فیک توکیو ریونجرز پارت ۱
ویو نرو : از خواب بیدار شدم دست و صورتمو شستم آماده شدم و رفتم مدرسه . تو ی پیاده رو قدم میزدم که يورو را دیدم که داخل خیابون حرکت میکنه. یهو یوری پرید رو سرش و افتادن . صدای بوق کامیون اومد و من دویدم سمتشون و سیاهی .
زنگ به صدا در اومد . مامان داد زد ..نرو .بیدار شو .از خواب بیدار شدم و رفتم بیرون.
مامانم : خب ... دیروز ۱۱ سالت شد الان چه حسی داری؟
نرو: خب خیلی خوبه واقعا دوست دارم زود تر بزرگ بشم .
مامانم : *لبخند* خوبه .برو آماده شو باید بری مدرسه.
ویو راوی : نرو رفت داخل دستشویی و داخل اینه نگاه کرد .
نرو: وای این یعنی چی ؟ من چرا اینقدر کوچیکم؟ انیمه ای شدم. الان ۱۱ سالمه و توی انیمه هستم . اما چه انیمه ای ؟
ویو نرو : آماده شدم و رفتم مدرسه و دو یه دختر دیدم که اومد سمتم .
؟؟؟: ببخشید میتونم اسمتون را بپرسم ؟
نرو : چی؟ یوری تویی؟
همدیگه را بقل کردن و به سمت مدرسه رفتن .
نرو: خوشحالم تو هستی حالا باید يورو رو پیدا کنیم.
یهو یکی از پشت پرید رو کولم .
؟؟؟: نرووووووووووووووو .
نرو : يورو؟
یوری : يورو چرا اینقدر وحشی ای سکته کردم . آروم باش خره.
نرو : بچه ها تو این سن نباید فوش بديد.
یورو و یوری : فهمیدی چند سالته ؟
نرو: ۱۱
یورو : چقدر کوچیکیم
یوری : از فشار درس راحت شدیم
نرو : اهههه...داشای خلم بیاید بریم بسه .
ویو راوی : وارد مدرسه شدن و نشستند .معلم درس را داد نرو خواب بود . یوری داشت موشک درست میکرد و یورو در حال نقاشی کشیدن بود. بعد از مدرسه خداحافظی کردن و رفتن . خونه که بودن یورو یه نرو زنگ زد
یورو : امشب با یوری میریم بیرون تو هم میای ؟
نرو : کجا ؟
یورو : شهر بازی و کافه
نرو : عالی داشم من هستم .
یورو: اوک میبینمت بای
نرو : بای
خلاصه میرن شهر بازی کلی بازی میکنن داخل کافه رستوران غذاشون را میخورن و برمیگردن .
نرو تو راه خونه بود و به خونه رسید .زنگ زد و هیچکس جواب نداد. با کلید در را باز کرد رفت طبقه ی دوم و دید همه ی خانواده اش پدر مادرش برادرش تيکه تيکه روی زمین. اونجا یه نردی با چاقوی جراحی دید .اون به نرو نزدیک شد سرش را ناز کرد .
؟؟؟: ترسیدی؟
نرو : آره
؟؟؟ : دروغ میگی ؟
نرو : آره
؟؟؟: بچه ی عجیبی هستی 30 ساله هم باشی باید یه واکنشی نشون بدی . اسمت چیه؟
نرو : ری اونی نرو ...
؟؟؟: چند سالته ؟
نرو : ۱۱
؟؟؟: من موری یه دکترم و رئیس مافیای بندر .از این به بعد با من زندگی کن ، باشه؟
نرو : اوکی.
موروی : خب ... بیا بریم .
دست نرو را گرفت و رفتن
زنگ به صدا در اومد . مامان داد زد ..نرو .بیدار شو .از خواب بیدار شدم و رفتم بیرون.
مامانم : خب ... دیروز ۱۱ سالت شد الان چه حسی داری؟
نرو: خب خیلی خوبه واقعا دوست دارم زود تر بزرگ بشم .
مامانم : *لبخند* خوبه .برو آماده شو باید بری مدرسه.
ویو راوی : نرو رفت داخل دستشویی و داخل اینه نگاه کرد .
نرو: وای این یعنی چی ؟ من چرا اینقدر کوچیکم؟ انیمه ای شدم. الان ۱۱ سالمه و توی انیمه هستم . اما چه انیمه ای ؟
ویو نرو : آماده شدم و رفتم مدرسه و دو یه دختر دیدم که اومد سمتم .
؟؟؟: ببخشید میتونم اسمتون را بپرسم ؟
نرو : چی؟ یوری تویی؟
همدیگه را بقل کردن و به سمت مدرسه رفتن .
نرو: خوشحالم تو هستی حالا باید يورو رو پیدا کنیم.
یهو یکی از پشت پرید رو کولم .
؟؟؟: نرووووووووووووووو .
نرو : يورو؟
یوری : يورو چرا اینقدر وحشی ای سکته کردم . آروم باش خره.
نرو : بچه ها تو این سن نباید فوش بديد.
یورو و یوری : فهمیدی چند سالته ؟
نرو: ۱۱
یورو : چقدر کوچیکیم
یوری : از فشار درس راحت شدیم
نرو : اهههه...داشای خلم بیاید بریم بسه .
ویو راوی : وارد مدرسه شدن و نشستند .معلم درس را داد نرو خواب بود . یوری داشت موشک درست میکرد و یورو در حال نقاشی کشیدن بود. بعد از مدرسه خداحافظی کردن و رفتن . خونه که بودن یورو یه نرو زنگ زد
یورو : امشب با یوری میریم بیرون تو هم میای ؟
نرو : کجا ؟
یورو : شهر بازی و کافه
نرو : عالی داشم من هستم .
یورو: اوک میبینمت بای
نرو : بای
خلاصه میرن شهر بازی کلی بازی میکنن داخل کافه رستوران غذاشون را میخورن و برمیگردن .
نرو تو راه خونه بود و به خونه رسید .زنگ زد و هیچکس جواب نداد. با کلید در را باز کرد رفت طبقه ی دوم و دید همه ی خانواده اش پدر مادرش برادرش تيکه تيکه روی زمین. اونجا یه نردی با چاقوی جراحی دید .اون به نرو نزدیک شد سرش را ناز کرد .
؟؟؟: ترسیدی؟
نرو : آره
؟؟؟ : دروغ میگی ؟
نرو : آره
؟؟؟: بچه ی عجیبی هستی 30 ساله هم باشی باید یه واکنشی نشون بدی . اسمت چیه؟
نرو : ری اونی نرو ...
؟؟؟: چند سالته ؟
نرو : ۱۱
؟؟؟: من موری یه دکترم و رئیس مافیای بندر .از این به بعد با من زندگی کن ، باشه؟
نرو : اوکی.
موروی : خب ... بیا بریم .
دست نرو را گرفت و رفتن
۳.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.