←بانی کوچولوی من→
←بانی کوچولوی من→
𝐭𝐚𝐞𝐤𝗼𝗼𝐤
𝙿𝚊𝚛𝚝:𝟻
که یهو مدیر مدرسه اومد و خانم جئون رو صدا زد
_خانم جئون بفرمایید داخل
خانم جئون دستشو آورد پایین و با حالت غرور از اونجا به سمت دفتر مدیر حرکت کرد
جونگکوک همونجا وایساده بود که نگاهش افتاد به تهیونگی که داشت با سونجه شیرموز میخورد و میخندید
(علامت کوک )(علامت تهیونگ×)
خیلی خوشگله*تو دلش*
جونگکوک که داشت با لذت تهیونگو نگا میکرد،یهو تهیونگ نگاهش کرد
×این بچه رو خوداا*تو دلش*
جونگکوک نگاهشو از تهیونگ برداشت و رفت سمت کلاس که یهو تهیونگ اومد و بهش طعنه زد
×*خنده*
جونگکوک اعصابش خورد شده بود
خواست چیزی بگه که
#جیننن انقدر با سروصدا غذا نخور خبب؟؟؟
٪یااا یونگیاااا منو چیکار دارییی
همینجور واشتن بحث میکردن
که مدیر اومد داخل کلاس
_بچه ها ساکت..خانم جئون میخواد باهاتون حرف بزنه
که یهو همه نگاشون افتاد رو جونگکوک
خوشگل ندیدین؟
با این حرفش خنده ریزی رو لبای تهیونگ اومد
$جونگکوک مامانت برای چی اومده؟*آروم*
نمیدونم جیمین اصلا نمیدونم
که یهو صدای کفشای پاشنه بلند رو مخ اومد
_سلام بچه ها من خانم جئونم،مادر جونگکوک
همه به خانم جئون سلام کردن
بجز جونگکوک
جونگکوک خوب میشناخت مادرشو
داشت از سردرد میمرد حالش خیلی بد بود
حالت تعوع داشت..چون واقعا هیچی نخورده بود
تهیونگ کل مدت داشت بهش نگاه میکرد
خودش متوجه نبود ولی داشت از نگرانی میمرد
که یهو جونگکوک بلند شد و از کلاس رفت بیرون
همه نگاها مونده بود رو جونگکوک
_خانم جئون ببخشید الان میرم میارمش
خانم جئون بدون توجه به مدیر دوباره با عصبانیت به حرفاش ادامه داد
جیمین همینطور به در کلاس خیره بود تا جونگکوک بیاد که نگاهش افتاد به یونگی که خوابیده
خندش گرفت،از اینکه این بشر چقدر شبیه گربه
که نگاهش افتاد به تهیونگ
مشکوک بود،چرا انقدر داره با استرس باهاشو میکوبه زمین و به در کلاس خیره؟
$اووو یه خبراییه*تو دلش*
با تاخیر زیاد معذرت
شرطا:
لایک 20
کامنت ۱۵
اگه چرت شد ببخشید♡
𝐭𝐚𝐞𝐤𝗼𝗼𝐤
𝙿𝚊𝚛𝚝:𝟻
که یهو مدیر مدرسه اومد و خانم جئون رو صدا زد
_خانم جئون بفرمایید داخل
خانم جئون دستشو آورد پایین و با حالت غرور از اونجا به سمت دفتر مدیر حرکت کرد
جونگکوک همونجا وایساده بود که نگاهش افتاد به تهیونگی که داشت با سونجه شیرموز میخورد و میخندید
(علامت کوک )(علامت تهیونگ×)
خیلی خوشگله*تو دلش*
جونگکوک که داشت با لذت تهیونگو نگا میکرد،یهو تهیونگ نگاهش کرد
×این بچه رو خوداا*تو دلش*
جونگکوک نگاهشو از تهیونگ برداشت و رفت سمت کلاس که یهو تهیونگ اومد و بهش طعنه زد
×*خنده*
جونگکوک اعصابش خورد شده بود
خواست چیزی بگه که
#جیننن انقدر با سروصدا غذا نخور خبب؟؟؟
٪یااا یونگیاااا منو چیکار دارییی
همینجور واشتن بحث میکردن
که مدیر اومد داخل کلاس
_بچه ها ساکت..خانم جئون میخواد باهاتون حرف بزنه
که یهو همه نگاشون افتاد رو جونگکوک
خوشگل ندیدین؟
با این حرفش خنده ریزی رو لبای تهیونگ اومد
$جونگکوک مامانت برای چی اومده؟*آروم*
نمیدونم جیمین اصلا نمیدونم
که یهو صدای کفشای پاشنه بلند رو مخ اومد
_سلام بچه ها من خانم جئونم،مادر جونگکوک
همه به خانم جئون سلام کردن
بجز جونگکوک
جونگکوک خوب میشناخت مادرشو
داشت از سردرد میمرد حالش خیلی بد بود
حالت تعوع داشت..چون واقعا هیچی نخورده بود
تهیونگ کل مدت داشت بهش نگاه میکرد
خودش متوجه نبود ولی داشت از نگرانی میمرد
که یهو جونگکوک بلند شد و از کلاس رفت بیرون
همه نگاها مونده بود رو جونگکوک
_خانم جئون ببخشید الان میرم میارمش
خانم جئون بدون توجه به مدیر دوباره با عصبانیت به حرفاش ادامه داد
جیمین همینطور به در کلاس خیره بود تا جونگکوک بیاد که نگاهش افتاد به یونگی که خوابیده
خندش گرفت،از اینکه این بشر چقدر شبیه گربه
که نگاهش افتاد به تهیونگ
مشکوک بود،چرا انقدر داره با استرس باهاشو میکوبه زمین و به در کلاس خیره؟
$اووو یه خبراییه*تو دلش*
با تاخیر زیاد معذرت
شرطا:
لایک 20
کامنت ۱۵
اگه چرت شد ببخشید♡
۲.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.