رز سیاه جادویی☆... P=4
ا. ت=اشکام ریخت رو گونم...هنوزم با فکر کردن بهش دوباره قلبم میلرزه و برای چندمین بار عاشقش میشم...نمیدونم اگه زنده باشه و یه روز بتونم ببینمش چی بهش میگم...اما متمعنم چون من و گذاشت و رفت نمیبخشمش...درسته باباش و از دست داده بود اما منم بابا و هم مامانم و از دست داده بودم! اون تنها کسی بود که بهم آرامش میداد...
(فلش بک)
ا.ت=(بعد از مرخصیم از بیمارستان بیشتر وقت ها تو اتاق جیمین میموندم و بیرون نمیرفتم... صدای گریه ها حالم و بد میکرد و زنعمو اجازه نمیداد برم خونه ی خودمون...نمیتونستم هیچی و تحمل کنم و مدام بیقراری میکردم...جیمین هرازگاهی بهم سر میزد و الان از گریه های شدید و جیغ و دادام کلافه بود...)
جیمین=ا. ت...تمومش کن دیگه...اینجوری حالت بد میشه
ا.ت=(گریه) جیمین خانوادم...
جیمین=میدونم عزیزم...شاید نتونم درکت کنم اما من دیگه نمیخوام حالت بد شه و دوباره تو رو تو تخت بیمارستان ببینم...
ا. ت=(اومد رو تخت کنارم دراز کشید)
جیمین=بیا بغلم...من سرت و ناز میکنم و تو باید گریه هات و تموم کنی و بخوابی باشه؟
ا.ت=هق..ب..باشه جیمین(گریه)
(پایان فلش بک)
ا.ت=(با زنگ خوردن گوشیم از فکر اومدم بیرون_جانا بود... بهترین دوستم)
جانا=الو ا.ت؟
ا.ت=جانم جانا میشنوم؟
(فلش بک)
ا.ت=(بعد از مرخصیم از بیمارستان بیشتر وقت ها تو اتاق جیمین میموندم و بیرون نمیرفتم... صدای گریه ها حالم و بد میکرد و زنعمو اجازه نمیداد برم خونه ی خودمون...نمیتونستم هیچی و تحمل کنم و مدام بیقراری میکردم...جیمین هرازگاهی بهم سر میزد و الان از گریه های شدید و جیغ و دادام کلافه بود...)
جیمین=ا. ت...تمومش کن دیگه...اینجوری حالت بد میشه
ا.ت=(گریه) جیمین خانوادم...
جیمین=میدونم عزیزم...شاید نتونم درکت کنم اما من دیگه نمیخوام حالت بد شه و دوباره تو رو تو تخت بیمارستان ببینم...
ا. ت=(اومد رو تخت کنارم دراز کشید)
جیمین=بیا بغلم...من سرت و ناز میکنم و تو باید گریه هات و تموم کنی و بخوابی باشه؟
ا.ت=هق..ب..باشه جیمین(گریه)
(پایان فلش بک)
ا.ت=(با زنگ خوردن گوشیم از فکر اومدم بیرون_جانا بود... بهترین دوستم)
جانا=الو ا.ت؟
ا.ت=جانم جانا میشنوم؟
۸.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.