تقدیم با عشق...زرشک
THE SPY🌘🖤
PART|51
-حالش خوبه؟
+قطعا نه
-از اون پسره خوشش اومده نه؟
شوگا درحالی که سرشو تکون میداد به جونگکوکی که داشت با نفرت به تهیونگ نگاه میکرد، زل زد.
+خودش نمیخواد باور کنه ولی....غرقش شده.
و دو مرد داخل ماشین به پسر عصبانیای که داشت سمتش ماشین میومد خیره شدند.
جونگکوک با عصبانیت سوار ماشین شد و روبه راننده غرید
-راهبیوفت
زمانی که به تونلی رسیدند جونگکوک دیگه نتونست خودخوری کنه و سریع گفت
+بزن کنار
-اما قربان...
+گفتم بزن کنار(داد)
زمانی که ماشین نگهداشت پسر سریع پیاده شد.
جیهوپ سریع با چشمای نگران برگشت سمت شوگا و گفت
-نمیخوای جلوشو بگیری ؟
+نه، بزار آروم بشه
-اما
شوگا دستشو گذاشت روی دستش و با چشمای مطمئن بهش نگاه کرد.
جیهوپ برگشت و دوباره با چشمای نگران به پسری که داشت بهصورت دیوانهواری فریاد میکشید و به دیوار های تونل مشت میز خیره شد.
اون پسر
اون پسر موصورتی داشت دوباره اون ماشین کشتار رو برمیگردوند و فقط خودش میتونست جلوشو بگیره.
داشت جونگکوک رو به جنون میکشوند.
—————————————————————
-بریم؟
+آره
کای همراه با پسر موصورتی از ماشین پیاده شد و سمت آرایشگاه راه افتاد.
+بنظرت ایدهی خوبیه؟
-مطمئنم خیلی بهت میاد...مثل فرشته ها میشی.
*Wow, tu m'as apporté une déesse ?
(واو کای برام یک الهه آوردی؟)
زمانی که پسر جوانی با موهای نعنایی رنگ زیبایی به زبان فرانسوی چیزی گفت و سمتشون اومد و بازوی جیمین و گرفت و از سرتاپا چکش کرد با گیجی به کای خیره شد.
-Ne le dérange pas... je l'ai amené à se teindre les cheveux.
(معذبش نکن...آوردم موهاشو رنگ کنه)
جیمین با سردرگمی به اون دو پسر که داشتند به زبان بیگانهای باهم حرف میزدند و هرچندثانیه به جیمین نگاه میکردند، خیره شد و زمانی که توسط پسری که تقریبا همقد خودش بود سمت صندلیای کشیده به تصویر زیبای خودش تو آینه زل زد و فکرش سمت پسر مومشکی ای که آخرین بار با عصبانیت ترکش کرده بود کشیده شد.
------------------------------------------------
*c'est fini
(تموم شد)
جیمین چشماشو باز کرد و به الههی زیبایی روبهروش خیره شد.
این....خودش بود؟
با موی بلوند مثل الهه های یونانی شده بود.
-Oh my god...this is just so beautiful.
(اوه خدای من...این فقط زیادی قشنگه)
+ممنون
و چشمکی تو آینه بهش زد و بلند شد.
رو به پسر مو نعنایی کرد و بعد گفتن حرفش چشمکی به اونم زد و از اون مکان خارج شد.
+Merci belle
. (ممنون زیبا)
پسر با چشمای قلبی بهش نگاه کرد و براش دست تکون داد و کای باتعجب پشت سر پسری که ایندفعه بلوند زیبایی بود راه افتاد.
اون فرانسوی بلد بود؟
حمایت؟🩵🧊
PART|51
-حالش خوبه؟
+قطعا نه
-از اون پسره خوشش اومده نه؟
شوگا درحالی که سرشو تکون میداد به جونگکوکی که داشت با نفرت به تهیونگ نگاه میکرد، زل زد.
+خودش نمیخواد باور کنه ولی....غرقش شده.
و دو مرد داخل ماشین به پسر عصبانیای که داشت سمتش ماشین میومد خیره شدند.
جونگکوک با عصبانیت سوار ماشین شد و روبه راننده غرید
-راهبیوفت
زمانی که به تونلی رسیدند جونگکوک دیگه نتونست خودخوری کنه و سریع گفت
+بزن کنار
-اما قربان...
+گفتم بزن کنار(داد)
زمانی که ماشین نگهداشت پسر سریع پیاده شد.
جیهوپ سریع با چشمای نگران برگشت سمت شوگا و گفت
-نمیخوای جلوشو بگیری ؟
+نه، بزار آروم بشه
-اما
شوگا دستشو گذاشت روی دستش و با چشمای مطمئن بهش نگاه کرد.
جیهوپ برگشت و دوباره با چشمای نگران به پسری که داشت بهصورت دیوانهواری فریاد میکشید و به دیوار های تونل مشت میز خیره شد.
اون پسر
اون پسر موصورتی داشت دوباره اون ماشین کشتار رو برمیگردوند و فقط خودش میتونست جلوشو بگیره.
داشت جونگکوک رو به جنون میکشوند.
—————————————————————
-بریم؟
+آره
کای همراه با پسر موصورتی از ماشین پیاده شد و سمت آرایشگاه راه افتاد.
+بنظرت ایدهی خوبیه؟
-مطمئنم خیلی بهت میاد...مثل فرشته ها میشی.
*Wow, tu m'as apporté une déesse ?
(واو کای برام یک الهه آوردی؟)
زمانی که پسر جوانی با موهای نعنایی رنگ زیبایی به زبان فرانسوی چیزی گفت و سمتشون اومد و بازوی جیمین و گرفت و از سرتاپا چکش کرد با گیجی به کای خیره شد.
-Ne le dérange pas... je l'ai amené à se teindre les cheveux.
(معذبش نکن...آوردم موهاشو رنگ کنه)
جیمین با سردرگمی به اون دو پسر که داشتند به زبان بیگانهای باهم حرف میزدند و هرچندثانیه به جیمین نگاه میکردند، خیره شد و زمانی که توسط پسری که تقریبا همقد خودش بود سمت صندلیای کشیده به تصویر زیبای خودش تو آینه زل زد و فکرش سمت پسر مومشکی ای که آخرین بار با عصبانیت ترکش کرده بود کشیده شد.
------------------------------------------------
*c'est fini
(تموم شد)
جیمین چشماشو باز کرد و به الههی زیبایی روبهروش خیره شد.
این....خودش بود؟
با موی بلوند مثل الهه های یونانی شده بود.
-Oh my god...this is just so beautiful.
(اوه خدای من...این فقط زیادی قشنگه)
+ممنون
و چشمکی تو آینه بهش زد و بلند شد.
رو به پسر مو نعنایی کرد و بعد گفتن حرفش چشمکی به اونم زد و از اون مکان خارج شد.
+Merci belle
. (ممنون زیبا)
پسر با چشمای قلبی بهش نگاه کرد و براش دست تکون داد و کای باتعجب پشت سر پسری که ایندفعه بلوند زیبایی بود راه افتاد.
اون فرانسوی بلد بود؟
حمایت؟🩵🧊
۷۷۲
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.