《رومان دریای آبی》
《رومان دریای آبی》
پارت 21
ات : با اینکه من دوخترتون بودم باهام مثل یه غریبه رفتار کردین
جوری باهام رفتار کردین که هیچ کس با دوشمن هم نمیکنه
با همه این بازم شما پدرم مادرم هستین من براتون آرزوی
خوشحالی میکنم
بعد از گفتن با چمدونی که توی دست اش بود از حونه خارج شد
و درو بست و بهش تکیه داد دیگه نمیتونست اشک هاشو نگهداره
و با صدای بلند گریه میکرد جیمین که به ماشین تکیه داد بود
وقتی این حالا ات رو دید با عجله به سمتش اومد
و از شون هایش گرفت و با نگرانی گفت
جیمین : چی شده چرا گریه میکنی
ات هیچ جوابی بهش نداد و گریش بیشتر شد
جیمین وقتی دید ات جوابی بهش نداد دیگه بی خیال سوال پرسیدن شد
و ات رو توی آغوشش گرفت اون دوختر انقدر ار ته دل گریه میکرد
که انگار خیلی وقت بود میخواست اینجوری توی بغل یکی گریه کنه
ات درحالی که سرش روی سینه جیمین بود
گریش اروم تر شد و از جیمین فاصله گرفت انگار تازه متوجه وضعیت
شد
که پیراهنه جیمین با اشک های اون خیس شده بود
ات پیخواست از جیمین معذرتخواهی کنه که جیمین بهش اجازه حرف زدن نداد و انگشت اشاره اش رو روی لب های اون دوختر گذاشت
و گفت
جیمین : نمیخوام دیگه بخاطر هیچ چیزی اینجوری گریه کنی
چون ارزش اون مروارید های که از چشمات میریزه خیلی بیشتر از این چیزاست فهمیدی
ات سر اش رو به معنی بله تکان داد
انگشت جیمین از روی لب هاش پالا رفت و اشک های روی صورتش رو پاک کرد و ازش فاصله گرفت چمدون رو از دستش گرفت و به سمت ماشین رفت ات وقتی به خودش
اومد دنبال جیمین سوار ماشین شد توی ماشین سکوت سنگینی بود که ات ابن سکوت رو شکست
ات : شما میدونید داداشم گجاست اخه توی خونه همه نبود
جیمین که در حال رانندگی بود و بدون اینکه نگاهش رو از جاده بگیره گفت
جیمین : اون دیشب بخاطر کارش رفت سئول
ات : واقعا ولی چیزی به من نگفت
جیمین : چون عجله داشت و وقت نشود بهت خبر بده
ات باشه آرومی گفت و دیگه سکوت کرد تا اینگه رسیدن فرودگاه
که مادر و پدر جیمین و سون هی توی فرودگاه وایستاده
اونا هم بعد ار وارد شدن به فرودگاه پرواز شون اعلام شد
ات به پشت سرش نگاه کرد
واقعا داشت از این شهری که انقدر توش بد بختی کشیده بود میرفت
داشت به پدر و مادرش فکر میکرد کسایی که حتا با مردن اون هم خوشحال میشدن با حسه دستی روی دستش نگاهش رفت سمت صاحب دست
جیمین دستش رو گرفت و توی چشماش نگاه میکرد ات هم متقابلا دست جیمین رو گرفت و سوار هواپیما شدن
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
پارت 21
ات : با اینکه من دوخترتون بودم باهام مثل یه غریبه رفتار کردین
جوری باهام رفتار کردین که هیچ کس با دوشمن هم نمیکنه
با همه این بازم شما پدرم مادرم هستین من براتون آرزوی
خوشحالی میکنم
بعد از گفتن با چمدونی که توی دست اش بود از حونه خارج شد
و درو بست و بهش تکیه داد دیگه نمیتونست اشک هاشو نگهداره
و با صدای بلند گریه میکرد جیمین که به ماشین تکیه داد بود
وقتی این حالا ات رو دید با عجله به سمتش اومد
و از شون هایش گرفت و با نگرانی گفت
جیمین : چی شده چرا گریه میکنی
ات هیچ جوابی بهش نداد و گریش بیشتر شد
جیمین وقتی دید ات جوابی بهش نداد دیگه بی خیال سوال پرسیدن شد
و ات رو توی آغوشش گرفت اون دوختر انقدر ار ته دل گریه میکرد
که انگار خیلی وقت بود میخواست اینجوری توی بغل یکی گریه کنه
ات درحالی که سرش روی سینه جیمین بود
گریش اروم تر شد و از جیمین فاصله گرفت انگار تازه متوجه وضعیت
شد
که پیراهنه جیمین با اشک های اون خیس شده بود
ات پیخواست از جیمین معذرتخواهی کنه که جیمین بهش اجازه حرف زدن نداد و انگشت اشاره اش رو روی لب های اون دوختر گذاشت
و گفت
جیمین : نمیخوام دیگه بخاطر هیچ چیزی اینجوری گریه کنی
چون ارزش اون مروارید های که از چشمات میریزه خیلی بیشتر از این چیزاست فهمیدی
ات سر اش رو به معنی بله تکان داد
انگشت جیمین از روی لب هاش پالا رفت و اشک های روی صورتش رو پاک کرد و ازش فاصله گرفت چمدون رو از دستش گرفت و به سمت ماشین رفت ات وقتی به خودش
اومد دنبال جیمین سوار ماشین شد توی ماشین سکوت سنگینی بود که ات ابن سکوت رو شکست
ات : شما میدونید داداشم گجاست اخه توی خونه همه نبود
جیمین که در حال رانندگی بود و بدون اینکه نگاهش رو از جاده بگیره گفت
جیمین : اون دیشب بخاطر کارش رفت سئول
ات : واقعا ولی چیزی به من نگفت
جیمین : چون عجله داشت و وقت نشود بهت خبر بده
ات باشه آرومی گفت و دیگه سکوت کرد تا اینگه رسیدن فرودگاه
که مادر و پدر جیمین و سون هی توی فرودگاه وایستاده
اونا هم بعد ار وارد شدن به فرودگاه پرواز شون اعلام شد
ات به پشت سرش نگاه کرد
واقعا داشت از این شهری که انقدر توش بد بختی کشیده بود میرفت
داشت به پدر و مادرش فکر میکرد کسایی که حتا با مردن اون هم خوشحال میشدن با حسه دستی روی دستش نگاهش رفت سمت صاحب دست
جیمین دستش رو گرفت و توی چشماش نگاه میکرد ات هم متقابلا دست جیمین رو گرفت و سوار هواپیما شدن
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
۴.۴k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.