پارت 14
ویو ته
انقدر از دست باباش عصبی بودم که نیخواستم خفش کنم.
بعد از اینکه از بیمارستان اومدم بیرون سریع سوار ماشین شدم و به جیمین زنگ زدم و میدونستمکه الان پیشه نامجون.
«مکاله جمین و ته»
ته: جمین بزن رو بلندگو با تو و نامجون کار دارم.
جمین: باشه، خوب بگو چیشده که انقدر عصبی؟
ته: اون پسره که بهتون گفتم رو یادتونه؟
جمین و نام: اره، چیشده مگه؟
ته: اون 13 سالشه و الان که رفتم از مدرسه بیارمش دیدم باباش برام یه عکس و آدرس فرستاده، توی اون عکس اون حسابی از باباش کتک خورده و الان توی اتاق عمله آب دستتون بزارین زمین به این آدرسی که میگم بیاد.
جمین و نام: باشه الان میایم.
«پایان مکالمه»
بعد گازش رو گرفتم و رفتم دم در خونه اون مرتیکه بیییییییییییب و منتظر اون دوتا بود اونا که اومدن در خونه اش رو زدم و در رو باز کرد.
پ•کوک: به اقای کیم از این ورا؟
ته: اومدم یه سر بهتون بزنم.
پ•کوک: بفرماید داخل.
ته: مرسی.
پ•کوک: از کوکی چه خبر؟ حالش خوبه؟
ته: با اون کاری که تو باهاش کردی الان دار عمل میشه.
پ•کوک: حقش بود که اینکار رو باهاش بکنم آخه خیلی پسر بدی برای من پس هر کاری بخوام باهاش میکنم.
ته از این حرف اون عوضوی عصبی شود و تا میخورد زدش.
ته: پس تو هم باید تا وان کاری که با پسرت کردی رو پس بدی.
و با جمین و نام از خونه زد بیرون و به سمت بیمارستان رفتیم.
ادامه دارد.................
خوب با این چند پارت حال کنین تا من یه چند ساعت استراحت کنم.
خواهرم خستم کرد خوب که مامانم باخودش برد من برم.
خواهر از من 9 سال کوچیک تر.
انقدر از دست باباش عصبی بودم که نیخواستم خفش کنم.
بعد از اینکه از بیمارستان اومدم بیرون سریع سوار ماشین شدم و به جیمین زنگ زدم و میدونستمکه الان پیشه نامجون.
«مکاله جمین و ته»
ته: جمین بزن رو بلندگو با تو و نامجون کار دارم.
جمین: باشه، خوب بگو چیشده که انقدر عصبی؟
ته: اون پسره که بهتون گفتم رو یادتونه؟
جمین و نام: اره، چیشده مگه؟
ته: اون 13 سالشه و الان که رفتم از مدرسه بیارمش دیدم باباش برام یه عکس و آدرس فرستاده، توی اون عکس اون حسابی از باباش کتک خورده و الان توی اتاق عمله آب دستتون بزارین زمین به این آدرسی که میگم بیاد.
جمین و نام: باشه الان میایم.
«پایان مکالمه»
بعد گازش رو گرفتم و رفتم دم در خونه اون مرتیکه بیییییییییییب و منتظر اون دوتا بود اونا که اومدن در خونه اش رو زدم و در رو باز کرد.
پ•کوک: به اقای کیم از این ورا؟
ته: اومدم یه سر بهتون بزنم.
پ•کوک: بفرماید داخل.
ته: مرسی.
پ•کوک: از کوکی چه خبر؟ حالش خوبه؟
ته: با اون کاری که تو باهاش کردی الان دار عمل میشه.
پ•کوک: حقش بود که اینکار رو باهاش بکنم آخه خیلی پسر بدی برای من پس هر کاری بخوام باهاش میکنم.
ته از این حرف اون عوضوی عصبی شود و تا میخورد زدش.
ته: پس تو هم باید تا وان کاری که با پسرت کردی رو پس بدی.
و با جمین و نام از خونه زد بیرون و به سمت بیمارستان رفتیم.
ادامه دارد.................
خوب با این چند پارت حال کنین تا من یه چند ساعت استراحت کنم.
خواهرم خستم کرد خوب که مامانم باخودش برد من برم.
خواهر از من 9 سال کوچیک تر.
۴.۶k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.