نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 36)
جنی: تو دیگه کی هستی....
شیوا: سلام..... من شیوا خواهر شوگا هستم
بقیه: چییییی؟؟!!!!...... مگه تو خواهر داشتی شوگاااااا؟!!!!!!!.....
شوگا: ( میخنده)..... اروم باشید.... براتون توضیح میدم..... متاسفم که دروغ گفتم من هیچ خواهر یا برادری ندارم..... در واقع من یه خواهر به نام شیوا دارم که 18 سالشه و اون هم مثل من خون اشامه.....
ات: چرا بهمون دروغ گفتی؟...
شوگا: ..... چون منم خودم تازه فهمیدم.... یعنی همین 1 ماه پیش...... وقتی که بچه بودم مثل اینکه همون شبی که پدرم به مادرم حمله میکنه..... مادرم قبلا حامله بود و یه بچه بدنیا اورده بود ولی میخواست همون شب منو سورپرایز کنه..... چون مامانم 9 ماه که بچه تو شکمش بود مسافرت پیش مادر بزرگم بوده که من با خبر نشم از بچه..... و بعد اینکه به دنیا اومد و همون شب اومد خونه و بچه رو گذاشت بالا و تا اومد پایین پدر از راه رسید و اون اتفاقات افتاد..... بعد اینکه من از خونه رفتم بیرون خدمتکار اونجا بچه رو نجات میده و میبرتش و میده به پرورشگاه و خواهرم اونجا بزرگ میشه و 3 ماه پیش از پرورشگاه اومده بیرون و از صاحب پرورشگاه میپرسه که کی منو قبلا اورده اینجا و اون هم ادرس خونه ی خدمتکار میده و شیوا به اونجا میره و خدمتکار با دیدنش تعجب میکنه و همه ی داستان رو برای شیوا تعریف میکنه..... خدمتکار و شیوا با بدبختی ادرس خونه ی منو پیدا کردن و شیوا همین 1 ماه پیش اومد اینجا و داستان رو برای منم تعریف کرد.....و همین دیگه الانم که پیش منه.... و تیدا هم میدونه این قضیه رو.....
جونگ کوک: ... اشکم در اومد....
ات: یعنی تو نمیدونستی که خانواده ای داری؟
شیوا: نه....
تهیونگ: حالا برای چی گفتی تیدا نفهمه این عمارت برای منه....
شوگا: چون یه سوپرایزه..... این عمارت رو من برای خودم و تیدا بعد از ازدواجمون گرفته ام..... و خواستم شما بیاید هم این داستان شیوا رو بگم هم خونه رو نشونتون بدم و بگم که لو ندید..... امشب قراره ازش خواستگاری کنم...
جنی: چه عجب بعد 5 سال میخوای باهاش ازدواج کنی....
شوگا: ( میخنده)....
( عکس شیوا رو میزارم)
تهیونگ: ولی خوشگلی شیوا.... به شوگا رفتی ولی به اندازه اون جذاب نیستی.....
شیوا: ممنونم.....( لپاش قرمز میشه...) شما هم خیلی جذابی میتونم شماره اتون داشته باشم.....
تهیونگ: حتما..... ( شماره اش رو به شیوا داد...)
( ات چشماش پر اشک شده بود و دستاش مشت شده بود که شوگا فهمید و گفت....)
شوگا: راستی شیوا یادم رفت معرفی کنم..... تهیونگ همسر ات هستند...... و جنی هم همسر جونگ کوک.....
شیوا: اها خوشوقتم.....
ادامه اش کامنتا......
اسلاید دوم عکس شیوا
(𝐏𝐚𝐫𝐭 36)
جنی: تو دیگه کی هستی....
شیوا: سلام..... من شیوا خواهر شوگا هستم
بقیه: چییییی؟؟!!!!...... مگه تو خواهر داشتی شوگاااااا؟!!!!!!!.....
شوگا: ( میخنده)..... اروم باشید.... براتون توضیح میدم..... متاسفم که دروغ گفتم من هیچ خواهر یا برادری ندارم..... در واقع من یه خواهر به نام شیوا دارم که 18 سالشه و اون هم مثل من خون اشامه.....
ات: چرا بهمون دروغ گفتی؟...
شوگا: ..... چون منم خودم تازه فهمیدم.... یعنی همین 1 ماه پیش...... وقتی که بچه بودم مثل اینکه همون شبی که پدرم به مادرم حمله میکنه..... مادرم قبلا حامله بود و یه بچه بدنیا اورده بود ولی میخواست همون شب منو سورپرایز کنه..... چون مامانم 9 ماه که بچه تو شکمش بود مسافرت پیش مادر بزرگم بوده که من با خبر نشم از بچه..... و بعد اینکه به دنیا اومد و همون شب اومد خونه و بچه رو گذاشت بالا و تا اومد پایین پدر از راه رسید و اون اتفاقات افتاد..... بعد اینکه من از خونه رفتم بیرون خدمتکار اونجا بچه رو نجات میده و میبرتش و میده به پرورشگاه و خواهرم اونجا بزرگ میشه و 3 ماه پیش از پرورشگاه اومده بیرون و از صاحب پرورشگاه میپرسه که کی منو قبلا اورده اینجا و اون هم ادرس خونه ی خدمتکار میده و شیوا به اونجا میره و خدمتکار با دیدنش تعجب میکنه و همه ی داستان رو برای شیوا تعریف میکنه..... خدمتکار و شیوا با بدبختی ادرس خونه ی منو پیدا کردن و شیوا همین 1 ماه پیش اومد اینجا و داستان رو برای منم تعریف کرد.....و همین دیگه الانم که پیش منه.... و تیدا هم میدونه این قضیه رو.....
جونگ کوک: ... اشکم در اومد....
ات: یعنی تو نمیدونستی که خانواده ای داری؟
شیوا: نه....
تهیونگ: حالا برای چی گفتی تیدا نفهمه این عمارت برای منه....
شوگا: چون یه سوپرایزه..... این عمارت رو من برای خودم و تیدا بعد از ازدواجمون گرفته ام..... و خواستم شما بیاید هم این داستان شیوا رو بگم هم خونه رو نشونتون بدم و بگم که لو ندید..... امشب قراره ازش خواستگاری کنم...
جنی: چه عجب بعد 5 سال میخوای باهاش ازدواج کنی....
شوگا: ( میخنده)....
( عکس شیوا رو میزارم)
تهیونگ: ولی خوشگلی شیوا.... به شوگا رفتی ولی به اندازه اون جذاب نیستی.....
شیوا: ممنونم.....( لپاش قرمز میشه...) شما هم خیلی جذابی میتونم شماره اتون داشته باشم.....
تهیونگ: حتما..... ( شماره اش رو به شیوا داد...)
( ات چشماش پر اشک شده بود و دستاش مشت شده بود که شوگا فهمید و گفت....)
شوگا: راستی شیوا یادم رفت معرفی کنم..... تهیونگ همسر ات هستند...... و جنی هم همسر جونگ کوک.....
شیوا: اها خوشوقتم.....
ادامه اش کامنتا......
اسلاید دوم عکس شیوا
۹.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.