پارت 58
پارت 58
#قاتل_من
دو هفته میشود که تهیونگ و هم دستاش آروم و قرار نداشتن و سخت دنبال گشتن بودنند طوری که تهیونگ یا اصلا به عمارت نمیرفت یا خیلی دیر وقت فقط میرفت میخوابید
تهیونگ توی دفتر شرکتش نشسته بود و جلوش یه مشت عکس و پرونده های باند های ک بهشون مشکوک بود ریخته بود و به پرونده ی که دستش بود به دقت نگاه میکرد و اونو بررسی میکرد بعد از تموم شدن پرونده اول پرونده دوم از رو میز برمیداره که مربوط به باند عقرب بود تهیونگ شروع میکنه به خوندن پرونده.... که صدای زنگ خوردن گوشی تهیونگ تو دفتر پیچید از اونجایی ک شماره ناشناس بود و کلی پرونده سرش ریخته بود کلافه رد تماس داد و باز شروع کرد به تحقیق...که بالافاصله بعد از رد دادن تماس مجددا گوشی زنگ خورد و همون شماره ی ناشناس بود تهیونگ کلافه پرونده رو بست و روی میز گذاشت
تماس وصل کرد و رو اسپیکر گذاشت....
که صدای (سوهو_رئیس باند عقرب) بلند شد
_سلام پسر در چه حالی ؟ دلم برات تنگ شده بود
میدونی از آخرین همکاریمون چند سال میگذره
دقیقا 12 سال.... سرنوشت باز ما رو باهم روبر رو کرد زیباست...
حتما توهم دلت برام تنگ شده مگ نه؟
تهیونگ باعصبانیت و صدای خش دار گفت این مسخره بازیو تموم کن وقتم اینقد زیاد نیست که به خواهم به چرت و پرتات گوش بدم برو سر اصل مطلب!!
سوهو: اوه کیم هنوزم تغییر نکردی هنوزم زود جوش میای... خب چیزی که الان میخوام بگم قرار نیست خوشحالت کنه ولی چاره ای نیست... حتما تا الان فهمیدی که پرنسست دزدیده شده وباید عرض کنم اون پیش منه.....
تهیونگ: بیشرف تو غلط کردی یه تار موش کم بشه با دستای خودم خفت میکنم حرومزاده....
سوهو: کیم...کیم آروم باش فعلا جاش امنه و کسی بهش آسیب نمیزنه البته تا زمانی که به حرفام گوش بدی و چیزی ک ازت بخوام انجام بدی....
تهیونگ: حرف حسابت چیه مرتیکه بنال....
سوهو: در مقابل آزادی پرنسست میخوام محموله اسلحه که چند روز دیگ به دستت میرسه رو کامل بهم تحویل بدی و فقط سه روز وقت داری اونوقت پرنسست صحیح و سالم به دست میرسه....
تهیونگ: تو فقط صب کن سه روز زیاده کاری میکنم ک همین امروز با دستای خودت قبرتو بکنی....
سوهو: کیم اینطور نمیشه کارمون سخت تر میشه حتما دلت نمیخواد اون دختر بیشتر پیشم بمونه مگ نه ؟!
تهیونگ: تا کی میخوای تو سوراخت قایم شی و بامن حرف بزنی ؟ چرا نمیای مثل دوتا مرد باهم حرف بزنیم....
سوهو: نخندونم کیم... تو فک میکنی نمیدونم چه هیولای هستی بات کار کردم و میدونم چه حقه باز کثیفی هستی هیچکس با پای خودش به سمت مرگ نمیره...
همینی ک گفتم تا سه روز دیگ باید محموله دستم برسه و گرنه.....
تهیونگ: با آدم اشتباهی در افتادی سوهو حالا ک هوس بازی کردن به سرت زده منم باهات بازی میکنم....په خوب خودتو آماده کن چون قراره دندوناتو دونه دونه جم کنی...
و بعد به تماس خاتمه داد و باعصبانیت روی میز زد و تمام وسایلو از روی میز پرت کرد و صدای شکستن و خورد شدن وسایل تو کل دفتر پیچیده بود...
پیشخدمت: ارباب چیزی شده
تهیونگ: گمشو بیرون عوضی (باداد)این دفتر در داره یاد بگیرمثل گوسفند سرتو پایین نندازی و وارد شی...
پیشخدمت: بخ...بخشید ارباب
تهیونگ: برو بیرون...( باداد)
تهیونگ کلافه کتشو از روی میز برمیداره و از شرکت خارج میشه....
#قاتل_من
دو هفته میشود که تهیونگ و هم دستاش آروم و قرار نداشتن و سخت دنبال گشتن بودنند طوری که تهیونگ یا اصلا به عمارت نمیرفت یا خیلی دیر وقت فقط میرفت میخوابید
تهیونگ توی دفتر شرکتش نشسته بود و جلوش یه مشت عکس و پرونده های باند های ک بهشون مشکوک بود ریخته بود و به پرونده ی که دستش بود به دقت نگاه میکرد و اونو بررسی میکرد بعد از تموم شدن پرونده اول پرونده دوم از رو میز برمیداره که مربوط به باند عقرب بود تهیونگ شروع میکنه به خوندن پرونده.... که صدای زنگ خوردن گوشی تهیونگ تو دفتر پیچید از اونجایی ک شماره ناشناس بود و کلی پرونده سرش ریخته بود کلافه رد تماس داد و باز شروع کرد به تحقیق...که بالافاصله بعد از رد دادن تماس مجددا گوشی زنگ خورد و همون شماره ی ناشناس بود تهیونگ کلافه پرونده رو بست و روی میز گذاشت
تماس وصل کرد و رو اسپیکر گذاشت....
که صدای (سوهو_رئیس باند عقرب) بلند شد
_سلام پسر در چه حالی ؟ دلم برات تنگ شده بود
میدونی از آخرین همکاریمون چند سال میگذره
دقیقا 12 سال.... سرنوشت باز ما رو باهم روبر رو کرد زیباست...
حتما توهم دلت برام تنگ شده مگ نه؟
تهیونگ باعصبانیت و صدای خش دار گفت این مسخره بازیو تموم کن وقتم اینقد زیاد نیست که به خواهم به چرت و پرتات گوش بدم برو سر اصل مطلب!!
سوهو: اوه کیم هنوزم تغییر نکردی هنوزم زود جوش میای... خب چیزی که الان میخوام بگم قرار نیست خوشحالت کنه ولی چاره ای نیست... حتما تا الان فهمیدی که پرنسست دزدیده شده وباید عرض کنم اون پیش منه.....
تهیونگ: بیشرف تو غلط کردی یه تار موش کم بشه با دستای خودم خفت میکنم حرومزاده....
سوهو: کیم...کیم آروم باش فعلا جاش امنه و کسی بهش آسیب نمیزنه البته تا زمانی که به حرفام گوش بدی و چیزی ک ازت بخوام انجام بدی....
تهیونگ: حرف حسابت چیه مرتیکه بنال....
سوهو: در مقابل آزادی پرنسست میخوام محموله اسلحه که چند روز دیگ به دستت میرسه رو کامل بهم تحویل بدی و فقط سه روز وقت داری اونوقت پرنسست صحیح و سالم به دست میرسه....
تهیونگ: تو فقط صب کن سه روز زیاده کاری میکنم ک همین امروز با دستای خودت قبرتو بکنی....
سوهو: کیم اینطور نمیشه کارمون سخت تر میشه حتما دلت نمیخواد اون دختر بیشتر پیشم بمونه مگ نه ؟!
تهیونگ: تا کی میخوای تو سوراخت قایم شی و بامن حرف بزنی ؟ چرا نمیای مثل دوتا مرد باهم حرف بزنیم....
سوهو: نخندونم کیم... تو فک میکنی نمیدونم چه هیولای هستی بات کار کردم و میدونم چه حقه باز کثیفی هستی هیچکس با پای خودش به سمت مرگ نمیره...
همینی ک گفتم تا سه روز دیگ باید محموله دستم برسه و گرنه.....
تهیونگ: با آدم اشتباهی در افتادی سوهو حالا ک هوس بازی کردن به سرت زده منم باهات بازی میکنم....په خوب خودتو آماده کن چون قراره دندوناتو دونه دونه جم کنی...
و بعد به تماس خاتمه داد و باعصبانیت روی میز زد و تمام وسایلو از روی میز پرت کرد و صدای شکستن و خورد شدن وسایل تو کل دفتر پیچیده بود...
پیشخدمت: ارباب چیزی شده
تهیونگ: گمشو بیرون عوضی (باداد)این دفتر در داره یاد بگیرمثل گوسفند سرتو پایین نندازی و وارد شی...
پیشخدمت: بخ...بخشید ارباب
تهیونگ: برو بیرون...( باداد)
تهیونگ کلافه کتشو از روی میز برمیداره و از شرکت خارج میشه....
۱۵.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.