زیر نور سایه
پارت7
(زیر نور سایه)
حدودا یک هفته از مرگ بانو سولیا سی وپنجمین ملکه سرزمین شمالی می گذشت و طبق رسم و رسومات دیرینه بزرگترین دختر ملکه وارث تاج و تخت او است و ده روز پس از مرگ ملکه مراسم تاج گزاری جانشین انجام می شود
سه روز بعد * روز تاج گزاری ^
تمام شهر را نوای شادی فرا گرفته ، تمام مردم چه ثروتمند وچه به ضیافت دعوت اند ،همه مردم بر سر در خانه هایشان به نماد شادی یخ آویزان کرده بودند و با لباس هایی سفید در میان برف ها شادی می کردند
در همین حین کشتی نوحس هم در حال لنگر انداختن است و نوحس بسیار هیجان زده است بنابراین برای مراسم تاج گزاری لباس و کفش سفیدی که دایه اش برای دامادیش دوخته بود پوشید و از کشتی خارج شد و به سمت مهمان خانه ای که قرار بود در آن مشغول به کار شود رفت ، مستقر شد و وسایلش را آماده کرد و همراه دوستانش برای ضیافت راهی قصر شد
پرش مکانی * زیرزمین قدیمی قصر*
شیاین هم از مدت ها قبل که میدانست ندیمه به بیرون رفتن او از زیرزمین راضی نمی شود از چند روز قبل برنامه ی فرار خود را محیا کرده بود ...
پس شیاین با حوصله بود و صبر کرد تا ندیمه به خواب عمیق برود....
موهایش را شانه کشید و لباس حریر سفید و کفشهای ساده پوشید..
او توانست از پس مرحله اول بر بیاید .. پس برای گزینه دوم .. ینی خارج شدن از زیر زمین آماده شد .. در همان حین که شیاین برای عملی کردن نقشه ی دومش آماده بود .. صدایی از طرف ندیمه آمد..
پس شیاین منتظر فرصت مناسب تری ماند تا خواب ندیمه عمیق شود
پرش مکانی * قصر - مراسم تاج گزاری *
همه ی مردم جمع بودند و پشت میز های یخی نشته بودند و خدمتکاران قصر از آنها با بهترین مشروب ها و دسر ها پذیرایی می کردنند
در همان حال نوحس و دوستانش هم وارد سالن ضیافت شدند
همه محو زیبایی و عظمت کاخ شده بودند .. با دیدن غذا ها و دسر ها به سمت آنها رفتند و پشت یکی از هزاران میز یخی نشستند.. و مشغول خوردن دسر ها .، میوه ها ، کیک ها و ... شدند
حدودا از نیمه شب گذشته بود .. و شرایط کاملا برای شیاین آماده شده بود ، شیاین برای اطمینان خاطر ازینکه ندیمه خواب است یک بار به اتاق خوابش رفت و دید که او در خواب عمیق فرو رفته ..
و طنابی که از قبل آماده کرده بود را دور کمرش بست و سر دیگر طناب را ستون کنار تخت محکم گره زد و در پنجره را باز کرد ... خیلی ارتفاعش زیاد بود.. .. برای یک لحظه ترس تمام وجود شیاین را فرا گرفت... اما دلش را به دریا زد و شروع کرد به پایین رفتن اولش خیلی ترسیده بود اما بعد از چند دقیقه ترسش فرو کش کرد ...تقریبا کمتر از نیم متر با زمین فاصله داشت که گره دور کمرش باز شد..
(زیر نور سایه)
حدودا یک هفته از مرگ بانو سولیا سی وپنجمین ملکه سرزمین شمالی می گذشت و طبق رسم و رسومات دیرینه بزرگترین دختر ملکه وارث تاج و تخت او است و ده روز پس از مرگ ملکه مراسم تاج گزاری جانشین انجام می شود
سه روز بعد * روز تاج گزاری ^
تمام شهر را نوای شادی فرا گرفته ، تمام مردم چه ثروتمند وچه به ضیافت دعوت اند ،همه مردم بر سر در خانه هایشان به نماد شادی یخ آویزان کرده بودند و با لباس هایی سفید در میان برف ها شادی می کردند
در همین حین کشتی نوحس هم در حال لنگر انداختن است و نوحس بسیار هیجان زده است بنابراین برای مراسم تاج گزاری لباس و کفش سفیدی که دایه اش برای دامادیش دوخته بود پوشید و از کشتی خارج شد و به سمت مهمان خانه ای که قرار بود در آن مشغول به کار شود رفت ، مستقر شد و وسایلش را آماده کرد و همراه دوستانش برای ضیافت راهی قصر شد
پرش مکانی * زیرزمین قدیمی قصر*
شیاین هم از مدت ها قبل که میدانست ندیمه به بیرون رفتن او از زیرزمین راضی نمی شود از چند روز قبل برنامه ی فرار خود را محیا کرده بود ...
پس شیاین با حوصله بود و صبر کرد تا ندیمه به خواب عمیق برود....
موهایش را شانه کشید و لباس حریر سفید و کفشهای ساده پوشید..
او توانست از پس مرحله اول بر بیاید .. پس برای گزینه دوم .. ینی خارج شدن از زیر زمین آماده شد .. در همان حین که شیاین برای عملی کردن نقشه ی دومش آماده بود .. صدایی از طرف ندیمه آمد..
پس شیاین منتظر فرصت مناسب تری ماند تا خواب ندیمه عمیق شود
پرش مکانی * قصر - مراسم تاج گزاری *
همه ی مردم جمع بودند و پشت میز های یخی نشته بودند و خدمتکاران قصر از آنها با بهترین مشروب ها و دسر ها پذیرایی می کردنند
در همان حال نوحس و دوستانش هم وارد سالن ضیافت شدند
همه محو زیبایی و عظمت کاخ شده بودند .. با دیدن غذا ها و دسر ها به سمت آنها رفتند و پشت یکی از هزاران میز یخی نشستند.. و مشغول خوردن دسر ها .، میوه ها ، کیک ها و ... شدند
حدودا از نیمه شب گذشته بود .. و شرایط کاملا برای شیاین آماده شده بود ، شیاین برای اطمینان خاطر ازینکه ندیمه خواب است یک بار به اتاق خوابش رفت و دید که او در خواب عمیق فرو رفته ..
و طنابی که از قبل آماده کرده بود را دور کمرش بست و سر دیگر طناب را ستون کنار تخت محکم گره زد و در پنجره را باز کرد ... خیلی ارتفاعش زیاد بود.. .. برای یک لحظه ترس تمام وجود شیاین را فرا گرفت... اما دلش را به دریا زد و شروع کرد به پایین رفتن اولش خیلی ترسیده بود اما بعد از چند دقیقه ترسش فرو کش کرد ...تقریبا کمتر از نیم متر با زمین فاصله داشت که گره دور کمرش باز شد..
۲.۵k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.