منشه من چشه
منشه من چشه
پارت اول
ویو آت
ساعد هشت شب بود چون فردا بلیت پرواز ب کره رو دارم زود شما خوردم
چمدون هم بستم
و رفتم ی دوش کوچولو کردم
و گوشیم روی روی ساعت ۵ صب فردا تنظیم کردم
و خابیم
بزار کامل خودم رو معرفی کنم
من اتم ۲۰ سالمه توی ایران زندگی میکنم
و برای ادامه تحصیل میرم کره جنوبی
همانطور ک میدونید فردا هم بلیت دارم
ویو فردا ساعت ۵ صبح
آلارم گوشیم رو خاموش کردم
صورتم رو شستم
لباسم هم پوشیدم چون هنوز توی ایرانم ی لباس پوشیده پوشیدم ولی طبق معمول روسری سرم نبود ولی ی دونه توی کیفم گذاشتم چون شاید گیر بدن توی فرودگاه
ضدافتاب هم زدم ی کمی تنیت هم زدم
دیگه تمومه ساعت ۵و نیم بود
من دیروز آمدم تهران ما در اصل اصفهانی هستیم دیروز از مامان و بابام و همچین دوستام خداحافظی کردم
وو ملیکا دوست صمیمیم
دوسته ما زیاد ب هم نزدیک بود
طوری ک بقیه فک میکنن ما ل*زیم
ولی در واقع ما فق دوست صمیمی هستیم
من همین الان دلم براشون تنگ شده
هعیییی
تا ساعت ۶ صبحانه درس کردم و خوردم ی نیم ساعت هم طول کشید تا خوردم
بعدشم تا اسنپ گرفتم ساعت ۷ شد منم باید ساعت ۸ فرودگاه باشم
رفتم پایین و سوار ماشین شدم
ویو فرودگاه
بلاخره دارم میرم جای ک همیشه میخواستم برم
ولی من از همین الان دلم براشون خیلی خیلی تنگ شده من بودن اونا چیکار کنم
روبه رو ی فرودگاه بودم
روم رو برگردونم
و برای آخرین بار ب اینجا نگا کردم
هه
انگار واقعا دارم میرم خاب نیست
با گریه سوار هواپیما شدم
تقریبا نصف راه رو داشتم گریه میکردم ک خابم برد
فرودگاه کرهی جنوبی
ویو آت
پیاده شدم چمدون هامو رو گرفتم
نگاهی ب هواپیمای ک سوارش بودم کردم
با خودم گفتم نمیشه با همین هواپیما برگردم ؟
من میخام برگردم من بدون ملیکا نمیتونم
اسم ملیکا آمد بزار براش زنگ بزنم
واییی ن بزار اول نگاهی ب خودم بکنم ببینم چ شکلیم
چشام قرمز شده واییی
بزار شب زنگ میزنم
اخخ چرا گریم بند نمیاد
اصلا ول اینا من الان واقعا توی کره ام
بزار اول دنبال کار بگردم
رفتم سمت ی تابلو ک آگهی کار روش زده بود
ویو ته
سلام من تهیونگم وارث ی شرکت بزرگ
من ی منشی همچی تموم میخواستم پس گفتم آگهی بزنن
امروز هم یکی از کسای ک قرار بود باهاشون معامله کنیم از چین میاد کره پس رفتیم فرودگاه استقبالش
ک ی دختر خیلی خوشگلی رو دیدم با دوتا چمدون بزرگ جلوی تابلوی آگهی وایساده
رفتم جلو
_ سلام خانوم
تمام حمایت یادتون نرههه
پارت اول
ویو آت
ساعد هشت شب بود چون فردا بلیت پرواز ب کره رو دارم زود شما خوردم
چمدون هم بستم
و رفتم ی دوش کوچولو کردم
و گوشیم روی روی ساعت ۵ صب فردا تنظیم کردم
و خابیم
بزار کامل خودم رو معرفی کنم
من اتم ۲۰ سالمه توی ایران زندگی میکنم
و برای ادامه تحصیل میرم کره جنوبی
همانطور ک میدونید فردا هم بلیت دارم
ویو فردا ساعت ۵ صبح
آلارم گوشیم رو خاموش کردم
صورتم رو شستم
لباسم هم پوشیدم چون هنوز توی ایرانم ی لباس پوشیده پوشیدم ولی طبق معمول روسری سرم نبود ولی ی دونه توی کیفم گذاشتم چون شاید گیر بدن توی فرودگاه
ضدافتاب هم زدم ی کمی تنیت هم زدم
دیگه تمومه ساعت ۵و نیم بود
من دیروز آمدم تهران ما در اصل اصفهانی هستیم دیروز از مامان و بابام و همچین دوستام خداحافظی کردم
وو ملیکا دوست صمیمیم
دوسته ما زیاد ب هم نزدیک بود
طوری ک بقیه فک میکنن ما ل*زیم
ولی در واقع ما فق دوست صمیمی هستیم
من همین الان دلم براشون تنگ شده
هعیییی
تا ساعت ۶ صبحانه درس کردم و خوردم ی نیم ساعت هم طول کشید تا خوردم
بعدشم تا اسنپ گرفتم ساعت ۷ شد منم باید ساعت ۸ فرودگاه باشم
رفتم پایین و سوار ماشین شدم
ویو فرودگاه
بلاخره دارم میرم جای ک همیشه میخواستم برم
ولی من از همین الان دلم براشون خیلی خیلی تنگ شده من بودن اونا چیکار کنم
روبه رو ی فرودگاه بودم
روم رو برگردونم
و برای آخرین بار ب اینجا نگا کردم
هه
انگار واقعا دارم میرم خاب نیست
با گریه سوار هواپیما شدم
تقریبا نصف راه رو داشتم گریه میکردم ک خابم برد
فرودگاه کرهی جنوبی
ویو آت
پیاده شدم چمدون هامو رو گرفتم
نگاهی ب هواپیمای ک سوارش بودم کردم
با خودم گفتم نمیشه با همین هواپیما برگردم ؟
من میخام برگردم من بدون ملیکا نمیتونم
اسم ملیکا آمد بزار براش زنگ بزنم
واییی ن بزار اول نگاهی ب خودم بکنم ببینم چ شکلیم
چشام قرمز شده واییی
بزار شب زنگ میزنم
اخخ چرا گریم بند نمیاد
اصلا ول اینا من الان واقعا توی کره ام
بزار اول دنبال کار بگردم
رفتم سمت ی تابلو ک آگهی کار روش زده بود
ویو ته
سلام من تهیونگم وارث ی شرکت بزرگ
من ی منشی همچی تموم میخواستم پس گفتم آگهی بزنن
امروز هم یکی از کسای ک قرار بود باهاشون معامله کنیم از چین میاد کره پس رفتیم فرودگاه استقبالش
ک ی دختر خیلی خوشگلی رو دیدم با دوتا چمدون بزرگ جلوی تابلوی آگهی وایساده
رفتم جلو
_ سلام خانوم
تمام حمایت یادتون نرههه
۵.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.