دلم گرفته است، روز های خوش کجایید خانه و کاشانه ام را پشت
دلم گرفته است، روز های خوش کجایید خانه و کاشانه ام را پشت سر در راه درازی رها کردهام و دلتنگم. نمی دانم دلتنگ چه چیزی یا اصلا چه جایی دیگر برای خودم بودن هم دلیلی پیدا نمیکنم مرگ را نمیخواهم زندگی را نمی خواهم بودن را نمیخواهم نبودن را نمیخواهم. گناه آغشته به قداست هم برایم معمای حل شده ای است که خزعبل میدانمش و در کنج تخت از آدمی و دنیایش فرار میکنم و پناه میگیرم.
۲.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۳