"زندگی من"
"زندگی من"
پارت 7
ویو ات
رفتیم درو باز کردیم که دیدم اعضا هم اومدن..پشمام*ات باخودش میگه*
جیمین: سلام بچها*با کمال خونسردی*
اعضا اعصبانی بودن که جین به من گفت:
جین: ات جیمین اینجا چیکار میکنه؟
میخواستم توضیح بدم که جیمین گفت:
جیمین: بچها همه بیاین تو الی..یونا..
یونا: چرا من نباید بیام..
جیمین: میتونی جلوی در وایستی چون باتو هم کار دارم ولی به موقعش
اعضا اومدن داخل رفتیم اون طرف تر که یونا صدامون رو نشنوه..جیمین همه چی رو برای اعضا تعریف کرد که جین گفت:
جین:خب چرا بهش نمیگی؟
نامی: نمیشه که همینحوری یچیزی بگیم باید مطمئن بشیم..
کوک: راست میگه..
تهیونگ: منم موافقم
جیمین: ات برو به یونا بگو بیاد..
میخواستم برم که جیهوپ گفت:
جیهوپ: الان یونا بیاد میخواین چه بهونه ای بیارین؟؟
شوگا: راست میگه الان به یونا چی میخواین بگین؟!.
کوک: میگیم جیمین دیشب مست کرده بوده به ات زنگ زده ات هم اونو اورده خونه خودش..
ته: خب یونا میگه چرا به من زنگ نزده؟.
جین: تازشم دوستیشون خراب میشه..
نامی: ولی جز حرفی که کوک زد حرفی دیگه ای نداریم..
جیهوپ: راست میگه.
شوگا: همونو میگیم بعدشم فقط جیمین میخواد الکی وانمود کنه که چیز نفهمیده ولی نمیتونه که کلا اینجوری وانمود کنه که..
جیمین: راست میگی..
ات:من میرم یونا رو میارم
جیمین: نه تنهایی نرو بزار منم بیام.
کوک: بزار تنهایی بره یونا ات الان 7 ساله که دوستن..همه چیو به هم میگن
ته: ات حواست باشه چی میگی..
ات: باشه
ویو ات
از سمت اونا دور شدم.من میدونستم که یونا با الکس ولی چیزی نمیتونستم بگم برای همین اعضا و جیمینن اذیتم نمیکنن..
رفتم درو باز کردم که یونا عصبی به من نگاه میکرد که..
پارت 7
ویو ات
رفتیم درو باز کردیم که دیدم اعضا هم اومدن..پشمام*ات باخودش میگه*
جیمین: سلام بچها*با کمال خونسردی*
اعضا اعصبانی بودن که جین به من گفت:
جین: ات جیمین اینجا چیکار میکنه؟
میخواستم توضیح بدم که جیمین گفت:
جیمین: بچها همه بیاین تو الی..یونا..
یونا: چرا من نباید بیام..
جیمین: میتونی جلوی در وایستی چون باتو هم کار دارم ولی به موقعش
اعضا اومدن داخل رفتیم اون طرف تر که یونا صدامون رو نشنوه..جیمین همه چی رو برای اعضا تعریف کرد که جین گفت:
جین:خب چرا بهش نمیگی؟
نامی: نمیشه که همینحوری یچیزی بگیم باید مطمئن بشیم..
کوک: راست میگه..
تهیونگ: منم موافقم
جیمین: ات برو به یونا بگو بیاد..
میخواستم برم که جیهوپ گفت:
جیهوپ: الان یونا بیاد میخواین چه بهونه ای بیارین؟؟
شوگا: راست میگه الان به یونا چی میخواین بگین؟!.
کوک: میگیم جیمین دیشب مست کرده بوده به ات زنگ زده ات هم اونو اورده خونه خودش..
ته: خب یونا میگه چرا به من زنگ نزده؟.
جین: تازشم دوستیشون خراب میشه..
نامی: ولی جز حرفی که کوک زد حرفی دیگه ای نداریم..
جیهوپ: راست میگه.
شوگا: همونو میگیم بعدشم فقط جیمین میخواد الکی وانمود کنه که چیز نفهمیده ولی نمیتونه که کلا اینجوری وانمود کنه که..
جیمین: راست میگی..
ات:من میرم یونا رو میارم
جیمین: نه تنهایی نرو بزار منم بیام.
کوک: بزار تنهایی بره یونا ات الان 7 ساله که دوستن..همه چیو به هم میگن
ته: ات حواست باشه چی میگی..
ات: باشه
ویو ات
از سمت اونا دور شدم.من میدونستم که یونا با الکس ولی چیزی نمیتونستم بگم برای همین اعضا و جیمینن اذیتم نمیکنن..
رفتم درو باز کردم که یونا عصبی به من نگاه میکرد که..
۳.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.