فیک (وقتی دزدیدنت و ...)
ویو ا/ت
بیدار شدم رفتم کار های مربوطه رو انجام دادم در اتاق باز کردم و دیدم که همشون نشستن رو مبل و خیره به منن لپام گل انداخته بود زود برگشتم تو اتاق در بستم که حدود ۱ دقیقه بعد در زده شد باز کردم دیدم
هفتاشون پشت درن !
از خجالت افتادم زمین
یونگی پوزخند زد .
ته : ا/ت اماده ی یک کار عالی باش شب منتظریم رو ت//خت اونم هفتامون -!
همون موقع خشکم زد
میخواستن در رو ببندن که بلند شدم و روی دوتا زانوهام نشستم در رو گرفتم در باز نامجون
ا/ت : عو//ضی ها حق ندارید این کار رو با من بکنید (گریه شدید)
ته : اشک تمساح نریز (پوزخند)
کوک اومد سمتم و من گرفت تو بغلش گرفت و بو//سه ای بر ل//ب هام گذاشت و رفت
بلند شدم در رو قفل کردم و پنجره ها رو کشیدم نشستم رو تخت انقد گریه کردم نمیدونم کی خوابم برد بلند شدم و دراز کشیدم...
ادامه دارد...
لایک 40💗🌿
کامنت 10💗🌿
چطور بود؟🤲🏾💗
#فیک #فیکشن #تهکوک
بیدار شدم رفتم کار های مربوطه رو انجام دادم در اتاق باز کردم و دیدم که همشون نشستن رو مبل و خیره به منن لپام گل انداخته بود زود برگشتم تو اتاق در بستم که حدود ۱ دقیقه بعد در زده شد باز کردم دیدم
هفتاشون پشت درن !
از خجالت افتادم زمین
یونگی پوزخند زد .
ته : ا/ت اماده ی یک کار عالی باش شب منتظریم رو ت//خت اونم هفتامون -!
همون موقع خشکم زد
میخواستن در رو ببندن که بلند شدم و روی دوتا زانوهام نشستم در رو گرفتم در باز نامجون
ا/ت : عو//ضی ها حق ندارید این کار رو با من بکنید (گریه شدید)
ته : اشک تمساح نریز (پوزخند)
کوک اومد سمتم و من گرفت تو بغلش گرفت و بو//سه ای بر ل//ب هام گذاشت و رفت
بلند شدم در رو قفل کردم و پنجره ها رو کشیدم نشستم رو تخت انقد گریه کردم نمیدونم کی خوابم برد بلند شدم و دراز کشیدم...
ادامه دارد...
لایک 40💗🌿
کامنت 10💗🌿
چطور بود؟🤲🏾💗
#فیک #فیکشن #تهکوک
۱.۸k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.