چهار پارتی از نامجون p⁴ (last part)
ا.ت جین رو از خونه بیرون کرد و در رو بست: نامی! برو لباست رو عوض کن....
ا.ت بعد از تموم کردن حرفش گلدون رو روی میز کنار پنجره گذاشت.....
نامجون قبل از اینکه به سمت اتاق بره تا لباسش رو عوض کنه به طرف ا.ت رفت و دستاش رو دور بدن ا.ت قفل کرد : دلم برات تنگ شده بود....
نامجون سرش رو پایین تر برد تا با ا.ت هم قد بشه و سطحی لب ا.ت رو بوسید....
ا.ت دستای نامجون رو گرفت و سرش رو بالا آورد: دل منم برات تنگ شده بود
ا.ت بوسه ایی روی ترقوه نامجون کاشت و ادامه داد: خب برو لباست رو عوض کن!
نامجون دستاش رو از دور بدن ا.ت باز کرد و به سمت اتاقش برای تعویض لباس رفت
نامجون بعد از عوض کردن لباس هاش
اتاق رو به مقصد بغل ا.ت ترک کرد..
نامجون از اتاق خارج شد و مستقیم به سمت ا.ت رفت تا خودش رو توی بغل ا.ت آزاد کنه !
ا.ت داشت جای گلدون رو تنظیم میکرد که دست های محکم و عضله ایی دورش حلقه شد..
نامجون ا.ت رو سمت خودش برگردوندو سرش رو به سر ا.ت نزدیک کرد، طوری که اگه حرف میزدم لب هاشون به هم برخورد میکرد ..
نامجون بی توجه به فاصله بینشون شروع به حرف زدن کرد: میدونستی آرامش منی؟ میدونستی بدون تو نمیتونم نفس بکشم؟ میدونستی خیلی دوست دارم؟
نامجون بعد از تموم کردن حرف هاش، لب های نرم ا.ت رو بین لب های پفکیش کشید و آروم ملایم میبوسید ...
بعد از چند دقیقه به دلیل کم آوردن نفس از هم جدا شدن ...
ا.ت دستاش رو روی سینه های عضلانی نامجون گذاشت و آروم زمزمه کرد: تولدت مبارک پسر عسلیه من
نامجون در جواب حرف ا.ت بوسه ایی روی شقیقه ا.ت جا گذاشت و با صدای آروم لب زد : بهترین تولد عموم بود...
مرسی قلب من......
گایززززززززززز
این چهار پارتی رو از خواب خودم نوشتممممم
حیح
امیدوارم خوشتون بیاددددد
فردا هم ادامه فیک رو میزارم ....
ا.ت بعد از تموم کردن حرفش گلدون رو روی میز کنار پنجره گذاشت.....
نامجون قبل از اینکه به سمت اتاق بره تا لباسش رو عوض کنه به طرف ا.ت رفت و دستاش رو دور بدن ا.ت قفل کرد : دلم برات تنگ شده بود....
نامجون سرش رو پایین تر برد تا با ا.ت هم قد بشه و سطحی لب ا.ت رو بوسید....
ا.ت دستای نامجون رو گرفت و سرش رو بالا آورد: دل منم برات تنگ شده بود
ا.ت بوسه ایی روی ترقوه نامجون کاشت و ادامه داد: خب برو لباست رو عوض کن!
نامجون دستاش رو از دور بدن ا.ت باز کرد و به سمت اتاقش برای تعویض لباس رفت
نامجون بعد از عوض کردن لباس هاش
اتاق رو به مقصد بغل ا.ت ترک کرد..
نامجون از اتاق خارج شد و مستقیم به سمت ا.ت رفت تا خودش رو توی بغل ا.ت آزاد کنه !
ا.ت داشت جای گلدون رو تنظیم میکرد که دست های محکم و عضله ایی دورش حلقه شد..
نامجون ا.ت رو سمت خودش برگردوندو سرش رو به سر ا.ت نزدیک کرد، طوری که اگه حرف میزدم لب هاشون به هم برخورد میکرد ..
نامجون بی توجه به فاصله بینشون شروع به حرف زدن کرد: میدونستی آرامش منی؟ میدونستی بدون تو نمیتونم نفس بکشم؟ میدونستی خیلی دوست دارم؟
نامجون بعد از تموم کردن حرف هاش، لب های نرم ا.ت رو بین لب های پفکیش کشید و آروم ملایم میبوسید ...
بعد از چند دقیقه به دلیل کم آوردن نفس از هم جدا شدن ...
ا.ت دستاش رو روی سینه های عضلانی نامجون گذاشت و آروم زمزمه کرد: تولدت مبارک پسر عسلیه من
نامجون در جواب حرف ا.ت بوسه ایی روی شقیقه ا.ت جا گذاشت و با صدای آروم لب زد : بهترین تولد عموم بود...
مرسی قلب من......
گایززززززززززز
این چهار پارتی رو از خواب خودم نوشتممممم
حیح
امیدوارم خوشتون بیاددددد
فردا هم ادامه فیک رو میزارم ....
۱۴.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.