Did I crush my victim?
پارت ۸
ویو بنگ چان
باید بگم مظلوم ترین آدمیه که تو زندگیم دیدم. از مظلومیتش خوشم میاد. هه شاید واقعا روش کراش زدم؟ حالا زده باشم دو سه روزه از سرم میپره.
ساعت تقریبا ۱۱ بود. باید فردا ساعت ۷ از خواب پاشم. اخه اینم ماموریته؟ که برم شغل قبلیمو انجام بدم؟ رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم.
ویو سونگمین
از خونه بنگ چان اومدم بیرون. ووییی چقدر سرده هوا. تند تند رفتم داخل خونه و درو بستم. خریدامو گذاشتم تو آشپرخونه و دراز کشیدم رو تخت. بعد چند سال یه شب بهم خوش گذشت. انقدر خسته بودم که سریع خوابم برد.
فردا صبح
با صدایه آلارم گوشی از خواب پاشدم. سریع لباسامو عوض کردم و کیفم رو چیدم. ساعت ۸ بود. سریع از خونه اومدم بیرون و به سمت دانشگاه رفتم. امروز زنگ اول ریاضی دارم و بعد فیزیک.
ویو بنگ چان
ساعت ۸
رسیدم دانشگاه. سونگمین رو دیدم که با عجله داره میره تو کلاسش. انقدر عجله داشت که منو ندید. با بقیه همکارا سلام کردم و رفتم یه قهوه واسه خودم درست کردم. بعد چند دقیقه که قهوه رو خوردم ، رفتم داخل کلاس. درو که باز کردم بچه ها اروم شدن ، انگار حرف های دیروز روشون تاثیر گذاشته.
بنگ چان: صبح بخیر.
بچه ها: صبح بخیر استاد.
رفتم نشستم رو میز و کتابو باز کردم و درسو شروع کردم.
ویو سونگمین
داشتم به درس گوش میکردم که بغل دستیم یه کاغذ بهم داد.
نوشته کاغذ
میای دوست شیم؟
نگاهی بهش کردم و زیرش نوشتم
اره
بعد کاغذو دادم بهش. دوباره چیزی نوشت و کاغذ رو داد بهم.
مرسیی! زنگ استراحت حرف بزنیم.
سرمو تکون دادم و به بقیه درس گوش کردم.
زنگ استراحت
جونگین: سلاممم! من جونگینم ، اسم تو چیه؟
سونگمین: سلامم من سونگمین هستم. چرا خواستی با من دوست بشی؟
جونگین: چون کیوتی! از دوستای کیوت خوشم نیاد حس میکنم بیشتر شبیه خودمن و میتونیم باهم کنار بیایم.
سونگمین: اوه ، یکم از خودت بگو.
شروع کردیم به حرف زدن.
ویو بنگ چان
وسط درس حس کردم سونگمین داره با اون پسره که فک کنم اسمش جونگینه کاغذ بازی میکنه. تومهی نکردم بهش و به درس ادامه دادم. وقتی که زنگ خورد ، دیدم دارن باهم حرف میزنن ، یعنی دوست پیدا کرده؟
از کلاس رفتم بیرون. باید برای کلاس C آماده شم.
ویو بنگ چان
باید بگم مظلوم ترین آدمیه که تو زندگیم دیدم. از مظلومیتش خوشم میاد. هه شاید واقعا روش کراش زدم؟ حالا زده باشم دو سه روزه از سرم میپره.
ساعت تقریبا ۱۱ بود. باید فردا ساعت ۷ از خواب پاشم. اخه اینم ماموریته؟ که برم شغل قبلیمو انجام بدم؟ رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم.
ویو سونگمین
از خونه بنگ چان اومدم بیرون. ووییی چقدر سرده هوا. تند تند رفتم داخل خونه و درو بستم. خریدامو گذاشتم تو آشپرخونه و دراز کشیدم رو تخت. بعد چند سال یه شب بهم خوش گذشت. انقدر خسته بودم که سریع خوابم برد.
فردا صبح
با صدایه آلارم گوشی از خواب پاشدم. سریع لباسامو عوض کردم و کیفم رو چیدم. ساعت ۸ بود. سریع از خونه اومدم بیرون و به سمت دانشگاه رفتم. امروز زنگ اول ریاضی دارم و بعد فیزیک.
ویو بنگ چان
ساعت ۸
رسیدم دانشگاه. سونگمین رو دیدم که با عجله داره میره تو کلاسش. انقدر عجله داشت که منو ندید. با بقیه همکارا سلام کردم و رفتم یه قهوه واسه خودم درست کردم. بعد چند دقیقه که قهوه رو خوردم ، رفتم داخل کلاس. درو که باز کردم بچه ها اروم شدن ، انگار حرف های دیروز روشون تاثیر گذاشته.
بنگ چان: صبح بخیر.
بچه ها: صبح بخیر استاد.
رفتم نشستم رو میز و کتابو باز کردم و درسو شروع کردم.
ویو سونگمین
داشتم به درس گوش میکردم که بغل دستیم یه کاغذ بهم داد.
نوشته کاغذ
میای دوست شیم؟
نگاهی بهش کردم و زیرش نوشتم
اره
بعد کاغذو دادم بهش. دوباره چیزی نوشت و کاغذ رو داد بهم.
مرسیی! زنگ استراحت حرف بزنیم.
سرمو تکون دادم و به بقیه درس گوش کردم.
زنگ استراحت
جونگین: سلاممم! من جونگینم ، اسم تو چیه؟
سونگمین: سلامم من سونگمین هستم. چرا خواستی با من دوست بشی؟
جونگین: چون کیوتی! از دوستای کیوت خوشم نیاد حس میکنم بیشتر شبیه خودمن و میتونیم باهم کنار بیایم.
سونگمین: اوه ، یکم از خودت بگو.
شروع کردیم به حرف زدن.
ویو بنگ چان
وسط درس حس کردم سونگمین داره با اون پسره که فک کنم اسمش جونگینه کاغذ بازی میکنه. تومهی نکردم بهش و به درس ادامه دادم. وقتی که زنگ خورد ، دیدم دارن باهم حرف میزنن ، یعنی دوست پیدا کرده؟
از کلاس رفتم بیرون. باید برای کلاس C آماده شم.
۱.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.