𝚙𝚊𝚛𝚝⁴⁶
عشق یا نیاز( 𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐨𝐫 𝐧𝐞𝐞𝐝)𝚙𝚊𝚛𝚝⁴⁶
وقتی برگشتم تو چشم های تهیونگ غرق شدم خمار کننده بود واقعا $ خیلی دلممیخاد اون لب ها رو ¥ در اختیار خودت . چسبوندم به دیوار و کیس طولانی شروع شد .
از زبان هه جی :
با کوک راه میرفتیم پیاده روی بود انگار +_ راسی + تو بگو _ خب به فن ها گفتم که با تو رابطه هستیم و در مورد هیتر هام امیدوارم خوب پیش بره + کوک هر چی هم بشه ازت جدا نمیشم به هیچ عنوان تو سختی ها کنارتم درد و دل هاتو پیش خودم بگو بهم اعتماد کن _ هه جی از اینکه دارمت خوشبختم که خدا همچین کسب رو به من داده و یه چیز دیگه داری که اولین دیدارمون بود رو یادته + ارع _ گفت که باید فردا بریم پیشش + اوک _ تو چی میخاستی بگی + امم خب در مورد مینا و تهیونگ بود _ نگران نباش + باشه . رفتیم چیز های لازم رو خریدیم و با بچه ها میخوردیم + میگم تهیونگ $ بله + این مادرم رو ازش خوب مراقبت میکنی ¥ اخیع دخترم نگرانمه + باشه تهیونگ $ حتما نگران نباش دخترش + آفرین _ اوک من دیگه رد دادم نمیتونم راستی ما میریم تا شما دو تا خلوت کنید ( با حالت شیطنت آمیز میگه ) + نه بزار ببینم ¥ مگه زندگی ندارین _+ بای ¥$ خداحافظ. + چقدر به هم میان _ واقعا اما ما هم به هم میام + پرو نشو دیگه _ بیبی بیبی + ددی ددی جونم .
.
.
.
.
فردا صبح کوک دستمو گرفت که بریم پیش اون دکتر خیلی استرس داشتم و دکتر اومد. دکتر: سلام خانم کیم سلام آقا جئون + سلام _ سلام خب بفرمایید. دکتر: آزمایشی که دادین مثبت در اومد این برگه اش . دوتامون نگاهی به برگه کردیم و دکتر گفت: همونطور که اینجا مشخصه بیماریتون بیشتر و خطرناک تر هست و امیدوارم بتونید باهاش روبرو بشین . _ ممنون هه جی پاشو . خیلی ناراحت بودم وقتی رفتم تو ماشین کوک گفت : _ هه جی حالت خوبه + کوک چرا اینطوری شد _ درست میشه خب گریه نکن . اشکامو پاک کردم و رفتیم سمت خونه . خوابم میومد رفتم بخوابم بعد چند دقیقه دردی رو احساس کردم و آهی کشیدم لب کسی رو حس کردم رو لبام مال کوک بود دردی که داشتم تو دهنش خفه میکردم درد . چشامو نتونستم باز کنم....
۲۰۰ کامنت و ۳۰لایک به کامنتون شیرین بای....
وقتی برگشتم تو چشم های تهیونگ غرق شدم خمار کننده بود واقعا $ خیلی دلممیخاد اون لب ها رو ¥ در اختیار خودت . چسبوندم به دیوار و کیس طولانی شروع شد .
از زبان هه جی :
با کوک راه میرفتیم پیاده روی بود انگار +_ راسی + تو بگو _ خب به فن ها گفتم که با تو رابطه هستیم و در مورد هیتر هام امیدوارم خوب پیش بره + کوک هر چی هم بشه ازت جدا نمیشم به هیچ عنوان تو سختی ها کنارتم درد و دل هاتو پیش خودم بگو بهم اعتماد کن _ هه جی از اینکه دارمت خوشبختم که خدا همچین کسب رو به من داده و یه چیز دیگه داری که اولین دیدارمون بود رو یادته + ارع _ گفت که باید فردا بریم پیشش + اوک _ تو چی میخاستی بگی + امم خب در مورد مینا و تهیونگ بود _ نگران نباش + باشه . رفتیم چیز های لازم رو خریدیم و با بچه ها میخوردیم + میگم تهیونگ $ بله + این مادرم رو ازش خوب مراقبت میکنی ¥ اخیع دخترم نگرانمه + باشه تهیونگ $ حتما نگران نباش دخترش + آفرین _ اوک من دیگه رد دادم نمیتونم راستی ما میریم تا شما دو تا خلوت کنید ( با حالت شیطنت آمیز میگه ) + نه بزار ببینم ¥ مگه زندگی ندارین _+ بای ¥$ خداحافظ. + چقدر به هم میان _ واقعا اما ما هم به هم میام + پرو نشو دیگه _ بیبی بیبی + ددی ددی جونم .
.
.
.
.
فردا صبح کوک دستمو گرفت که بریم پیش اون دکتر خیلی استرس داشتم و دکتر اومد. دکتر: سلام خانم کیم سلام آقا جئون + سلام _ سلام خب بفرمایید. دکتر: آزمایشی که دادین مثبت در اومد این برگه اش . دوتامون نگاهی به برگه کردیم و دکتر گفت: همونطور که اینجا مشخصه بیماریتون بیشتر و خطرناک تر هست و امیدوارم بتونید باهاش روبرو بشین . _ ممنون هه جی پاشو . خیلی ناراحت بودم وقتی رفتم تو ماشین کوک گفت : _ هه جی حالت خوبه + کوک چرا اینطوری شد _ درست میشه خب گریه نکن . اشکامو پاک کردم و رفتیم سمت خونه . خوابم میومد رفتم بخوابم بعد چند دقیقه دردی رو احساس کردم و آهی کشیدم لب کسی رو حس کردم رو لبام مال کوک بود دردی که داشتم تو دهنش خفه میکردم درد . چشامو نتونستم باز کنم....
۲۰۰ کامنت و ۳۰لایک به کامنتون شیرین بای....
۳۶.۰k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.