموش کن چون قراره بریم کلی خوش بگذرونیم
+ واقعاً ، بزن بریم
ماشین و روشن کرد و راه افتادین و زدین به دل جاده
۳.۴k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.