یین و یانگ (پارت ۴۱)
تهیونگ : من که نمی خوام فردا خمار و بدحال باشم . گفتم : بیخیال ته ته . بعد مدت ها دورهم جمع شدیم . خلاصه که تهیونگ رو راضی کردیم و با خودمون تو اتاق بردیم .***یونگی: می خواب بازم برات بریزم؟
گفتم : آره مرسی .
"ویو راوی"
همشون حسابی مست و گیج بودن . نامجون : بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم . همه قبول کردن . بطری خالی نوشیدنی رو گذاشتن وسط و چرخوندن . افتاد به جونگکوک . جیمین خندید و گفت : دقیقا کسی که می خواستم . وقته اعتراف مستر جئون . بگو ببینم
ا/ت رو دوست داری؟ مثل اینکه اسم ا/ت دارو ی آرام بخش باشه ، جونگکوک ولو شد و به یه گوشه خیره شد . لبخند بزرگی زد و گفت : ا/ت...(با حالت مستی) بعد یکم خندید . چند ثانیه نگذشت که گیج شد و خوابش برد . یونگی : سکوت نشانه رضاست...
(یک هفته بعد)
"ویو ا/ت"
این یه هفته همش احساس می کنم یکی داره نگام می کنه یا اگر جایی میرم ، احساس می کنم یکی داره تعقیبم می کنه . بیشتر روز رو توی کمپانی ام ولی از اونجا که آدم به شدت ترسویی ام ، مدتیه شب رو میرم پیش سویون می خوابم . اونم از خداشه ، هر بار یکی از فامیلاشون رو میاره برای امضا و عکس گرفتن. خونه ی سویون خیلی نزدیک کمپانیه . این هفته خیلی سخت کار کردم برای همین امروز زودتر میرم خونه . ساعت حدودای ۶ بعدازظهر بود که خواستم برم پیش سویون . بهش خبر دادم امروز زودتر میام . جلوی کمپانی وایسادم . هوا اونقدر خنک بود که دلم نیومد با ماشین برم . تصمیم گرفتم پیاده برم . ایرپادم رو گذاشتم توی گوشم و راه افتادم . یه ربع راه بود . چند دقیقه ای نگذشت که حسم شدیدتر شد و بالاخره فردی که ول مدت تعقیبم می کرد ، پیداش شد .
"ویو راوی"
یه ون مشکی کنار ا/ت وایساد . یه مرد قوی هیکل پیاده شد و خیلی سریع با دستمال ا/ت رو بیهوش کرد. ا/ت رو داخل ون گذاشت و حرکت کرد . بعد چند دقیقه ا/ت به هوش اومد .
"ویو ا/ت"
با سردرد وحشتناکی به هوش اومدم . توی یه ون بودم.سعی کردم به خاطر بیارم چه اتفاقی افتاده . لعنتی!منو دزدیدن! یعنی کار کیه؟ نکنه ساسنگ فن هان؟یه نگاه به راننده کردم...دوایل بود!
#فیک_بی_تی_اس #فیک
گفتم : آره مرسی .
"ویو راوی"
همشون حسابی مست و گیج بودن . نامجون : بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم . همه قبول کردن . بطری خالی نوشیدنی رو گذاشتن وسط و چرخوندن . افتاد به جونگکوک . جیمین خندید و گفت : دقیقا کسی که می خواستم . وقته اعتراف مستر جئون . بگو ببینم
ا/ت رو دوست داری؟ مثل اینکه اسم ا/ت دارو ی آرام بخش باشه ، جونگکوک ولو شد و به یه گوشه خیره شد . لبخند بزرگی زد و گفت : ا/ت...(با حالت مستی) بعد یکم خندید . چند ثانیه نگذشت که گیج شد و خوابش برد . یونگی : سکوت نشانه رضاست...
(یک هفته بعد)
"ویو ا/ت"
این یه هفته همش احساس می کنم یکی داره نگام می کنه یا اگر جایی میرم ، احساس می کنم یکی داره تعقیبم می کنه . بیشتر روز رو توی کمپانی ام ولی از اونجا که آدم به شدت ترسویی ام ، مدتیه شب رو میرم پیش سویون می خوابم . اونم از خداشه ، هر بار یکی از فامیلاشون رو میاره برای امضا و عکس گرفتن. خونه ی سویون خیلی نزدیک کمپانیه . این هفته خیلی سخت کار کردم برای همین امروز زودتر میرم خونه . ساعت حدودای ۶ بعدازظهر بود که خواستم برم پیش سویون . بهش خبر دادم امروز زودتر میام . جلوی کمپانی وایسادم . هوا اونقدر خنک بود که دلم نیومد با ماشین برم . تصمیم گرفتم پیاده برم . ایرپادم رو گذاشتم توی گوشم و راه افتادم . یه ربع راه بود . چند دقیقه ای نگذشت که حسم شدیدتر شد و بالاخره فردی که ول مدت تعقیبم می کرد ، پیداش شد .
"ویو راوی"
یه ون مشکی کنار ا/ت وایساد . یه مرد قوی هیکل پیاده شد و خیلی سریع با دستمال ا/ت رو بیهوش کرد. ا/ت رو داخل ون گذاشت و حرکت کرد . بعد چند دقیقه ا/ت به هوش اومد .
"ویو ا/ت"
با سردرد وحشتناکی به هوش اومدم . توی یه ون بودم.سعی کردم به خاطر بیارم چه اتفاقی افتاده . لعنتی!منو دزدیدن! یعنی کار کیه؟ نکنه ساسنگ فن هان؟یه نگاه به راننده کردم...دوایل بود!
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۸.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.