پارت۱۸:)
به عمارت بزرگ و نورانی ای که برای عموش بود رسیدن
ا/ت محکم بازوی جونگ کوک رو گرفته بود
نه تنها جونگ کوک نگران بود..بلکه ا/ت هم از اینکه میون یه لشکر خوناشام بود ترسیده بود اون تنها انسان توی جشن بود و بوی خونش دیونه کننده بود
وارد عمارت شدن که پسر عموی جونگ کوک که جشن رو برگزار کرده بود به سمتشون اومد و گفت: خدای من ... چشمام اشتباه می بینه؟
خنده ای از روی تمسخر کرد و گفت: فکر نمی کردم رایدن به این راحتی آزادت کنه
همه ی اعضای خانواده به جونگ کوکی که عصبانیت توی چهرش موج میزد خیره بودن..هیچکس نمیدونست چی بگه حتی جونگ کوک که ا/ت بازوشو محکم تر گرفت و با همون خنده ی معنا دار گفت: البته که باید بگم این جونگ کوک بود که تصمیم می گرفت چیکار کنه نه رایدن یه شیر نیازی به اجازه ی موش نداره
مادرش کلی توی دلش ذوق کرده بود از اینکه عروسش به خوبی جوابشو داده بود جونگ کوک دستشو توی جیبش کرد و گفت:افتخاری به دست آوردی که جشن گرفتی؟
پسرعموش که ساکت شده بود و حرفی برای گفتن نداشت گفت: من کاری نکردم..جشن برای معرفی عروس جدید خانوادس ...
جونگ کوک خنده ای از روی تمسخر کرد: اوو فکر نمی کردم بلاخره یکی راضی بشه با تو ازدواج کنه...
پسرعموش حسابی قرمز شده بود عصبانیت توی موج میزد
دقیقا همون طور که تیکه انداخته بود حالا جونگ کوک تیکه مینداخت ...
پوزخندی زد و گفت: من میرم به مهمونا رسیدگی کنم از خودتون پذیرایی کنید
از زبان ا/ت:
مادر جونگ کوک با خنده گفت: دخترم دمت گرم خوب کمرشو شکوندی
جیونگ: اصن بیچاره دیگه حرفی نداشت بزنه
بقیه هم حرفشو تایید کردن که گفتم: خب راستشو گفتم دیگه...جونگ کوک زورش صد برابر رایدن بود چه نیازی به دروغ یا بهونه بود
جونگ کوک آروم بوسه ای به گونم زد ..
خجالت می کشیدم و سرمو پایین انداختم که جونگ کوک توی گوشم گفت:
_عروسک ممنونم که پشتم بودی...
سلام سلام...
همگی سلام ...
جدی جدی سلامم گایز🤣🤣
وای گایز ..ادمین مرد به معنای واقعی..☺️
اگه املای این یه پارت امروز رو دوست نداشتین واقعا معذرت میخوام ولی اصن نمیدونم دارم چی میگم یا چی می نویسم فقط یه پنج دقیقه بیکار شدم یه چند تا پارت نوشتم جبران این دو روز ...
خوشگلام تا الان اسباب کشی کردیم و انگشت های پاهام حتی اسیب دیدن جوری که می لنگم وقتی راه میرم گویا ترک خوردن
خواستم بدونید که اگه نبودم بی دلیل نبوده و الآنم دارم می میرم از خستگی با اینکه هنوزم کار داریم ...
ا/ت محکم بازوی جونگ کوک رو گرفته بود
نه تنها جونگ کوک نگران بود..بلکه ا/ت هم از اینکه میون یه لشکر خوناشام بود ترسیده بود اون تنها انسان توی جشن بود و بوی خونش دیونه کننده بود
وارد عمارت شدن که پسر عموی جونگ کوک که جشن رو برگزار کرده بود به سمتشون اومد و گفت: خدای من ... چشمام اشتباه می بینه؟
خنده ای از روی تمسخر کرد و گفت: فکر نمی کردم رایدن به این راحتی آزادت کنه
همه ی اعضای خانواده به جونگ کوکی که عصبانیت توی چهرش موج میزد خیره بودن..هیچکس نمیدونست چی بگه حتی جونگ کوک که ا/ت بازوشو محکم تر گرفت و با همون خنده ی معنا دار گفت: البته که باید بگم این جونگ کوک بود که تصمیم می گرفت چیکار کنه نه رایدن یه شیر نیازی به اجازه ی موش نداره
مادرش کلی توی دلش ذوق کرده بود از اینکه عروسش به خوبی جوابشو داده بود جونگ کوک دستشو توی جیبش کرد و گفت:افتخاری به دست آوردی که جشن گرفتی؟
پسرعموش که ساکت شده بود و حرفی برای گفتن نداشت گفت: من کاری نکردم..جشن برای معرفی عروس جدید خانوادس ...
جونگ کوک خنده ای از روی تمسخر کرد: اوو فکر نمی کردم بلاخره یکی راضی بشه با تو ازدواج کنه...
پسرعموش حسابی قرمز شده بود عصبانیت توی موج میزد
دقیقا همون طور که تیکه انداخته بود حالا جونگ کوک تیکه مینداخت ...
پوزخندی زد و گفت: من میرم به مهمونا رسیدگی کنم از خودتون پذیرایی کنید
از زبان ا/ت:
مادر جونگ کوک با خنده گفت: دخترم دمت گرم خوب کمرشو شکوندی
جیونگ: اصن بیچاره دیگه حرفی نداشت بزنه
بقیه هم حرفشو تایید کردن که گفتم: خب راستشو گفتم دیگه...جونگ کوک زورش صد برابر رایدن بود چه نیازی به دروغ یا بهونه بود
جونگ کوک آروم بوسه ای به گونم زد ..
خجالت می کشیدم و سرمو پایین انداختم که جونگ کوک توی گوشم گفت:
_عروسک ممنونم که پشتم بودی...
سلام سلام...
همگی سلام ...
جدی جدی سلامم گایز🤣🤣
وای گایز ..ادمین مرد به معنای واقعی..☺️
اگه املای این یه پارت امروز رو دوست نداشتین واقعا معذرت میخوام ولی اصن نمیدونم دارم چی میگم یا چی می نویسم فقط یه پنج دقیقه بیکار شدم یه چند تا پارت نوشتم جبران این دو روز ...
خوشگلام تا الان اسباب کشی کردیم و انگشت های پاهام حتی اسیب دیدن جوری که می لنگم وقتی راه میرم گویا ترک خوردن
خواستم بدونید که اگه نبودم بی دلیل نبوده و الآنم دارم می میرم از خستگی با اینکه هنوزم کار داریم ...
۱۸.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.