black dream p25
" هنوزم؟" jk
"من بهت گفتم نمیترسم ازت ، میخوای به چی برسی" a,t
نفساش سنگین بود ، عصبی شونه های برهنه اش رو میون دستاش گرفت و روی ترقوه اش خم شد
لب هاش روی ترقوه سفید و براقش چسبوند و از شدت عصبانیت دندان هاش توی پوست و استخوانش فرو می رفت
محکم پسش زد و سیلی محکمی مهمان صورتش کرد
سیلی که هیچ کس حتی نزدیکش رو هم نتونسته بود بزنه چه برسه محکمش!
چشمای پر از خشمش و به چشمای شوکه جئون داد و داد زد
"گفتم نمیترسم ، نگفتم هر غلطی خواستی باهام بکنی ، بار آخرت باشه انقدر خودمونی میشی " a,t
دقیقا حرفی که خودش زده بود الان بهش برگشته بود
اما اون هنوز توی فکر اون سیلی بود ، صورتش از شدت ضرب اون کمی می سوخت و قرمز شده بود
" تو... الان چیکار کردی؟" jk
قفسه سینه اش از عصبانیت بالا و پایین میشد و دستش مشت بود که یه وقت اونو توی صورتش نزنه
" دیدی که زدم، بازم میزنم ؛ واسم مهم نیست چه خری هستی حتی مافیا هم باشی بازم میزنم تا بفهمی دختر بودن به این معنی نیست که همیشه کاری خواستی باهاش بکنی و اون چیزی نگه ، بار آخر میگم من عین دخترای اطرافت نیستم !" a,t
نه عصبانیت ، نه خشم و نه خشونت ، در اصل ... خوشش اومده بود !
خنده ی آرومی کرد و نزدیکش شد
" خوبه ، میدونم که عین بقیه نیستی چون اگه بودی اینجا نبودی ، تا الان مرده بودی!"jk
صورت کوچولوش رو قفل کرد
" با این کارات من رونده نمیشم دختره ی سرکش ، منو جذب خودت میکنی!" jk
عصبی شد و خواست حرف بزنه که انگشت اشاره جئون روی لب هاش نشست
"غذا " jk
چیزی نگفت و بلند شد ، نفس عمیقی کشید و صورت سرخ شده از عصبانیتش رو با آب شست
غذا رو توی بشقاب کشید و جلوش گذاشت و کمی غذا هم برای خودش کشید ، بخاطر خونی که ازش رفته بود ضعف شدیدی داشت و ترجیح داد کمی غذا بخوره
روی صندلی نشست که با آبروی سوالی جئون برخورد کرد
"چیه؟" a,t
"اینجا میشینی نه اونجا!"jk
"من بهت گفتم نمیترسم ازت ، میخوای به چی برسی" a,t
نفساش سنگین بود ، عصبی شونه های برهنه اش رو میون دستاش گرفت و روی ترقوه اش خم شد
لب هاش روی ترقوه سفید و براقش چسبوند و از شدت عصبانیت دندان هاش توی پوست و استخوانش فرو می رفت
محکم پسش زد و سیلی محکمی مهمان صورتش کرد
سیلی که هیچ کس حتی نزدیکش رو هم نتونسته بود بزنه چه برسه محکمش!
چشمای پر از خشمش و به چشمای شوکه جئون داد و داد زد
"گفتم نمیترسم ، نگفتم هر غلطی خواستی باهام بکنی ، بار آخرت باشه انقدر خودمونی میشی " a,t
دقیقا حرفی که خودش زده بود الان بهش برگشته بود
اما اون هنوز توی فکر اون سیلی بود ، صورتش از شدت ضرب اون کمی می سوخت و قرمز شده بود
" تو... الان چیکار کردی؟" jk
قفسه سینه اش از عصبانیت بالا و پایین میشد و دستش مشت بود که یه وقت اونو توی صورتش نزنه
" دیدی که زدم، بازم میزنم ؛ واسم مهم نیست چه خری هستی حتی مافیا هم باشی بازم میزنم تا بفهمی دختر بودن به این معنی نیست که همیشه کاری خواستی باهاش بکنی و اون چیزی نگه ، بار آخر میگم من عین دخترای اطرافت نیستم !" a,t
نه عصبانیت ، نه خشم و نه خشونت ، در اصل ... خوشش اومده بود !
خنده ی آرومی کرد و نزدیکش شد
" خوبه ، میدونم که عین بقیه نیستی چون اگه بودی اینجا نبودی ، تا الان مرده بودی!"jk
صورت کوچولوش رو قفل کرد
" با این کارات من رونده نمیشم دختره ی سرکش ، منو جذب خودت میکنی!" jk
عصبی شد و خواست حرف بزنه که انگشت اشاره جئون روی لب هاش نشست
"غذا " jk
چیزی نگفت و بلند شد ، نفس عمیقی کشید و صورت سرخ شده از عصبانیتش رو با آب شست
غذا رو توی بشقاب کشید و جلوش گذاشت و کمی غذا هم برای خودش کشید ، بخاطر خونی که ازش رفته بود ضعف شدیدی داشت و ترجیح داد کمی غذا بخوره
روی صندلی نشست که با آبروی سوالی جئون برخورد کرد
"چیه؟" a,t
"اینجا میشینی نه اونجا!"jk
۳۶.۰k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.