ماه سرخ 🌕🌑
(پارت ۲۱)
*فردا شب*
[چویا]
- چویا! بدو چیبی دیرمون شده.
+ های های. الان میام.(چه حرف گوش کن شده•_•)
بالاخره داریم برمیگردیم. پدر و مادرم زود تر رفتن و منو دازای قرار شد امروز برگردیم.
- بزار کمک کنم سوار شی.
+ اریگاتو
سوار کالسکه شدیم و راه افتادیم. امیدوارم بتونم دوباره کیوکا رو ببینم. دلم براش تنگ میشه.(حالا ما وقتی سال تموم میشه:/ میریم پشت سرمون هم نگاه نمیکنیم:/)
__اواسط راه
نزدیک مرز دو سرزمینم. امیدوارم سر و کله ی نیکولای پیدا نشه. شاید باید به دازای بگم.
+ دازای باید یه چیزی ب......(انفجار)
و خاموشی.
[دازای]
تو فکر بودم که اگه ماه آبی حمله کرد میتونم از چویا محافظت کنم یا نه.
صبر کن......
چویا میخواست چیزی بگه؟ چی؟ چی میخواست بگه؟ پس من چرا فقط دارم سیاهی میبینم؟
چشام_و باز کردم و چویا رو دیدم.
- چو......چو...یا...
صبر کن .... اون دیگه کیه.....باید برم پیش چویا....باید ازش محافظت کنم. ولی چرا نمیتونم حرکت کنم. این بو.....امکان ندارد ....گاز
# درسته. دازای دونو. این گاز سمی به اسم «گرد ابی» باعث میشه نتونی حرکت کنی و باعث فلجی موقت میشه.
دارم بیهوش میشم. بدنمو حس نمیکنم. واسه همین پخش زمین شدم. نه. نباید اینجوری میشد.
# (میاد جلو دازای زانو میزنه) اخی نتونستی از عروس کوچولوت محافظت کنی؟! اشکال نداره بجات، من ازش محافظت میکنم.
نه. نرو سمت چویا. کاش میتونستم حرف بزنم و هرچی میتونستم بهش میگفتم. چویا مال منه عوضی ؛«!«)»؛#(؛«؟)؛...(دازای آروم باش😐 درسته بهت احترام میگذارم ولی برای نیکولای هم احترام خاصی قائلم، پس ارام😤)
[نیکولای]
رفتم سمت اون فرشته. حتی وقتی بیهوشه و اینجوری زخمی شده هم زیباست. موندم وقتی با قدرتم تمام خونشو خشک کردم و مجسمه کردمش چقدر میخواد زیبا بشه. به هر حال در هر شرایطی هم که باشه زیباست.
بلندش کردم. چقد سبکه. این دختر واقعا زیباست. با صدای اون خون آشام نالایق و قدر نشناس از تفکراتم اومدم بیرون.
- ب..هش.....د...دس..ن..نزن...چ..چویا....ما...ل منه...
# فعلا که اینطور نیست. اگه واقعا چویا رو دوست داری بیا و به ماه آبی حمله کن دازای اوسامو دونو.
لگد محکمی بهش زدم. یکم دیگه فرشتمو تماشا کردم. واقعا زیباست ولی باید برم به قلمرو. رفتم سمت کالسکه ی متلاشی شده و وسایل چویا رو برداشتم. مخصوصا قرص های. امیدوارم نیازی به اون دکتر خائن پیدا نکنیم. هومممم....شاید بهتره کم کم از اون خائنا هم استفاده کنم. جنگ بزرگی در راه است.
_________________________________________
اوهایو مینا سان ✨✨
مدتی میشه که پارت نذاشتم و امروز تونستم بنویسم این پارتو 😮💨
لایک و فالو فراموش نشه 💖💖
قسمت های قبلی 👇🏻
@katsoyo_1388
جانه 👋🏻✨
..
#anime #bungostraydogs #bungou_stray_dogs #chuuya #chuuyanakahara #chuuya_nakahara #dazai_and_chuuya #dazai #dazaiosamu #dazai_osamu #osamu_dazai #nakahara_chuuya
*فردا شب*
[چویا]
- چویا! بدو چیبی دیرمون شده.
+ های های. الان میام.(چه حرف گوش کن شده•_•)
بالاخره داریم برمیگردیم. پدر و مادرم زود تر رفتن و منو دازای قرار شد امروز برگردیم.
- بزار کمک کنم سوار شی.
+ اریگاتو
سوار کالسکه شدیم و راه افتادیم. امیدوارم بتونم دوباره کیوکا رو ببینم. دلم براش تنگ میشه.(حالا ما وقتی سال تموم میشه:/ میریم پشت سرمون هم نگاه نمیکنیم:/)
__اواسط راه
نزدیک مرز دو سرزمینم. امیدوارم سر و کله ی نیکولای پیدا نشه. شاید باید به دازای بگم.
+ دازای باید یه چیزی ب......(انفجار)
و خاموشی.
[دازای]
تو فکر بودم که اگه ماه آبی حمله کرد میتونم از چویا محافظت کنم یا نه.
صبر کن......
چویا میخواست چیزی بگه؟ چی؟ چی میخواست بگه؟ پس من چرا فقط دارم سیاهی میبینم؟
چشام_و باز کردم و چویا رو دیدم.
- چو......چو...یا...
صبر کن .... اون دیگه کیه.....باید برم پیش چویا....باید ازش محافظت کنم. ولی چرا نمیتونم حرکت کنم. این بو.....امکان ندارد ....گاز
# درسته. دازای دونو. این گاز سمی به اسم «گرد ابی» باعث میشه نتونی حرکت کنی و باعث فلجی موقت میشه.
دارم بیهوش میشم. بدنمو حس نمیکنم. واسه همین پخش زمین شدم. نه. نباید اینجوری میشد.
# (میاد جلو دازای زانو میزنه) اخی نتونستی از عروس کوچولوت محافظت کنی؟! اشکال نداره بجات، من ازش محافظت میکنم.
نه. نرو سمت چویا. کاش میتونستم حرف بزنم و هرچی میتونستم بهش میگفتم. چویا مال منه عوضی ؛«!«)»؛#(؛«؟)؛...(دازای آروم باش😐 درسته بهت احترام میگذارم ولی برای نیکولای هم احترام خاصی قائلم، پس ارام😤)
[نیکولای]
رفتم سمت اون فرشته. حتی وقتی بیهوشه و اینجوری زخمی شده هم زیباست. موندم وقتی با قدرتم تمام خونشو خشک کردم و مجسمه کردمش چقدر میخواد زیبا بشه. به هر حال در هر شرایطی هم که باشه زیباست.
بلندش کردم. چقد سبکه. این دختر واقعا زیباست. با صدای اون خون آشام نالایق و قدر نشناس از تفکراتم اومدم بیرون.
- ب..هش.....د...دس..ن..نزن...چ..چویا....ما...ل منه...
# فعلا که اینطور نیست. اگه واقعا چویا رو دوست داری بیا و به ماه آبی حمله کن دازای اوسامو دونو.
لگد محکمی بهش زدم. یکم دیگه فرشتمو تماشا کردم. واقعا زیباست ولی باید برم به قلمرو. رفتم سمت کالسکه ی متلاشی شده و وسایل چویا رو برداشتم. مخصوصا قرص های. امیدوارم نیازی به اون دکتر خائن پیدا نکنیم. هومممم....شاید بهتره کم کم از اون خائنا هم استفاده کنم. جنگ بزرگی در راه است.
_________________________________________
اوهایو مینا سان ✨✨
مدتی میشه که پارت نذاشتم و امروز تونستم بنویسم این پارتو 😮💨
لایک و فالو فراموش نشه 💖💖
قسمت های قبلی 👇🏻
@katsoyo_1388
جانه 👋🏻✨
..
#anime #bungostraydogs #bungou_stray_dogs #chuuya #chuuyanakahara #chuuya_nakahara #dazai_and_chuuya #dazai #dazaiosamu #dazai_osamu #osamu_dazai #nakahara_chuuya
۸.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.