پارت۱۱
پسرا:تو اینجای به این شلوغی😠
نیکا:عشقم عشقم لطفا لطفا(بچگونه)
ارسلان:نیکا اینجا پر پسره محاله
نیکا:باشه هق
دختراهم نرفتن
با دخترا عکس گرفتیم استوری کردیم
رومینا:یه نقشه دارم دخترا
نیکا:چه نقشه ی؟
رومینا"پسراروقال بزاریم
دخترا:موافقم
داشتن حرف میزدن ماهم ازشون دور شدیم
ممد:دخترا نیستن که؟
پسرا:😡همشون عصبیبودن
دخترا:قدم میزدیم که چندتا پسر آمدن
پسره:چه ریزه میزس (خطاب نیکا)
دیانا:برو بابا ننت ریزه
پسره:بله اینم که زبونش ده متره
نیکا"گمشو بیشور
رومینا:گمشو تا زنگ نزدم پلیس
پسره:وای ترسیدم
محشاد:برو ننتو مسخره کن
پسره"وو تو چقد کیوتی
محشاد:برو گمشو
داشت بهم نزدیک میشد کهپسرا سر رسیدن
محراب:دستتو از مال مردم بردار
پسرهم در رفتم
دعواها
دعوای ارنیکا
ارسلان:نیکا نگفتم نرو😡
نیکا:خب چیزی نشد که
ارسلان:اگه ما نمینمیرسیدیم میشد😡
نیکا:میشه امشبو واسم زهرمار نکنی
ارسلان :مچ دستشو گرفتم
و گفتم :نیکا اعصاب داغونه بیشتر از این رومخم راه نرو😡
نیکا:یعنی چی اوف دودقیقه آمدیم قدم بزنیم کهاونم زهرمار شد به لطف شما(باداد)
ارسلان:صداتو بیار پایین بعدشم حق نداری از پیش من جوم بخوری
نیکا:باشه 😐😔
دعوای متیندیا
متین:کاری که باهات نکرد😡
دیانا:نه بعدشم چرا داد میزنی
متین:چون بی اجازه رفتی مگه ازم اجازه گرفتی هان؟😡
دیانا:متین داشت گرفم میگرفت
متین:خواست گریه کنه که بعلش کردم
بقیه هم دخترا رو دعوا کردن
همه باهم چص بودن
نیکا:بسه این همه سکوت منکه خسته شدم
دیانا:وای منم
نیکا:اگه حرف نمیزنین ما میریم قدم بزنیم(اینجوری گفت که همه حرف بر زنن)
ارسلان:نیکااا😡
همه(جز دخترا):شما غلط میکنین همشون سر نیکا داد زدن
دخترا:اا چتونه گفت تا حرفی بزنید آه
پسرا:خب حالا
نیکا:عشقم عشقم لطفا لطفا(بچگونه)
ارسلان:نیکا اینجا پر پسره محاله
نیکا:باشه هق
دختراهم نرفتن
با دخترا عکس گرفتیم استوری کردیم
رومینا:یه نقشه دارم دخترا
نیکا:چه نقشه ی؟
رومینا"پسراروقال بزاریم
دخترا:موافقم
داشتن حرف میزدن ماهم ازشون دور شدیم
ممد:دخترا نیستن که؟
پسرا:😡همشون عصبیبودن
دخترا:قدم میزدیم که چندتا پسر آمدن
پسره:چه ریزه میزس (خطاب نیکا)
دیانا:برو بابا ننت ریزه
پسره:بله اینم که زبونش ده متره
نیکا"گمشو بیشور
رومینا:گمشو تا زنگ نزدم پلیس
پسره:وای ترسیدم
محشاد:برو ننتو مسخره کن
پسره"وو تو چقد کیوتی
محشاد:برو گمشو
داشت بهم نزدیک میشد کهپسرا سر رسیدن
محراب:دستتو از مال مردم بردار
پسرهم در رفتم
دعواها
دعوای ارنیکا
ارسلان:نیکا نگفتم نرو😡
نیکا:خب چیزی نشد که
ارسلان:اگه ما نمینمیرسیدیم میشد😡
نیکا:میشه امشبو واسم زهرمار نکنی
ارسلان :مچ دستشو گرفتم
و گفتم :نیکا اعصاب داغونه بیشتر از این رومخم راه نرو😡
نیکا:یعنی چی اوف دودقیقه آمدیم قدم بزنیم کهاونم زهرمار شد به لطف شما(باداد)
ارسلان:صداتو بیار پایین بعدشم حق نداری از پیش من جوم بخوری
نیکا:باشه 😐😔
دعوای متیندیا
متین:کاری که باهات نکرد😡
دیانا:نه بعدشم چرا داد میزنی
متین:چون بی اجازه رفتی مگه ازم اجازه گرفتی هان؟😡
دیانا:متین داشت گرفم میگرفت
متین:خواست گریه کنه که بعلش کردم
بقیه هم دخترا رو دعوا کردن
همه باهم چص بودن
نیکا:بسه این همه سکوت منکه خسته شدم
دیانا:وای منم
نیکا:اگه حرف نمیزنین ما میریم قدم بزنیم(اینجوری گفت که همه حرف بر زنن)
ارسلان:نیکااا😡
همه(جز دخترا):شما غلط میکنین همشون سر نیکا داد زدن
دخترا:اا چتونه گفت تا حرفی بزنید آه
پسرا:خب حالا
۹.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.