پارت 81
پارت 81
درحالی که دستم و به دیوار تکیه داده بودم تا نویفتم از دستشویی امدم بیرون
سر گیجه داشتم
تهیونگ آروم آروم به طرفم امد و درحالی که دستمال کاغذی و میداد دستم لب زد
تهیونگ: عاههه.. اصلا خوب نیستی موندم چرا این بچه رو نگه داشتی!!!
تو که از صاحب این بچه متنفری
اون کسیه ک فروختت اونوقت تو داری بچه اون جن*ده رو تو شکمت نگه میداری؟ واقعا که احمقی
درحالی که دور دهنم و تمیز میکردم
حفه شویی نثارش کردم و به زور خدم و رو مبل انداختم به طرفم امد و کنارم نشست
درحالی که سرم و به پشتی مبل تکیه میدادم به زور لب زدم
-اینقد پا پیچم نشو تهیونگ.... حالم خوب نیستی مگه نمیبینی؟
تهیونگ: ات من بهت حق انتخاب دادم
-معلوم هست داری درمورد چی حرف میزنی؟ چ حق انتخابی؟
تهیونگ: خدت و مزن به خیرت خانم کیم
خدت میدونی دارم درمورد چی حرف میزنم
بهت گفتم اگه بچتو میخای باهام ازدواج کن
-هه تو چه گلی به سرم زدی که باید به حرفت گوش کنم و بگم چشم؟
تهیونگ: بهرحال خود دانی... تو دیگه اینجا زندانی ات
فکر کنم باید زودتر از اینا بهت میگفتم...
-م.. منظورت چیه؟
تهیونگ: این به نعفه توعه... بهرحال فکرات رو بکن یا باهام ازدواج کن و بچتو بزرگ کن
یا قبول نکن و من جاش اینقد شکنجت میکنم تا بچت بمیرع
انگار هنوز تو به قدرت واقعی یه وافیا پی نبردی.....
ویو شوگا: با عصبانیت رو یه نقطه دیگه رو نقشه دست گذاشتم
-این چی؟ اینجاا رو گشتیم؟
جین: شوگا اینجا تا این دو هفته پنجمین بارع که میگدیم
دندونام و روهم فشار دادم و چند دقیقه ای به نقشه خیرا موندم
یدفه
امروز بیکارم دوتا پارت میذارم
درحالی که دستم و به دیوار تکیه داده بودم تا نویفتم از دستشویی امدم بیرون
سر گیجه داشتم
تهیونگ آروم آروم به طرفم امد و درحالی که دستمال کاغذی و میداد دستم لب زد
تهیونگ: عاههه.. اصلا خوب نیستی موندم چرا این بچه رو نگه داشتی!!!
تو که از صاحب این بچه متنفری
اون کسیه ک فروختت اونوقت تو داری بچه اون جن*ده رو تو شکمت نگه میداری؟ واقعا که احمقی
درحالی که دور دهنم و تمیز میکردم
حفه شویی نثارش کردم و به زور خدم و رو مبل انداختم به طرفم امد و کنارم نشست
درحالی که سرم و به پشتی مبل تکیه میدادم به زور لب زدم
-اینقد پا پیچم نشو تهیونگ.... حالم خوب نیستی مگه نمیبینی؟
تهیونگ: ات من بهت حق انتخاب دادم
-معلوم هست داری درمورد چی حرف میزنی؟ چ حق انتخابی؟
تهیونگ: خدت و مزن به خیرت خانم کیم
خدت میدونی دارم درمورد چی حرف میزنم
بهت گفتم اگه بچتو میخای باهام ازدواج کن
-هه تو چه گلی به سرم زدی که باید به حرفت گوش کنم و بگم چشم؟
تهیونگ: بهرحال خود دانی... تو دیگه اینجا زندانی ات
فکر کنم باید زودتر از اینا بهت میگفتم...
-م.. منظورت چیه؟
تهیونگ: این به نعفه توعه... بهرحال فکرات رو بکن یا باهام ازدواج کن و بچتو بزرگ کن
یا قبول نکن و من جاش اینقد شکنجت میکنم تا بچت بمیرع
انگار هنوز تو به قدرت واقعی یه وافیا پی نبردی.....
ویو شوگا: با عصبانیت رو یه نقطه دیگه رو نقشه دست گذاشتم
-این چی؟ اینجاا رو گشتیم؟
جین: شوگا اینجا تا این دو هفته پنجمین بارع که میگدیم
دندونام و روهم فشار دادم و چند دقیقه ای به نقشه خیرا موندم
یدفه
امروز بیکارم دوتا پارت میذارم
۵.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.