دوپارتی` - اشتباهی به نام اعتماد`
part ² - آخر
******
_ * ادامه حرفاش * هروقت ب خودم میام میبینم یکی مثلِ تو توی زندگیمه ، وجودمو آرامش پر میکنه و به خودم افتخار میکنم که انتخابم تویی.
دو تا انتخاب داری;یا قبول میکنی با من باشی یا قبول میکنی که بام زندگی کنی تا آخر عمرت!
دوسِت دارم تنها حسِ خوبِ توصیف نشدنیم*😩💗
لونا`بهت زده به جونگکوکی ک حالا دقیقا کنارش بود و با دستای گرمِش کمرشون لمس میکرد خیره بود;
× من....نمیدونم چیشد یهو چشم باز کردم دیدم اومدی تو زندگیم،
هیچوقت به بودن همچین معجزه ای توی زندگیم فک نکرده بودم.
انقد خوبی که جز بودنت،
خندهات و حال خوبت چیزی نمیخوام.
هیچوقت فکرشو نمیکردم یکیو پیدا کنم که واقن از ته قلبم عاشقش شم....
خوشحالم از اینکه هستی،
از اینکه میتونم کنارت ساعت ها تو باد و بارون بشینم و موزیک بیکلام گوش بدم.
میخوام بت بگم غصه هیچیو نخور عمرم،
من هستم کنارت همه چیو باهم درست میکنیم،
میریم یجای خیلی دور،
جایی که دست هیچکس بهمون نرسه،
موزیک گوش میدیم، سیب زمینی میخوریم،
و غرق میشیم تو دنیای خودمون.
اینو بدون خیلی دوست دارم، (:
بمونی برام...
~ ¹ سال بعد ~
🧠.بگیر بخواب/
🫀 نگرانشم!!!
🧠 خودش ولت نکردههه!
🫀ولی من فکرم باهاشه...
🧠امااون براش مهم نیست!!!
🫀یعنی اون همه روزا خوب باهم فراموش کرد!؟
🧠سعی کن به کسی عادت نکنی!/
🫀اما من دوسش دارم:)))))
پسر داد زد:
_ای کاش تو عشق منطق بود واگرنه این همه ضربه نمیخوردیم ازش!*داد
قطره اشکه سِمِجی از گوشه چشماش سُر خورد و رویه نرمیِ صورتش غلتید...
لب زد:
_:دلم تنگ شده برات اونقدر که نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم. اونقدر نمیتونم یه ثانیه هم بهت فکر نکنم. اونقدر که تموم تنم از دلتنگیت درد میکنه اونقدر که توان گریه کردن ندارم اونقدر که مدام بیقرار و پریشونم و هیچی جز تو رو نمیخام!
_کی گفته درد ادمو قوی میکنه؟
درد ادمو بی حس میکنه،روح ادمو میکشه،ذوق ادمو کور میکنه،قلب ادمو سنگ میکنه، درد ادمو پیر میکنه.!
هِی دختر. کی فکرشو میکرد یه روز منی که به عشق باور نداشتم الان با فکر تو شب رو صبح میکنم!:)
میترسم خودمم فراموش کنم..
ولی من هیچوقت شبی ک باعث شد جوری گریه کنم ک نتونم نفس بکشم رو فراموش نمیکنم .
بهرحال...
بعد از حالت دراز پاشد و بطری ودکا رو سر کشید:
_:آه...بهرحال هیچکدومتون اندازه سیگار آرومم نکردین*پرت کردن بطری
لحظه ای بعد صدای خورد شدن شیشه ودکا تو صخره اِکو شد...
پسر لبخندی زد و از خاک بلند شد و به سمت ماشینش رفت...لبخندش ناشی از قدرتش بود، وگرنه درون پرآشوبی داشت. . . !
اما قبل از اینکه بخواد سوار ماشینش شه صدایه ماشینی که میومد و جیغِ دختری که به سمتش میومد اونو وادار به ایستادن کرد:
×ولم کن سوجون من باید جونگکوکو ببینم!`
#و...؟بماچه
****
نظر؟
******
_ * ادامه حرفاش * هروقت ب خودم میام میبینم یکی مثلِ تو توی زندگیمه ، وجودمو آرامش پر میکنه و به خودم افتخار میکنم که انتخابم تویی.
دو تا انتخاب داری;یا قبول میکنی با من باشی یا قبول میکنی که بام زندگی کنی تا آخر عمرت!
دوسِت دارم تنها حسِ خوبِ توصیف نشدنیم*😩💗
لونا`بهت زده به جونگکوکی ک حالا دقیقا کنارش بود و با دستای گرمِش کمرشون لمس میکرد خیره بود;
× من....نمیدونم چیشد یهو چشم باز کردم دیدم اومدی تو زندگیم،
هیچوقت به بودن همچین معجزه ای توی زندگیم فک نکرده بودم.
انقد خوبی که جز بودنت،
خندهات و حال خوبت چیزی نمیخوام.
هیچوقت فکرشو نمیکردم یکیو پیدا کنم که واقن از ته قلبم عاشقش شم....
خوشحالم از اینکه هستی،
از اینکه میتونم کنارت ساعت ها تو باد و بارون بشینم و موزیک بیکلام گوش بدم.
میخوام بت بگم غصه هیچیو نخور عمرم،
من هستم کنارت همه چیو باهم درست میکنیم،
میریم یجای خیلی دور،
جایی که دست هیچکس بهمون نرسه،
موزیک گوش میدیم، سیب زمینی میخوریم،
و غرق میشیم تو دنیای خودمون.
اینو بدون خیلی دوست دارم، (:
بمونی برام...
~ ¹ سال بعد ~
🧠.بگیر بخواب/
🫀 نگرانشم!!!
🧠 خودش ولت نکردههه!
🫀ولی من فکرم باهاشه...
🧠امااون براش مهم نیست!!!
🫀یعنی اون همه روزا خوب باهم فراموش کرد!؟
🧠سعی کن به کسی عادت نکنی!/
🫀اما من دوسش دارم:)))))
پسر داد زد:
_ای کاش تو عشق منطق بود واگرنه این همه ضربه نمیخوردیم ازش!*داد
قطره اشکه سِمِجی از گوشه چشماش سُر خورد و رویه نرمیِ صورتش غلتید...
لب زد:
_:دلم تنگ شده برات اونقدر که نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم. اونقدر نمیتونم یه ثانیه هم بهت فکر نکنم. اونقدر که تموم تنم از دلتنگیت درد میکنه اونقدر که توان گریه کردن ندارم اونقدر که مدام بیقرار و پریشونم و هیچی جز تو رو نمیخام!
_کی گفته درد ادمو قوی میکنه؟
درد ادمو بی حس میکنه،روح ادمو میکشه،ذوق ادمو کور میکنه،قلب ادمو سنگ میکنه، درد ادمو پیر میکنه.!
هِی دختر. کی فکرشو میکرد یه روز منی که به عشق باور نداشتم الان با فکر تو شب رو صبح میکنم!:)
میترسم خودمم فراموش کنم..
ولی من هیچوقت شبی ک باعث شد جوری گریه کنم ک نتونم نفس بکشم رو فراموش نمیکنم .
بهرحال...
بعد از حالت دراز پاشد و بطری ودکا رو سر کشید:
_:آه...بهرحال هیچکدومتون اندازه سیگار آرومم نکردین*پرت کردن بطری
لحظه ای بعد صدای خورد شدن شیشه ودکا تو صخره اِکو شد...
پسر لبخندی زد و از خاک بلند شد و به سمت ماشینش رفت...لبخندش ناشی از قدرتش بود، وگرنه درون پرآشوبی داشت. . . !
اما قبل از اینکه بخواد سوار ماشینش شه صدایه ماشینی که میومد و جیغِ دختری که به سمتش میومد اونو وادار به ایستادن کرد:
×ولم کن سوجون من باید جونگکوکو ببینم!`
#و...؟بماچه
****
نظر؟
۳۳.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.