قلب سفید من 🤍 🐼

#پارت_چهارم
شخصیت ها : هیوجین ا/ت کاملیا
خلاصه :ا/ت دختر 17 ساله با دوستش برای ادامه تحصیل به کره جنوبی اومدن
هیونجین پسر ایدلی که همه ی دخترا براش می مردن اما ا/ت نه پس هیونجین هم تصمیم گرفت اونو عاشق خودش کنه ولی.......





پرش زمانی به یه هفته بعد:
ا/ت :امروزم هیوجین نیومده بود
رفتم پیش دوستش و ازش ادرس خونشو گرفتم و یه سوپ خوش مزه درست کردم و رفتم خووه هیونجین
درو باز کرد رفتم تو سوپو بهش دادم میخاستم برم که دستمو گرفتو کشوندم تو اتاق بهم گفت بلدی گیتار بزنی گفتم اره من گیتار می زنم تو بخون
قبول کردم من می زدم اون می خوند
که وقتی تموم شد منو بلند کردو چرخوند
ولی پاش گیر کردو افتادیم
از زبون هیونجین : بلندش کردمو پام گیر کرد به یه چی و افتادم روش نتونستم تمال کنم و لب⃢⃠شو بو⃢⃠سیدم
ا/ت زدم کنارمو خواست بره دستشو گرفتم یه دفعه زد زیر گریه و گفت ولم کن و رفت سوار تاکسی شد اما هنوز گریه می کرد
فردا توی راه مدرسه براش خوراکی خریدمو رفتم داخل مدرسه که ا/ت دستمو گرفتو کشوند و بردم پشت مدرسه یکی زد تو گوشم و گفت: اون چه کاری بود دیروز کردی
°دست خودم نبود،
نزدیک بود گریش بگیره منم بقلش کردم و بهش خوراکی هارو دادمو رفتیم کلاس