پارت ۳۱
میآید خونم و... گذاشتم توی کیفم و آمدم پایین .
نگاه به ساعت کردم ۷:۰۴ بود . چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد لیا بود . جواب بدادم
مکالمه ا.ت و لیا:
ا.ت: الو سلام خر مشنگم
لیا: سلام گراز وفا دارم .
ا.ت: بنال
لیا: آماده ای ؟
ا.ت : اوهوم
لیا: دو دقیقه دیگه بیا پایین
ا.ت: باش
لیا: گوزبااااای
ا.ت: بی تر بیت . خدافظ
بوق بوق بوق
وقتی قطع کردم رفتم چراغو خاموش کردم و از در خونه رفتم بیرون . سوار آسانسور شدم و رفتم پایین . آمدم دم در که پنج ثانیه بعد یه ماشین مشکی خیلی شیک جلوم وایساد . اولش فکر کردم مزاحمت پس روکو برگردوندم . که طرف تو ماشین شیشه رو داد پایین و گفت : اوووووف ندزدنت خوشگلههههه
با شنیدن صداش سرمو برگردونم . بلهههه کسی نبود جز میمون خودم لیا .
خندیدم و بهش گفتم : تو هیچ آدم نمیشی نه . هیچ وقت جدی ندیدمت .
لیا هم گفت : تو شکر زیادی نخور بیا سوار شو دیر شد
ا.ت : چشم آمدم
رفتم و سوار ماشین شدم و به تهیونگ سلام کردم که لیا گفت : پس من چی؟
ا.ت: سلام لیا خانم
لیا: زهر مار
ا.ت: کوفت
لیا: درد
ا.ت: مرگ
لیا: مرض
ا.ت : صگ
لیا: خر
تهیونگ: نمیخواین بس کنین؟
لیا و ا.ت: چرا ببخشید
و دیگه بین راه سکوت حکم فرما بود تا وقتی که رسیدن به مقصد . تهیونگ ماشینم پارک کرد و با لیا و ا.ت از ماشین پیاده شدن که ا.ت گفت: اوووووف لیا خانم چه جذااااب شدی اگر تهیونگ نبود خودم دوست پسرت میشدم .
تهیونگ : عهههههه نه خیر لیا فقط مال منه و بس . تازه خود لیا هم شاهد زندی که من و اون با هم س.....
لیا : عههههه بس کنین بابا . تهیونک تو هم باید همه چی بگی ؟
تهیونگ : فقط خواستم ثابت کنم .
ا.ت: ( جر خورده از خنده) اوک اوک فهمیدم لیا برا تو نخواستمش .
تهیونگ : حالا شد
لیا: نمیخواین بیاین؟ کنسرت تموم شد
ا.ت و ته: آمدیم
و همه رفتن که همزمان با اونا بقیه پسرا و پارتنر هاشون هو آمدن . همه با هم سلام و احوال پرسی کردن که دیگه بعدش رفتیم داخل سالن . تا بادیگارد ها مار رو دیدن تعظیم کردن و ما رو به سمت میز هدایت کردن .
وقتی نشستیم بعد از چند دقیقه کوک آمد و همه بلند شدیم . به همه سلام کرد و آمد نشست کنار من و دستشو گذاشت رو پام .
میز ما دقیقا بالای سر فن ها بود و ما دقیقا رو به روی استیج بودیم . اوووف کوک خیلی جذاب شده بود . اون موهای مرتبش . لباس مشکی که تنش بود .....( اسلاید دوم لباس کوک برای کنسرت هست . ) اوووووف خیلی کراش شده بوووود . البته کراش بود ولی الان۱۰۰۰۰ برابر کراش تر شده بودددد. کوک روش رو کرد به من و گفت :
تو نمیگی اینقدر خوشگل کردی همه چیز از سرم پروندی؟ همه ی دنس ها و آهنگ ها یادم رفت .
ا.ت : شما هم نمیگی اینقدر خوشتیپ کردی الان چشم همه دخترا رو تو زوم میشه؟
کوک: حسود کی بودی تو کوچولوی مننننن
ا.ت: من حسود نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
و این داستان ادامه دارد.....( شوخی کردم )
جین: بس کنین دیگه هه
کوک و ا.ت:( خنده ) باشه
کوک: خب دیگه من باید برم کم کم داره شروع میشه طرف های ساعت ۱۰ میام پیشتون برای استراحت و عوض کردن لباس و همینطور یه سورپرایز برای همه دارم ....
همه: اوکی
کوک: خب دیگه من برم . خدافظ( یه بوس هوایی هم برای ا.ت فرستاد)
همه : خدافظ
نگاه به ساعت کردم ۷:۰۴ بود . چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد لیا بود . جواب بدادم
مکالمه ا.ت و لیا:
ا.ت: الو سلام خر مشنگم
لیا: سلام گراز وفا دارم .
ا.ت: بنال
لیا: آماده ای ؟
ا.ت : اوهوم
لیا: دو دقیقه دیگه بیا پایین
ا.ت: باش
لیا: گوزبااااای
ا.ت: بی تر بیت . خدافظ
بوق بوق بوق
وقتی قطع کردم رفتم چراغو خاموش کردم و از در خونه رفتم بیرون . سوار آسانسور شدم و رفتم پایین . آمدم دم در که پنج ثانیه بعد یه ماشین مشکی خیلی شیک جلوم وایساد . اولش فکر کردم مزاحمت پس روکو برگردوندم . که طرف تو ماشین شیشه رو داد پایین و گفت : اوووووف ندزدنت خوشگلههههه
با شنیدن صداش سرمو برگردونم . بلهههه کسی نبود جز میمون خودم لیا .
خندیدم و بهش گفتم : تو هیچ آدم نمیشی نه . هیچ وقت جدی ندیدمت .
لیا هم گفت : تو شکر زیادی نخور بیا سوار شو دیر شد
ا.ت : چشم آمدم
رفتم و سوار ماشین شدم و به تهیونگ سلام کردم که لیا گفت : پس من چی؟
ا.ت: سلام لیا خانم
لیا: زهر مار
ا.ت: کوفت
لیا: درد
ا.ت: مرگ
لیا: مرض
ا.ت : صگ
لیا: خر
تهیونگ: نمیخواین بس کنین؟
لیا و ا.ت: چرا ببخشید
و دیگه بین راه سکوت حکم فرما بود تا وقتی که رسیدن به مقصد . تهیونگ ماشینم پارک کرد و با لیا و ا.ت از ماشین پیاده شدن که ا.ت گفت: اوووووف لیا خانم چه جذااااب شدی اگر تهیونگ نبود خودم دوست پسرت میشدم .
تهیونگ : عهههههه نه خیر لیا فقط مال منه و بس . تازه خود لیا هم شاهد زندی که من و اون با هم س.....
لیا : عههههه بس کنین بابا . تهیونک تو هم باید همه چی بگی ؟
تهیونگ : فقط خواستم ثابت کنم .
ا.ت: ( جر خورده از خنده) اوک اوک فهمیدم لیا برا تو نخواستمش .
تهیونگ : حالا شد
لیا: نمیخواین بیاین؟ کنسرت تموم شد
ا.ت و ته: آمدیم
و همه رفتن که همزمان با اونا بقیه پسرا و پارتنر هاشون هو آمدن . همه با هم سلام و احوال پرسی کردن که دیگه بعدش رفتیم داخل سالن . تا بادیگارد ها مار رو دیدن تعظیم کردن و ما رو به سمت میز هدایت کردن .
وقتی نشستیم بعد از چند دقیقه کوک آمد و همه بلند شدیم . به همه سلام کرد و آمد نشست کنار من و دستشو گذاشت رو پام .
میز ما دقیقا بالای سر فن ها بود و ما دقیقا رو به روی استیج بودیم . اوووف کوک خیلی جذاب شده بود . اون موهای مرتبش . لباس مشکی که تنش بود .....( اسلاید دوم لباس کوک برای کنسرت هست . ) اوووووف خیلی کراش شده بوووود . البته کراش بود ولی الان۱۰۰۰۰ برابر کراش تر شده بودددد. کوک روش رو کرد به من و گفت :
تو نمیگی اینقدر خوشگل کردی همه چیز از سرم پروندی؟ همه ی دنس ها و آهنگ ها یادم رفت .
ا.ت : شما هم نمیگی اینقدر خوشتیپ کردی الان چشم همه دخترا رو تو زوم میشه؟
کوک: حسود کی بودی تو کوچولوی مننننن
ا.ت: من حسود نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
کوک: هستی
ا.ت: نیستم
و این داستان ادامه دارد.....( شوخی کردم )
جین: بس کنین دیگه هه
کوک و ا.ت:( خنده ) باشه
کوک: خب دیگه من باید برم کم کم داره شروع میشه طرف های ساعت ۱۰ میام پیشتون برای استراحت و عوض کردن لباس و همینطور یه سورپرایز برای همه دارم ....
همه: اوکی
کوک: خب دیگه من برم . خدافظ( یه بوس هوایی هم برای ا.ت فرستاد)
همه : خدافظ
۴.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.