برادر غیرتی من
پارت ۲۲
یون : میشه بری بیرون
هوجو : اوکی هرجور راحتی ولی خوبی
یون : نه ( بغض )
هوجو : تنهات میزارم تا آروم بشی
یون : باشه ( بغض )
هوجو رفت میخواستم شماره ی جیمین و سوجون رو پاک کنم که زنگ زدن بهم ولی اونا چرا به من زنگ زدن
شروع مکالمه
جیمین : سلام یون خوبی
سوجون : چطوری
یون : چطور شده یادی از من کردین من که روباه بودم
جیمین : الان تو مشکل داری ما بهت زنگ زدیم
یون : شما به من گفتید روباه بعدشم گفتید من دیگه نزدیکتون نیام
سوجون: اما .......
یون : چی اما چی توضیحی دارید
سوجون : تخسیر پدرت بود
یون : ولی من که پدر ندارم
جیمین : احمق کیم تهیونگ رو میگه
یون : اون مگه چیکار شما داشت
سوجون : ببین
یون : نه شما ببینید من بعد ۸ سال دوستی به شما اعتماد داشتم
ولی شما چیکار کردین همه ی اعتمادم به خودتون رو نابود کردین
نه دیگه به من زنگ میزنید نه اسمم رو به زبون میارید
جیمین : هرجور راحتی
پایان مکالمه
قطع کردم
اونا چطور جرئت کردن بعد این همه طهمتی که بهمن زدن بهم زنگ بزنن
جیمین : سلام
یون : برو بیرون اصلا به چه جرئتی اومدی تو اتاقم
سوجون : یون آروم باش
یون : آرومم حرفتون
جیمین : ببخشید که بهت اون حرفارو زدیم
یون : برید بیرون
سوجون : یون
یون : چیه
جیمین : داری روباهو کنترل میکنی
یون : منظورتون چیه
سوجون : الان تو گوش روباه داری ولی تبدیل نشدی
یون : یعنی چی
سوجون : دستت بزار رو سرت
دستم رو گذاشتم و گوش های روباه رو احسان کردم
یون : همینجا باشید الان میام
جیمین : اوکی برو
سریع رفتم تو اتاق هوجو
یون : هوجو هوجو
هوجو : چیه
یون : میتونم روباهو کنترل کنم
هوجو : چی
یون : الان تو اتاقم بودم دیدم گوش روباه رو دارم ولی تبدیل نشدم
هوجو : خبر خوبیه
یون : خب من برم دیگه
رفتم تو اتاقم
سوجون : یو میشه یه چیزی رو برام توضیح بدی
یون : بنال
سوجون : تو خونه ی استاد چیکار میکنی
جیمین : منم کنجکاوم تو مگه خونه نداشتی
یون : خب من گفته بودم که استاد عاشق منه حتی چند بار منو بوسیده
و حتی روی گردنم هم مارک های دردناکی گذاشته اینم نمونش
و اون موقعی که نمیتونستم به آرامش برسم و روباه رو کنترل کنم
استاد بغلم میکرد و من اروم میشدم خونم هم فروختم اوکی
سوجون : بخدا من این بلا ها رو سر لیا نیاوردم
یون : بد ترشو آوردی
جیمین : راست میگه این کارا در برابر کاری که ما کردیم هیچه
یون : اینا که هیچه اولین بار که منو دید افرادش به زور منو بردن بار بعدش اون سعی داشت منو ببوسه
سوجون : خب تو چیکار کردی
یون : نزاشتم ولی به جاش منو زد هیییی
جیمین : یه سوال بعد این همه کاری که باهات کرده حسی بهش نداری
یون : من فقط ازش میترسم ( اینا هنوز نمیدونن هوجو خوناشمه)
سوجون :
یون : میشه بری بیرون
هوجو : اوکی هرجور راحتی ولی خوبی
یون : نه ( بغض )
هوجو : تنهات میزارم تا آروم بشی
یون : باشه ( بغض )
هوجو رفت میخواستم شماره ی جیمین و سوجون رو پاک کنم که زنگ زدن بهم ولی اونا چرا به من زنگ زدن
شروع مکالمه
جیمین : سلام یون خوبی
سوجون : چطوری
یون : چطور شده یادی از من کردین من که روباه بودم
جیمین : الان تو مشکل داری ما بهت زنگ زدیم
یون : شما به من گفتید روباه بعدشم گفتید من دیگه نزدیکتون نیام
سوجون: اما .......
یون : چی اما چی توضیحی دارید
سوجون : تخسیر پدرت بود
یون : ولی من که پدر ندارم
جیمین : احمق کیم تهیونگ رو میگه
یون : اون مگه چیکار شما داشت
سوجون : ببین
یون : نه شما ببینید من بعد ۸ سال دوستی به شما اعتماد داشتم
ولی شما چیکار کردین همه ی اعتمادم به خودتون رو نابود کردین
نه دیگه به من زنگ میزنید نه اسمم رو به زبون میارید
جیمین : هرجور راحتی
پایان مکالمه
قطع کردم
اونا چطور جرئت کردن بعد این همه طهمتی که بهمن زدن بهم زنگ بزنن
جیمین : سلام
یون : برو بیرون اصلا به چه جرئتی اومدی تو اتاقم
سوجون : یون آروم باش
یون : آرومم حرفتون
جیمین : ببخشید که بهت اون حرفارو زدیم
یون : برید بیرون
سوجون : یون
یون : چیه
جیمین : داری روباهو کنترل میکنی
یون : منظورتون چیه
سوجون : الان تو گوش روباه داری ولی تبدیل نشدی
یون : یعنی چی
سوجون : دستت بزار رو سرت
دستم رو گذاشتم و گوش های روباه رو احسان کردم
یون : همینجا باشید الان میام
جیمین : اوکی برو
سریع رفتم تو اتاق هوجو
یون : هوجو هوجو
هوجو : چیه
یون : میتونم روباهو کنترل کنم
هوجو : چی
یون : الان تو اتاقم بودم دیدم گوش روباه رو دارم ولی تبدیل نشدم
هوجو : خبر خوبیه
یون : خب من برم دیگه
رفتم تو اتاقم
سوجون : یو میشه یه چیزی رو برام توضیح بدی
یون : بنال
سوجون : تو خونه ی استاد چیکار میکنی
جیمین : منم کنجکاوم تو مگه خونه نداشتی
یون : خب من گفته بودم که استاد عاشق منه حتی چند بار منو بوسیده
و حتی روی گردنم هم مارک های دردناکی گذاشته اینم نمونش
و اون موقعی که نمیتونستم به آرامش برسم و روباه رو کنترل کنم
استاد بغلم میکرد و من اروم میشدم خونم هم فروختم اوکی
سوجون : بخدا من این بلا ها رو سر لیا نیاوردم
یون : بد ترشو آوردی
جیمین : راست میگه این کارا در برابر کاری که ما کردیم هیچه
یون : اینا که هیچه اولین بار که منو دید افرادش به زور منو بردن بار بعدش اون سعی داشت منو ببوسه
سوجون : خب تو چیکار کردی
یون : نزاشتم ولی به جاش منو زد هیییی
جیمین : یه سوال بعد این همه کاری که باهات کرده حسی بهش نداری
یون : من فقط ازش میترسم ( اینا هنوز نمیدونن هوجو خوناشمه)
سوجون :
۴.۱k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.