PART 19
وقتی فقط با دوستات رفته بودی اما...
پرستار: یکی رو صدا میکنن به اسم یجی
کوک: یجی؟
پرستار: بله میتونید برید پیششون
کوک: ممنون
ویو کوک
رفتم تو اتاق ا/ت دیدم عرق کرده
و هیع داره میگه
ا/ت: اجی اجی یجییی خواهش میکنم بلند شو
یهو دیدم از خواب پرید و و شروع کرد به گریه کردن
سریع رفتم بغلش کشیدم و هیچی نگفتم بعد از 20مین اروم شدو سرشو انداخت پایین
ا/ت: ببخشید
کوک: برای چی
ا/ت: اخه کلا خیس شدی ببخشید 🥺
کوک: خنده میرم یه سر کار دارم میام
ا/ت: ممنون و ببخشید
و کوک رفت
ویو ا/ت
باورم نمیشد بلاخره قیافه اجیمو دیدم وای باورم نمیشه هنوز تو فکر بودم که دیدم ارباب اومد تا دیدمش سرمو انداختم پایین هم ازش میترسیدم و
تهیونگ: ببخشید
ا/ت......
پایان ویو ا/ت 🫠
شروع ویو تهیونگ🫡
میدونستم از دستم ناراحته و کاری نمیتونستم بکنم پس رفتم کارای ترخیصشو انجام بدم
تهیونگ: میتونم مریض اتاق 124 رو ببرم
پرستار: اممم یه لحظه.... بله میتونید فقط شما....
تهیونگ میدونستم اکه بگم دوستشم نمیزاشتن کاری بکنم پس گفتم
تهیونگ: شوهرشم
پرستار: اهام پس اینحا رو امضا کنیدد..
تهیونگ: چشم
پرستار: میتونید ببریدشون قبلش برای اطمینان یه امپول ارامبخش میزنیم که دردشون اروم بشه و هم بتونن استراحت کنن
تهیونگ: مممنون
ایششش رسمی حرف زدن چقدر سخته ولی کسی نباید بفهمه من مافیام یه😏
رقتم دیدم ا/ت خوابیده احتمالا امپولرو بهش زدن
براید استایل بغلش کردم و بردمش کذاشتمش تو ماشین به کوک زنگ زدم
تهیونگ: معلوم هست کجایی
کوک: هیونگ وضع خرابه
تهیونگ: یعنی چی
کوک: یعنی توی این هفته باید ا/ت رو اموزش بدیم هیونجین زنگ زد و گفت قراره یه حمله داشته باشن
تهیونگ: اخه تو این هیریو ویری
کوک: دیگه من نمیدونم
تهیونگ: الان کحایی
کوک: انبار
تهیونگ: اوکی منم الان میام
کوک: لازم نکرده برو مواظب ا/ت باش که تا فردا خوب بشه بابد اموزش ببینه
تهیونگ: اوکی
سوار ماشین شدم و ا/ت رو بردم عمارت
تهیونگ: اجومااا اجومااا
اجوما: بله پسرم؟
تهیونگ: میشه از ا/ت مراقبت کنید و وسایلشو جمع کنید
اجوما: باشه پسرم ولی واسه چی
تهیونگ: برای عمیلیات
اجوما: ولی پسرم چجوری بهش اعتماد داری
تهیونگ: چند ماه هیونجین دنبال یه ادم بود و در نظرش داشت
اجوما: پس همه اینا تقش بود
تهیونگ: خودت چی فکر میکنی😏😏 رفتم اتاق ا/ت.... آ/ت. رو گذاشتم رو تخت و روش پتو کشیدم رفتم تو اتاقم که دیدم یه پیام اومده بازش کردم چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم😳
خماری🫡🫶🏻
شرط:
فالو: 8
لایک: 5
بنده جوگیر شدم دیدم ذوق زده اید گذاشتم تا صب ساعت 3و نیم اینا شاید یه پارت بزارم🫠
پرستار: یکی رو صدا میکنن به اسم یجی
کوک: یجی؟
پرستار: بله میتونید برید پیششون
کوک: ممنون
ویو کوک
رفتم تو اتاق ا/ت دیدم عرق کرده
و هیع داره میگه
ا/ت: اجی اجی یجییی خواهش میکنم بلند شو
یهو دیدم از خواب پرید و و شروع کرد به گریه کردن
سریع رفتم بغلش کشیدم و هیچی نگفتم بعد از 20مین اروم شدو سرشو انداخت پایین
ا/ت: ببخشید
کوک: برای چی
ا/ت: اخه کلا خیس شدی ببخشید 🥺
کوک: خنده میرم یه سر کار دارم میام
ا/ت: ممنون و ببخشید
و کوک رفت
ویو ا/ت
باورم نمیشد بلاخره قیافه اجیمو دیدم وای باورم نمیشه هنوز تو فکر بودم که دیدم ارباب اومد تا دیدمش سرمو انداختم پایین هم ازش میترسیدم و
تهیونگ: ببخشید
ا/ت......
پایان ویو ا/ت 🫠
شروع ویو تهیونگ🫡
میدونستم از دستم ناراحته و کاری نمیتونستم بکنم پس رفتم کارای ترخیصشو انجام بدم
تهیونگ: میتونم مریض اتاق 124 رو ببرم
پرستار: اممم یه لحظه.... بله میتونید فقط شما....
تهیونگ میدونستم اکه بگم دوستشم نمیزاشتن کاری بکنم پس گفتم
تهیونگ: شوهرشم
پرستار: اهام پس اینحا رو امضا کنیدد..
تهیونگ: چشم
پرستار: میتونید ببریدشون قبلش برای اطمینان یه امپول ارامبخش میزنیم که دردشون اروم بشه و هم بتونن استراحت کنن
تهیونگ: مممنون
ایششش رسمی حرف زدن چقدر سخته ولی کسی نباید بفهمه من مافیام یه😏
رقتم دیدم ا/ت خوابیده احتمالا امپولرو بهش زدن
براید استایل بغلش کردم و بردمش کذاشتمش تو ماشین به کوک زنگ زدم
تهیونگ: معلوم هست کجایی
کوک: هیونگ وضع خرابه
تهیونگ: یعنی چی
کوک: یعنی توی این هفته باید ا/ت رو اموزش بدیم هیونجین زنگ زد و گفت قراره یه حمله داشته باشن
تهیونگ: اخه تو این هیریو ویری
کوک: دیگه من نمیدونم
تهیونگ: الان کحایی
کوک: انبار
تهیونگ: اوکی منم الان میام
کوک: لازم نکرده برو مواظب ا/ت باش که تا فردا خوب بشه بابد اموزش ببینه
تهیونگ: اوکی
سوار ماشین شدم و ا/ت رو بردم عمارت
تهیونگ: اجومااا اجومااا
اجوما: بله پسرم؟
تهیونگ: میشه از ا/ت مراقبت کنید و وسایلشو جمع کنید
اجوما: باشه پسرم ولی واسه چی
تهیونگ: برای عمیلیات
اجوما: ولی پسرم چجوری بهش اعتماد داری
تهیونگ: چند ماه هیونجین دنبال یه ادم بود و در نظرش داشت
اجوما: پس همه اینا تقش بود
تهیونگ: خودت چی فکر میکنی😏😏 رفتم اتاق ا/ت.... آ/ت. رو گذاشتم رو تخت و روش پتو کشیدم رفتم تو اتاقم که دیدم یه پیام اومده بازش کردم چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم😳
خماری🫡🫶🏻
شرط:
فالو: 8
لایک: 5
بنده جوگیر شدم دیدم ذوق زده اید گذاشتم تا صب ساعت 3و نیم اینا شاید یه پارت بزارم🫠
۲۵.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.