p21
ویو ته
شام خوردیم ات رفت بخوابه من و لین و بورام هم موندیم تو پذیرایی تا حرف بزنیم
ته: ات نباید فردا به بیمارستان حالش بد میشه پس لطفا فردا سرگرمش کنید
بورام: حله
لین: ته باید میزاشتی بریم هتل
ته: نه بابا میبینی وعضمونو اگه نبودین نمیدونستم باید چیکار کنم
بورام: به عنوان دوستاتون وظیفه ماست که پشتشون باشین
لین: بورام میدونستی هیونگ...
ته: بسه
لین: اون دوست صمیمی ات هست میتونه کمکمت کنه
بورام: چیه چیشده
لین: هیونگ ات رو دوست داره
بورام: واقعا؟(ذهن بورام: یا خدا عشق دو طرفست مبارکه)
ویو ته
بورام رفت تو اتاق مهمان و لین هم رفت تو یه اتاق مهمان دیگه رفتم پیش ات دیدم داره تو خواب حرف میزنه دسمو گذاشتم رو پیشونیش خیلی داغ بود تا صبح بالا سرش نشستم بعد که ثبت پایین اومد خوابم برد
ویو ات
فکر کنم دیشب مریض شدم بیدار شدم اوپا کنار تختم خوابش برده چه کیوت خوابیده بود یه پتو روش انداختم که یادم افتاد امروز روز عمل مهم مامانه میدونستم که اوپا نمیزاره با این حال بدم برم اروم لباسمو عوض کردم از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت در ورودی که یهو بورام گفت
بورام: خانوم خوشگله کجا با این عجله
ات: خوب
بورام: بیا صبحونه
ات: باشه
بورام: لین و ته خوابن تو کجا میرفتی به این زودی؟
ات: خوب من... اها داشتم میرفتم پارک نزدیک خونه قدم بزنم
بورام: بدون من
ات: فکر نمیکردم الان بیدار باشی
بورام: الان لباس میپوشم میام
ات: باشه
ویو ات
گفتم تا بورام تو اتاقه سریع از خونه برم بیمارستان اون موقع دیگه نمیتونه جلومو بگیره
ویو ته
خواب بودم یه خواب بد از ات و مامان دیدم و از خواب پریدم لین و بورام بالا سرم بودن
ته: چیشده
لین: هیونگ... هیونگ ات فرار کرد رفت بیمارستان
من بخوابم
پارت ۲۲ غمگینه آماده باشید
فکر کنم دیگه فهمیدین چی میشه
من یه لونا اسپویلر هستم
شام خوردیم ات رفت بخوابه من و لین و بورام هم موندیم تو پذیرایی تا حرف بزنیم
ته: ات نباید فردا به بیمارستان حالش بد میشه پس لطفا فردا سرگرمش کنید
بورام: حله
لین: ته باید میزاشتی بریم هتل
ته: نه بابا میبینی وعضمونو اگه نبودین نمیدونستم باید چیکار کنم
بورام: به عنوان دوستاتون وظیفه ماست که پشتشون باشین
لین: بورام میدونستی هیونگ...
ته: بسه
لین: اون دوست صمیمی ات هست میتونه کمکمت کنه
بورام: چیه چیشده
لین: هیونگ ات رو دوست داره
بورام: واقعا؟(ذهن بورام: یا خدا عشق دو طرفست مبارکه)
ویو ته
بورام رفت تو اتاق مهمان و لین هم رفت تو یه اتاق مهمان دیگه رفتم پیش ات دیدم داره تو خواب حرف میزنه دسمو گذاشتم رو پیشونیش خیلی داغ بود تا صبح بالا سرش نشستم بعد که ثبت پایین اومد خوابم برد
ویو ات
فکر کنم دیشب مریض شدم بیدار شدم اوپا کنار تختم خوابش برده چه کیوت خوابیده بود یه پتو روش انداختم که یادم افتاد امروز روز عمل مهم مامانه میدونستم که اوپا نمیزاره با این حال بدم برم اروم لباسمو عوض کردم از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت در ورودی که یهو بورام گفت
بورام: خانوم خوشگله کجا با این عجله
ات: خوب
بورام: بیا صبحونه
ات: باشه
بورام: لین و ته خوابن تو کجا میرفتی به این زودی؟
ات: خوب من... اها داشتم میرفتم پارک نزدیک خونه قدم بزنم
بورام: بدون من
ات: فکر نمیکردم الان بیدار باشی
بورام: الان لباس میپوشم میام
ات: باشه
ویو ات
گفتم تا بورام تو اتاقه سریع از خونه برم بیمارستان اون موقع دیگه نمیتونه جلومو بگیره
ویو ته
خواب بودم یه خواب بد از ات و مامان دیدم و از خواب پریدم لین و بورام بالا سرم بودن
ته: چیشده
لین: هیونگ... هیونگ ات فرار کرد رفت بیمارستان
من بخوابم
پارت ۲۲ غمگینه آماده باشید
فکر کنم دیگه فهمیدین چی میشه
من یه لونا اسپویلر هستم
۵.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.