روی صندلی همیشگیش لم داده بود و با نیشخندی که هیچوقت از ر
روی صندلی همیشگیش لم داده بود و با نیشخندی که هیچوقت از روی صورتش پاک نمیشد، به صفحه ی گوشی خیره شده بود.
"ایا شایعات قرار دو ایدل معروف لی فلیکس و هوانگ هیونجین حقیقت دارد؟"
پوزخند صدا داری زد و زمزمه کرد: جالبه
با ورود فلیکس به اتاقی که توش قرار داشت، نگاهش رو از گوشی گرفت و بدون بالا اوردن سرش، بهش نگاه کرد.
فلیکس از حضور هیونجین در اون اتاق کمی جا خورد اما به روی خودش نیاورد.
-توهم شایعات رو شنیدی؟
فلیکس با لحن سرد و جدی، که کاملا برخلاف لحن هیونجین بود جواب داد:
-اره، به کمپانیت بگو یه بیانیه منتشر کنه و شایعات رو تکذیب کنه، نمیخوام خودم رو وارد این ماجرا کنم.
هیونجین از جایی که نشسته بود بلند شد و همونطور که حرف میزد به فلیکس نزدیک شد.
-چرا تکذیبش کنه؟ شاید بتونه واقعیت داشته باشه..
با دستش چونه ی فلیکس رو گرفت و سرش رو بالا آورد.
فلیکس بدون اینکه اهمیت زیادی بده دستش رو پیچوند و چونش رو آزاد کرد.
بعد از مرتب کردن موهاش، عینک افتابی شیک و البته گرونش رو روی چشماش گذاشت و جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده ادامه داد:
-درضمن، بگو اگر این کار رو نکنه، خودم از راه دیگه ای وارد میشم.
پوزخندی به حال هیونجین، که از درد دستش به خودش می پیچید، زد و از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست.
هیونجین از اینکه فلیکس انقدر خونسرد برخورد کرد و ازش نترسید، جا خورد. اما خیلی زود تعجب جاش رو به پوزخندش داد: قراره خوش بگذره
••••••
سوار ماشین شد و نفس عمیقی کشید. از اینکه تظاهر کنه خیلی شاد و پرانرژیه خسته شده بود.
همه ی استف ها و نتیزن ها اونو به عنوان پرانرژی ترین و شاد ترین آیدل میشناختن درحالی که اونا فقط چیزی که جلوی دوربین بود رو میدیدن.
گوشیش رو برداشت اما تنها چیزی که شبکه هیا اجتماعی رو پر کرده بود شایعات مربوط به قردر هیونیجین و فلیکس بود.
اهی از کلافگی کشید و ماشین رو روشن کرد و به سمت خونش حرکت کرد.
"ایا شایعات قرار دو ایدل معروف لی فلیکس و هوانگ هیونجین حقیقت دارد؟"
پوزخند صدا داری زد و زمزمه کرد: جالبه
با ورود فلیکس به اتاقی که توش قرار داشت، نگاهش رو از گوشی گرفت و بدون بالا اوردن سرش، بهش نگاه کرد.
فلیکس از حضور هیونجین در اون اتاق کمی جا خورد اما به روی خودش نیاورد.
-توهم شایعات رو شنیدی؟
فلیکس با لحن سرد و جدی، که کاملا برخلاف لحن هیونجین بود جواب داد:
-اره، به کمپانیت بگو یه بیانیه منتشر کنه و شایعات رو تکذیب کنه، نمیخوام خودم رو وارد این ماجرا کنم.
هیونجین از جایی که نشسته بود بلند شد و همونطور که حرف میزد به فلیکس نزدیک شد.
-چرا تکذیبش کنه؟ شاید بتونه واقعیت داشته باشه..
با دستش چونه ی فلیکس رو گرفت و سرش رو بالا آورد.
فلیکس بدون اینکه اهمیت زیادی بده دستش رو پیچوند و چونش رو آزاد کرد.
بعد از مرتب کردن موهاش، عینک افتابی شیک و البته گرونش رو روی چشماش گذاشت و جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده ادامه داد:
-درضمن، بگو اگر این کار رو نکنه، خودم از راه دیگه ای وارد میشم.
پوزخندی به حال هیونجین، که از درد دستش به خودش می پیچید، زد و از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست.
هیونجین از اینکه فلیکس انقدر خونسرد برخورد کرد و ازش نترسید، جا خورد. اما خیلی زود تعجب جاش رو به پوزخندش داد: قراره خوش بگذره
••••••
سوار ماشین شد و نفس عمیقی کشید. از اینکه تظاهر کنه خیلی شاد و پرانرژیه خسته شده بود.
همه ی استف ها و نتیزن ها اونو به عنوان پرانرژی ترین و شاد ترین آیدل میشناختن درحالی که اونا فقط چیزی که جلوی دوربین بود رو میدیدن.
گوشیش رو برداشت اما تنها چیزی که شبکه هیا اجتماعی رو پر کرده بود شایعات مربوط به قردر هیونیجین و فلیکس بود.
اهی از کلافگی کشید و ماشین رو روشن کرد و به سمت خونش حرکت کرد.
۴.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.