➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑³⁶
چهار روز بعد
عین یه مرده زل زده بودم به یجا دیوار...در سقف چهار روزه که بچم نیست به تخت کوچیک صورتی کنج دیوار که یه پارچه حریر مشکی روش بود نگا کردم اون...اون گهواره...مال ایسول من بود چهار روز بود چشمم به چشم ارباب نخورده بود دوباره زل زدم به گهواره اون...اون ایسولم بود میخندید تو گهواره بود راست شدم و رفتم سمت گهواره ایسولم داشت میخندید
_ایسول ای...ایسول
چشمامو بستم و بلند بلند داشتم گریه میکردم که یهو در وا شد میسو بود
_خانم فداتون شم چیشده
_میسو ببین ببین ایسولم زنده س
_خا...خانم
اومد سمتم همونطور نشسته خودمو کشوندم سمت کنج دیوار
_نه نزدیک نیا نزدیک من نیا
_باشه باشه خانم
(از زبان یانگ)
_یعنی چی که نمیشه(با داد)
_قربان نمیشه اونام مث ما مافیان اونام قدرت دارن برا خودشون
_هرجور شده میکشیشون
_قربان درسته دشمنامونن و رغیبامون ...
_خفه شو برو کاری که گفتمو انجام بده
_جونگ کوک
_مُرد حالا گمشو از جلو چشام
_چ...چشم
نه به اون موقع ک میگف باید دشمنامونن دعوت کنیم تولد ایسول نه به الان که داره میگه تک تکشونو بکشیم هه غیر ممکنه بعد از اون اتفاق همش اعصابش خورده همش سرش تو برگه هاست همش سیاه میپوشه تو افکارم بودم که یهو در با ضرب باز شد میسو با بهت اومد تو
(از زبان جونگ کوک)
_قربان...منو ببخشید ولی ولی
_بگو
_خانم دیوونه شدن
_چی!
_خا...خانم دیوونه شدن
_منظورت چیه
_حا...حالشون خیلی بده
_من چیکا کنم
عین یه مرده زل زده بودم به یجا دیوار...در سقف چهار روزه که بچم نیست به تخت کوچیک صورتی کنج دیوار که یه پارچه حریر مشکی روش بود نگا کردم اون...اون گهواره...مال ایسول من بود چهار روز بود چشمم به چشم ارباب نخورده بود دوباره زل زدم به گهواره اون...اون ایسولم بود میخندید تو گهواره بود راست شدم و رفتم سمت گهواره ایسولم داشت میخندید
_ایسول ای...ایسول
چشمامو بستم و بلند بلند داشتم گریه میکردم که یهو در وا شد میسو بود
_خانم فداتون شم چیشده
_میسو ببین ببین ایسولم زنده س
_خا...خانم
اومد سمتم همونطور نشسته خودمو کشوندم سمت کنج دیوار
_نه نزدیک نیا نزدیک من نیا
_باشه باشه خانم
(از زبان یانگ)
_یعنی چی که نمیشه(با داد)
_قربان نمیشه اونام مث ما مافیان اونام قدرت دارن برا خودشون
_هرجور شده میکشیشون
_قربان درسته دشمنامونن و رغیبامون ...
_خفه شو برو کاری که گفتمو انجام بده
_جونگ کوک
_مُرد حالا گمشو از جلو چشام
_چ...چشم
نه به اون موقع ک میگف باید دشمنامونن دعوت کنیم تولد ایسول نه به الان که داره میگه تک تکشونو بکشیم هه غیر ممکنه بعد از اون اتفاق همش اعصابش خورده همش سرش تو برگه هاست همش سیاه میپوشه تو افکارم بودم که یهو در با ضرب باز شد میسو با بهت اومد تو
(از زبان جونگ کوک)
_قربان...منو ببخشید ولی ولی
_بگو
_خانم دیوونه شدن
_چی!
_خا...خانم دیوونه شدن
_منظورت چیه
_حا...حالشون خیلی بده
_من چیکا کنم
۲۱.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.