فیک هم کلاسی
فیک هم کلاسی
پارت۴
اون یونگی بود داشت به یکی از بچه ها قلدری میکرد
میا و یونجی توی شک بودن چون اون دوستاشم بودن یعنی کوک و هوپی ولی هوپی کاری نمی کرد و با ناراحتی نگاه میکرد وقتی ما رو دیدن تعجب کردن
ویو ل سی
+یاااا مگه چگونه که به مردم قلدری میکنین زورت به بقیه میرسه(داد)
÷لوسی آروم الان یکی میفهمه (آروم)
+ یونجی خفه مگه اینجا قلدر خونه هست هاااا(عربده)
_هی به تو مگه نگفته بودم دور ورم نپلک هااا(عصبی)
_شتر دیدی ندیدی شیرفم شد؟!(بم)
*یونگی بسه تمومش کن(آروم)
+هی تو(اشاره به همونی که یونگی قلدری داشت میکرد) برو بیرون من با این کار دارم!(شدیدا عصبی)
٪دختر بسه دیگه الان مدیر میاد(کمی بلند)
+شما هم برید گفتمممم(داد)
_ فکر کردی کی هستی ها کوچولو(نیشخند)
/دادا ولش اینا ارزش حرف زدن ندارن چون پدرشون تازه مافیا شده فاز گرفتن واسمون(خنده)
ل سی اومد رفت دم گوش یونگی و لب زد
+حالا میبینم جناب مین(بم و ترسناک)
لوسی و میا و یونجی رفتن
ویو ذهن یونگی
_وای این دختر چقدر شجاعت داره به خرج میده من دارم عاشقش میشم فکر کنم نه نه نهههه یونگی به خودت بیا اون دشمنت هست
زنگ آخر بود و کمی که استاد زر زر کرد رفتیم خونه
ویو خونه ی یونگی
انگار بابام اومده بود رفتم داخل که دیدم نشته روی مبل انگار منتظر من بود
گفت بشینم کنارش نشتم
علامت بابای یونگی=
=میخوایم بریم خونه ی بهترین رفیقای من و قدرتمند ترین مافیای جهان(سرد ولی کمی مهربون)
_خبب؟
=اون یه دختر داره همسن تو تو باید دل اون دختر رو ببری فهمیدی اگه بیای بگی من ازدواج نمیکنم و فلان و بهمان اون دخترش مثل تو سرد و بی روح و همچنین بی رحم هست!(تاکید طور)
علامت مادر شوگا>
<عزیزم پسر ما کجاش سرد و بی روحه همچنین رفته واسه دخترشون گردنبند خرید(مهربون)
=واقعا!؟
مادر یونگی به یونگی چشمک میزنه
_آآآ بلههه خریدم
=آفرین خوشم اومد ولی باید دل دختره رو به دست آری تا مال ثروتم رو به پات بزارم!
_ا اما..
=اما چی هاااا اما ولی نداریم حالا پاشو..امشب میریم اونجا
_باشه(کمی ناراحت)
چند مین بعد
خماری دیگهههههههه
گزارش کنی مادرت جندس خودتم جنده ای!
پارت۴
اون یونگی بود داشت به یکی از بچه ها قلدری میکرد
میا و یونجی توی شک بودن چون اون دوستاشم بودن یعنی کوک و هوپی ولی هوپی کاری نمی کرد و با ناراحتی نگاه میکرد وقتی ما رو دیدن تعجب کردن
ویو ل سی
+یاااا مگه چگونه که به مردم قلدری میکنین زورت به بقیه میرسه(داد)
÷لوسی آروم الان یکی میفهمه (آروم)
+ یونجی خفه مگه اینجا قلدر خونه هست هاااا(عربده)
_هی به تو مگه نگفته بودم دور ورم نپلک هااا(عصبی)
_شتر دیدی ندیدی شیرفم شد؟!(بم)
*یونگی بسه تمومش کن(آروم)
+هی تو(اشاره به همونی که یونگی قلدری داشت میکرد) برو بیرون من با این کار دارم!(شدیدا عصبی)
٪دختر بسه دیگه الان مدیر میاد(کمی بلند)
+شما هم برید گفتمممم(داد)
_ فکر کردی کی هستی ها کوچولو(نیشخند)
/دادا ولش اینا ارزش حرف زدن ندارن چون پدرشون تازه مافیا شده فاز گرفتن واسمون(خنده)
ل سی اومد رفت دم گوش یونگی و لب زد
+حالا میبینم جناب مین(بم و ترسناک)
لوسی و میا و یونجی رفتن
ویو ذهن یونگی
_وای این دختر چقدر شجاعت داره به خرج میده من دارم عاشقش میشم فکر کنم نه نه نهههه یونگی به خودت بیا اون دشمنت هست
زنگ آخر بود و کمی که استاد زر زر کرد رفتیم خونه
ویو خونه ی یونگی
انگار بابام اومده بود رفتم داخل که دیدم نشته روی مبل انگار منتظر من بود
گفت بشینم کنارش نشتم
علامت بابای یونگی=
=میخوایم بریم خونه ی بهترین رفیقای من و قدرتمند ترین مافیای جهان(سرد ولی کمی مهربون)
_خبب؟
=اون یه دختر داره همسن تو تو باید دل اون دختر رو ببری فهمیدی اگه بیای بگی من ازدواج نمیکنم و فلان و بهمان اون دخترش مثل تو سرد و بی روح و همچنین بی رحم هست!(تاکید طور)
علامت مادر شوگا>
<عزیزم پسر ما کجاش سرد و بی روحه همچنین رفته واسه دخترشون گردنبند خرید(مهربون)
=واقعا!؟
مادر یونگی به یونگی چشمک میزنه
_آآآ بلههه خریدم
=آفرین خوشم اومد ولی باید دل دختره رو به دست آری تا مال ثروتم رو به پات بزارم!
_ا اما..
=اما چی هاااا اما ولی نداریم حالا پاشو..امشب میریم اونجا
_باشه(کمی ناراحت)
چند مین بعد
خماری دیگهههههههه
گزارش کنی مادرت جندس خودتم جنده ای!
۱.۳k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.