از زبان بی تی اس زمانی که رسیدند کمپانی:
از زبان بی تی اس زمانی که رسیدند کمپانی:
از زبان جونگکوک :
رسیدیم کمپانی و همه از ون خارج شدیم داشتیم میرفتیم که بلک پینک رو دیدیم وقتی لیسا رو دیدم خیلی باحال شده بود انگار هنوز ویندوزش بالا نیومده بود بچه رفتیم طرفشون و بهشون سلام کردم جیمین رفت طرف لیسا و گفت: خواهری اول صبحی چته پکری؟
جیسو گفت: بچه هنوز ویندوزش بالا نیومده که لیسا گفت: بابا من بچه نیستم فقط از شما کوچکتر هستم همین تازشم تو اونی هستی از این به بعد بهت میگم مامان بزرگ جیسو گفت: وقتی میگم بچه ای نگو نه اینم مدرک
لیسا: باشه مامان بزرگ و زبونشو دراز کرد و دوید سمت در کمپانی جیسو هم افتاد دنبالش همه بهشون خندیدن
رزی: رفتیم تو اتاقمون که منیجر سخت گیرمون اومد گفت امروز رو باید رو استیج تمرین کنیم و تا ساعت ۳ ظهر خبری از ناهار نیست ما هممون کامل صبحونه خورده بودیم و فقط لیسا بود که کامل نخورده بود و نصفه خورد این منیجر هم که انگار کرم داره خب بچه رو بهش رژیم سخت بعد میگی تا ساعت ۳ ظهر خبری از ناهار نیست لیسا اینجوری ضعف میکنه رفتیم رو استیج و تا ساعت ۳ ظهر تمرین کردیم ولی حواسم به لیسا بود چون ممکن بود یهو حالش بد بشه پس حواسم بهش بود
لیسا ویو:
بعد از ساعت ۱۲ من کم کم حالم بد شد و هی حالم بدتر میشد اما تظاهر میکردم حالم خوبه تا اعضا نگرانم نشن
جنی ویو:
وسط تمرین یهو حواسم رفت رو لیسا صورتش عرق کرده بود و معلوم بود عرق سرد کرده تازه وارد فصل تابستون شده بودیم ولی اخه عرق سرد تو تابستون رنگ صورتش مثل گچدیوار شده بود و بیحال بود ولی سعی میکرد بیحال نباشه بالاخره تمرین تموم شد و من رفتم سمت لیسا که بی حال و با چشمای بسته رو صندلی نشسته بود داشتم میرفتم سمتش که اعضای بی تی اس رو دیدیم حتما میخوان روی اون یکی استیج تمرین کنن چون باید از استیج ما رد میشدن
از زبان جیمین:
منیجر بهمون گفت باید روی استیج تمرین کنیم و برای اینکه بریم روی استیج خودمون باید از روی استیج بلک پینک رد میشدیم داشتیم رد میشدیم که یهو چشمم خورد به لیسا بی حال افتاده بود رو صندلی و عرق کرده بود و مثل گچدیوار شده بود اعضا هم فهمیده بودن با اعضا رفتیم سمت لیسا لیسا چشماش رو بسته بود و مارو ندیدکه اومدیم سمتش رفتم و از جیسو پرسیدم
جیمین: خانم جیسو لیسا چرا اینطوری شده اتفاقی براش افتاده؟(نگران)
جیسو: ماهم نمیدونیم بعد از تمرین دیدیم لیسا اینجوری شده
جنی: من موقع تمرین دیدم حالش کم کم داره بد میشه
رزی: حتی صبح هم که اومدیم صبحونه خیلی کم خورد منیجرمون هم گفت که تا ساعت ۳ ظهر از ناهار خبری نیست
از زبان جونگکوک :
رسیدیم کمپانی و همه از ون خارج شدیم داشتیم میرفتیم که بلک پینک رو دیدیم وقتی لیسا رو دیدم خیلی باحال شده بود انگار هنوز ویندوزش بالا نیومده بود بچه رفتیم طرفشون و بهشون سلام کردم جیمین رفت طرف لیسا و گفت: خواهری اول صبحی چته پکری؟
جیسو گفت: بچه هنوز ویندوزش بالا نیومده که لیسا گفت: بابا من بچه نیستم فقط از شما کوچکتر هستم همین تازشم تو اونی هستی از این به بعد بهت میگم مامان بزرگ جیسو گفت: وقتی میگم بچه ای نگو نه اینم مدرک
لیسا: باشه مامان بزرگ و زبونشو دراز کرد و دوید سمت در کمپانی جیسو هم افتاد دنبالش همه بهشون خندیدن
رزی: رفتیم تو اتاقمون که منیجر سخت گیرمون اومد گفت امروز رو باید رو استیج تمرین کنیم و تا ساعت ۳ ظهر خبری از ناهار نیست ما هممون کامل صبحونه خورده بودیم و فقط لیسا بود که کامل نخورده بود و نصفه خورد این منیجر هم که انگار کرم داره خب بچه رو بهش رژیم سخت بعد میگی تا ساعت ۳ ظهر خبری از ناهار نیست لیسا اینجوری ضعف میکنه رفتیم رو استیج و تا ساعت ۳ ظهر تمرین کردیم ولی حواسم به لیسا بود چون ممکن بود یهو حالش بد بشه پس حواسم بهش بود
لیسا ویو:
بعد از ساعت ۱۲ من کم کم حالم بد شد و هی حالم بدتر میشد اما تظاهر میکردم حالم خوبه تا اعضا نگرانم نشن
جنی ویو:
وسط تمرین یهو حواسم رفت رو لیسا صورتش عرق کرده بود و معلوم بود عرق سرد کرده تازه وارد فصل تابستون شده بودیم ولی اخه عرق سرد تو تابستون رنگ صورتش مثل گچدیوار شده بود و بیحال بود ولی سعی میکرد بیحال نباشه بالاخره تمرین تموم شد و من رفتم سمت لیسا که بی حال و با چشمای بسته رو صندلی نشسته بود داشتم میرفتم سمتش که اعضای بی تی اس رو دیدیم حتما میخوان روی اون یکی استیج تمرین کنن چون باید از استیج ما رد میشدن
از زبان جیمین:
منیجر بهمون گفت باید روی استیج تمرین کنیم و برای اینکه بریم روی استیج خودمون باید از روی استیج بلک پینک رد میشدیم داشتیم رد میشدیم که یهو چشمم خورد به لیسا بی حال افتاده بود رو صندلی و عرق کرده بود و مثل گچدیوار شده بود اعضا هم فهمیده بودن با اعضا رفتیم سمت لیسا لیسا چشماش رو بسته بود و مارو ندیدکه اومدیم سمتش رفتم و از جیسو پرسیدم
جیمین: خانم جیسو لیسا چرا اینطوری شده اتفاقی براش افتاده؟(نگران)
جیسو: ماهم نمیدونیم بعد از تمرین دیدیم لیسا اینجوری شده
جنی: من موقع تمرین دیدم حالش کم کم داره بد میشه
رزی: حتی صبح هم که اومدیم صبحونه خیلی کم خورد منیجرمون هم گفت که تا ساعت ۳ ظهر از ناهار خبری نیست
۲.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.