خدا را در نگاه زنی به جا آوردم که
خدا را در نگاه زنی به جا آوردم که
خیر ندیده ی عشق بود اما دست نمی شست از
ذات عشقی که
در دلش ریشه دوانده بود
همان مادری که
چشم عشقش همیشه پر آب بود اما
عشق را به کودکش هدیه می داد تا
آبروی خدا نریزد پیش چشم دنیایی که دل سپرده ی هوس است ...
خدا را با زنی شناختم که
گرچه آه در بساط دل نداشت، اما
بدهکار نبود به دنیا، به زندگی، به خودش، عشقی را که از خودش دریغ گشته بود ...
حمیدرضا هندی
.
خیر ندیده ی عشق بود اما دست نمی شست از
ذات عشقی که
در دلش ریشه دوانده بود
همان مادری که
چشم عشقش همیشه پر آب بود اما
عشق را به کودکش هدیه می داد تا
آبروی خدا نریزد پیش چشم دنیایی که دل سپرده ی هوس است ...
خدا را با زنی شناختم که
گرچه آه در بساط دل نداشت، اما
بدهکار نبود به دنیا، به زندگی، به خودش، عشقی را که از خودش دریغ گشته بود ...
حمیدرضا هندی
.
۸۲۳
۰۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.