حسودی🔷️ ◇Part 6◇
بعد از تمیز کاری قرص هامو خوردم و رفتم برگه های امتحان رو برداشتم و شروع به تصحیح کردنشون کردم بعد از چهل دقیقه به آخرین برگه که برگه آچا بود رسیدم و شروع به تصحیحش کردم ، خداروشکر نمره کامل رو گرفت ، رفتم برگه هارو گذاشتم توی کیفم و نمره هارو توی سایت مدرسه ثبت کردم و رفتم پایین تا شام رو آماده کنم
(جین)
بعد از کلی تمرین بالاخره کارم تموم شد و راه افتادم سمت خونه ، ساعت ۷ بود که رسیدم و وقتی وارد شدم دیدم بورام درحال درست کردن غذاست ، رفتم داخل آشپز خونه و به بورام سلام کنم
جین: سلام عشقم
بورام: سلام چه زود اومدی
جین: آره امروز تمرین آنچنانی نداشتیم بخاطر همین زود تموم شد
بورام: اها خب پس برو حموم زود بیا که شام آمده است
جین: باشه عزیزم
(بورام)
جین رفت حموم و بعد از چهل دقیقه اومد پایین و نشست سر میز و منم شروع به چیندن میز کردم که همون موقع آچا اومد پایین و داشت میرفت بیرون
بورام: آچا کجا داری میری؟
آچا: ....
جین: آچا مگه مامانت با تو نیست
آچا: دارم میرم بیرون
جین: اونو که داریم میبینیم کجای بیرون داری میری؟
آچا: چرا باید توضیح بدم به شماها؟
جین: آچا دوباره شروع نکن
بورام: دخترم گفتن یک کلمه انقدر برات سخته که انقدر بخاطرش بحث میکنی با ما
آچا: آره برام سخته مشکلی داری؟
بورام: آچا..
جین: تو نمیخوای آدم بشی نه؟
جین از جاش بلند شد و رفت سمت آچا
بورام: جین
جین: بورام تو دخالت نکن ایشون مثل اینکه دلش یه تنبیه حسابی میخواد
آچا: مگه من چیکار کردم که تنبیه بشم؟
جین: خودت چی فکر میکنی؟
آچا: من کاری نکردم که بخوام تنبیه بشم
جین: از این بعد جز مدرسه و اتاقت حق نداری جای دیگه ای بری گوشیتم توبیخ میشه تا یک ماه اونوقت میفهمی که باید با بزرگترت چطوری رفتار کنی
آچا: من گوشیمو نمیدم
جین: تو غلط میکنی زود باش گوشیتو بده گمشو تو اتاقت زوددد(با صدای بلند)
آچا: نمیخوام
جین: گفتم بده
آچا اشکش در اومد و گوشیش رو داد به جین
آچا: اونوقت میگم ازم بدتون میاد میگین نه
جین: این مسئله هیچ ربطی نداره به دوست نداشتنت
آچا: خیلیم داره شما اصلا منو دوست ندارین شما فقط پسرتون رو دوست دارین
جین: اصلا میدونی چیه آره ما از تو متنفریم اصلا چرا باید یه دختر لوس و بی ادب رو دوست داشته باشیم هاا بخاطر همین یه بچه دیگه آوردیم چون از تو خسته شدیم حالا خیالت راحت شد حالا
کپی ممنوع ❌
(جین)
بعد از کلی تمرین بالاخره کارم تموم شد و راه افتادم سمت خونه ، ساعت ۷ بود که رسیدم و وقتی وارد شدم دیدم بورام درحال درست کردن غذاست ، رفتم داخل آشپز خونه و به بورام سلام کنم
جین: سلام عشقم
بورام: سلام چه زود اومدی
جین: آره امروز تمرین آنچنانی نداشتیم بخاطر همین زود تموم شد
بورام: اها خب پس برو حموم زود بیا که شام آمده است
جین: باشه عزیزم
(بورام)
جین رفت حموم و بعد از چهل دقیقه اومد پایین و نشست سر میز و منم شروع به چیندن میز کردم که همون موقع آچا اومد پایین و داشت میرفت بیرون
بورام: آچا کجا داری میری؟
آچا: ....
جین: آچا مگه مامانت با تو نیست
آچا: دارم میرم بیرون
جین: اونو که داریم میبینیم کجای بیرون داری میری؟
آچا: چرا باید توضیح بدم به شماها؟
جین: آچا دوباره شروع نکن
بورام: دخترم گفتن یک کلمه انقدر برات سخته که انقدر بخاطرش بحث میکنی با ما
آچا: آره برام سخته مشکلی داری؟
بورام: آچا..
جین: تو نمیخوای آدم بشی نه؟
جین از جاش بلند شد و رفت سمت آچا
بورام: جین
جین: بورام تو دخالت نکن ایشون مثل اینکه دلش یه تنبیه حسابی میخواد
آچا: مگه من چیکار کردم که تنبیه بشم؟
جین: خودت چی فکر میکنی؟
آچا: من کاری نکردم که بخوام تنبیه بشم
جین: از این بعد جز مدرسه و اتاقت حق نداری جای دیگه ای بری گوشیتم توبیخ میشه تا یک ماه اونوقت میفهمی که باید با بزرگترت چطوری رفتار کنی
آچا: من گوشیمو نمیدم
جین: تو غلط میکنی زود باش گوشیتو بده گمشو تو اتاقت زوددد(با صدای بلند)
آچا: نمیخوام
جین: گفتم بده
آچا اشکش در اومد و گوشیش رو داد به جین
آچا: اونوقت میگم ازم بدتون میاد میگین نه
جین: این مسئله هیچ ربطی نداره به دوست نداشتنت
آچا: خیلیم داره شما اصلا منو دوست ندارین شما فقط پسرتون رو دوست دارین
جین: اصلا میدونی چیه آره ما از تو متنفریم اصلا چرا باید یه دختر لوس و بی ادب رو دوست داشته باشیم هاا بخاطر همین یه بچه دیگه آوردیم چون از تو خسته شدیم حالا خیالت راحت شد حالا
کپی ممنوع ❌
۹۹.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.