وقتی پسر خالت بود و....
P:4
ویو ا.ت:
اومد روم خیمه زد سرشو برد تو گردنم خیلی حس عجیبی داشتم تحریک شدم
30 ثانیه اندازه نیم ساعت گذشت
ولی ناموصن خیلی هاته خوشبحال دوز دخترش🐈💔
ویو کوک:
بعد اینکه 30 ثانیه تموم شد از روش پاشدم
کوک:خب دیگه بازی بسه خسته شدیم
همه باهم:عومم اوکیه بریم خونه
کوک:دخترا هیچکدومتون کرم پودر ندارین؟ اینطور نمیتونیم بریم خونه....
لارا:وایسین فک کنم من دارم تو کیفمه
اها ایناهاش
کوک:مرسی. ا.ت بیا این واست بزنم
ا.ت:خودم میزنم
کوک:تو نمیبینی خودم میزنم
ا.ت:باشه
کوک نزدیک گردنم شد و روی کبودی رو پوشوند
ا.ت:وحشی بازی در نمیتونی اینطور نمیشد
کوک: هه من فقط یه مک ساده زدم میتونم کاری کنم از گردنت خون بیاد
ا.ت:برو رو عشقت اینکارو کن نه من
کوک:بزودی
ا.ت:وایساا ناموصن دوز دختر داری؟
کوک:نه
ا.ت:پس چی میگی بزودی
کوک:هیچی فراموشش کن . بریم!؟
ا.ت:باش بریم
سوار ماشین شدیم
ویو کوک:سوار ماشین شدیم توراه بودیم دیدم خوابیده میتونم بگم اون زیباترین دختریه که تا حالا دیدم ولی اخلاق به این گهی هم تا حالا ندیدم🗿
رسیدیم خونه دلم نیومد بیدارش کنم براید استایل بغلش کردم بردمش گزاشتمش رو تختش پتو رو کشیدم روش بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم اومدم بیرون
(از این به بعد مامان ا.ت رو یون هی مینویسم)
یون هی: سلام پسرم اومدین؟ ا.ت کجاس؟
کوک:سلام خاله ا.ت خسته شد خوابید
یون هی:اها ممنون پسرم لطفا مواظبش باش درسته اخلاقش خیلی صگه ولی بعضی موقع ها واقعا احساسیه
کوک:عاره خاله حواسم بهش هست
یون هی:ممنونم توم خسته ای برو بخواب
کوک:چشم شب بخیر خاله
یون هی:شب بخیر پسرم( بغلش کرد)
کوک:راستی تهیونگ کی میاد؟
یون هی:فک کنم دو سه روز دیگه
کوک:اوکی
رفت پیش ا.ت دراز کشید
ویو کوک:
به صورتش زل زدم تو تاریکی شب میدرخشید اروم کشیدمش تو بغلم بیدار نشه خشبختانه خوابش سنگینه کم کم چشام گرم شد
صبح از خواب بیدار شدم دیدم صورتم تو یک سانتی متریه کوکه خواستم بلند شم که... شرایط پارت بعد:30 لایک
ویو ا.ت:
اومد روم خیمه زد سرشو برد تو گردنم خیلی حس عجیبی داشتم تحریک شدم
30 ثانیه اندازه نیم ساعت گذشت
ولی ناموصن خیلی هاته خوشبحال دوز دخترش🐈💔
ویو کوک:
بعد اینکه 30 ثانیه تموم شد از روش پاشدم
کوک:خب دیگه بازی بسه خسته شدیم
همه باهم:عومم اوکیه بریم خونه
کوک:دخترا هیچکدومتون کرم پودر ندارین؟ اینطور نمیتونیم بریم خونه....
لارا:وایسین فک کنم من دارم تو کیفمه
اها ایناهاش
کوک:مرسی. ا.ت بیا این واست بزنم
ا.ت:خودم میزنم
کوک:تو نمیبینی خودم میزنم
ا.ت:باشه
کوک نزدیک گردنم شد و روی کبودی رو پوشوند
ا.ت:وحشی بازی در نمیتونی اینطور نمیشد
کوک: هه من فقط یه مک ساده زدم میتونم کاری کنم از گردنت خون بیاد
ا.ت:برو رو عشقت اینکارو کن نه من
کوک:بزودی
ا.ت:وایساا ناموصن دوز دختر داری؟
کوک:نه
ا.ت:پس چی میگی بزودی
کوک:هیچی فراموشش کن . بریم!؟
ا.ت:باش بریم
سوار ماشین شدیم
ویو کوک:سوار ماشین شدیم توراه بودیم دیدم خوابیده میتونم بگم اون زیباترین دختریه که تا حالا دیدم ولی اخلاق به این گهی هم تا حالا ندیدم🗿
رسیدیم خونه دلم نیومد بیدارش کنم براید استایل بغلش کردم بردمش گزاشتمش رو تختش پتو رو کشیدم روش بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم اومدم بیرون
(از این به بعد مامان ا.ت رو یون هی مینویسم)
یون هی: سلام پسرم اومدین؟ ا.ت کجاس؟
کوک:سلام خاله ا.ت خسته شد خوابید
یون هی:اها ممنون پسرم لطفا مواظبش باش درسته اخلاقش خیلی صگه ولی بعضی موقع ها واقعا احساسیه
کوک:عاره خاله حواسم بهش هست
یون هی:ممنونم توم خسته ای برو بخواب
کوک:چشم شب بخیر خاله
یون هی:شب بخیر پسرم( بغلش کرد)
کوک:راستی تهیونگ کی میاد؟
یون هی:فک کنم دو سه روز دیگه
کوک:اوکی
رفت پیش ا.ت دراز کشید
ویو کوک:
به صورتش زل زدم تو تاریکی شب میدرخشید اروم کشیدمش تو بغلم بیدار نشه خشبختانه خوابش سنگینه کم کم چشام گرم شد
صبح از خواب بیدار شدم دیدم صورتم تو یک سانتی متریه کوکه خواستم بلند شم که... شرایط پارت بعد:30 لایک
۲۰.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.