p26
اتاق جیمین در زدم جواب نداد کسی رفتم داخل دیدم بطری های مشروب دور تا دورشه همشونم خالیه خودشم نشسته یه گوشه پاشو بغل کرده
ات: جیمین چیشده چرا مستی؟
جیمین: گریه میکنه
ات: جیمین تورو خدا بگو چیشده الان منم گریم میگره تورو خدا نکن (بغض)
جیمین: میدونی چیه کسی که من اونو دوست دارم منو دوست نداره
ات: کدوم خری تورو ناراحت کرده اون دختره بعیشور کیه هاا(داد)
جیمین: نمیدونی؟.... تو(بغض)
ات: اخه جیمین...
جیمین: اره تو منو دوست نداری
ات: من دوست ندارم
جیمین: میدونم(گریه)
ات: میدونی چرا؟
جیمین:چون که من مافیام
ات: نه چون عاشقتم
جیمین:چ چی؟
ات جیمینو بغل میکنه بعد لبشو میبوسه
بعد2مین بعد جدا میشن
جیمین: وووواقعا(ذوق)
ات: اره موچی من(لپشو میکشه)
جیمین: ات
ات: هوم؟
جیمین: قول میدی هیچ وقت ترکم نکنی؟
ات: اره قول میدم(لبخند) هییی خیلی بدی موچی
جیمین: موچی؟...(ذوق) حالاچرا بدم؟
ات: قرار بود امروز بهت اعتراف کنم و برات شام خوشمزه بپزم همه چی خراب شد(اخم)
جیمین: ای بابا ولش کن میگم که آجوما و خدمت کارا زود تر برن دوتایی آشپزی کنیم ها؟
ات: بااااشهههه میپره بغل جیمین
جیمین: اخ اخ خفه شدم (خنده)
"خب بزاریم اینا به عشق عاشقیشون ادامه بدن بریم سراغ یونگیییی"
از زبان بونگی
من مینسو رو دوست دارم اما اون چی دوسم داره؟ الان بهش زنگ میزنم برای شام دعوتش میکنم بریم لب ساحل اونجا رستوران هاش خوبه زنگ زد به مینسو
مینسو : الو سلام
یونگی: سلام خوبی
مینسو: اره توخوبی؟
یونگی: ممنون
مینسو: خب کاری داشتی؟
یونگی: اها چیزه میگم کجایی؟
مینسو: من پیش دوست پسرمم(الکی گفت تا ببینه یونگی چی میگه)
یونگی: چ چ چیی؟(عصبی)
مینسو : پ ی ش ه د و س ت پ س ر م م(بخش بخش گفت)
یونگی: مینسو سریع هر جا هستی بیا جلوی فروشگاه....(خودتون یه چی بگین حالا)
مین سو: باشه باشه
ویو مین سو
وای جرررر باورش شد(خنده بلند)
وای چرا انقدر عصبیه؟ ایششش برم اماده شم یه لباس خوشگل پوشیدم و آماده شدم(عکسشو میزارم)
ویو یونگی....
ادامه دارد...
حمیایت کنید🥺♥
ات: جیمین چیشده چرا مستی؟
جیمین: گریه میکنه
ات: جیمین تورو خدا بگو چیشده الان منم گریم میگره تورو خدا نکن (بغض)
جیمین: میدونی چیه کسی که من اونو دوست دارم منو دوست نداره
ات: کدوم خری تورو ناراحت کرده اون دختره بعیشور کیه هاا(داد)
جیمین: نمیدونی؟.... تو(بغض)
ات: اخه جیمین...
جیمین: اره تو منو دوست نداری
ات: من دوست ندارم
جیمین: میدونم(گریه)
ات: میدونی چرا؟
جیمین:چون که من مافیام
ات: نه چون عاشقتم
جیمین:چ چی؟
ات جیمینو بغل میکنه بعد لبشو میبوسه
بعد2مین بعد جدا میشن
جیمین: وووواقعا(ذوق)
ات: اره موچی من(لپشو میکشه)
جیمین: ات
ات: هوم؟
جیمین: قول میدی هیچ وقت ترکم نکنی؟
ات: اره قول میدم(لبخند) هییی خیلی بدی موچی
جیمین: موچی؟...(ذوق) حالاچرا بدم؟
ات: قرار بود امروز بهت اعتراف کنم و برات شام خوشمزه بپزم همه چی خراب شد(اخم)
جیمین: ای بابا ولش کن میگم که آجوما و خدمت کارا زود تر برن دوتایی آشپزی کنیم ها؟
ات: بااااشهههه میپره بغل جیمین
جیمین: اخ اخ خفه شدم (خنده)
"خب بزاریم اینا به عشق عاشقیشون ادامه بدن بریم سراغ یونگیییی"
از زبان بونگی
من مینسو رو دوست دارم اما اون چی دوسم داره؟ الان بهش زنگ میزنم برای شام دعوتش میکنم بریم لب ساحل اونجا رستوران هاش خوبه زنگ زد به مینسو
مینسو : الو سلام
یونگی: سلام خوبی
مینسو: اره توخوبی؟
یونگی: ممنون
مینسو: خب کاری داشتی؟
یونگی: اها چیزه میگم کجایی؟
مینسو: من پیش دوست پسرمم(الکی گفت تا ببینه یونگی چی میگه)
یونگی: چ چ چیی؟(عصبی)
مینسو : پ ی ش ه د و س ت پ س ر م م(بخش بخش گفت)
یونگی: مینسو سریع هر جا هستی بیا جلوی فروشگاه....(خودتون یه چی بگین حالا)
مین سو: باشه باشه
ویو مین سو
وای جرررر باورش شد(خنده بلند)
وای چرا انقدر عصبیه؟ ایششش برم اماده شم یه لباس خوشگل پوشیدم و آماده شدم(عکسشو میزارم)
ویو یونگی....
ادامه دارد...
حمیایت کنید🥺♥
۱۴.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.