p10
"شب"
"خونه سیا"
×خدایاااا خونه سیا جیوو اینقد بزرگه
÷ریوجین شی و جونگ کوک هم اینجا پیششن
سیا : بفرمایین بشینین..خونه خودتونه
+خیلی مهربونههه...باورم نمیشه خونه ایدولمم
کوک : خفه شین شما دیگه ! ایدولمه ایدولمه...شبیه بچه سالا رفتار میکنین
×بچه سال خودتی و پدرت جئون جونگ کوک
_______
کوک : نونا...نونا بس کن فردا عکس برداری داری
سیا : جونگ کوکی...چرا..عوقق..با لیسا دوست نمیشی؟
کوک : ههااا
عااا یادم رفت نونا وقتی مست میشه همه چی میگه
سیا : عکس برداری دردسر داره...من فقد میخوام زود تموم شه..عوقق
+ظرفت الکلشون کمه
سیا : از رژیم خسته شدم..تو و ریوجین درکم نمیکنین.
کوک : ما خیلی درکت میکنیم نونا...تو فقد زیاد به خودت فشار نیار
سیا : ای کاش نامجون هم همینو بهم میگفت
کوک : اححح از دست تو
سیا : اوپاا
کوک : نونا من اوپا نیستم🗿
ریوجین :"پاره شدن"
سیا : اووو یادم رفت..من اوپا ندارم..."بغل کردن کوک"
÷"عکس گرفتن"
کوک : هویی
همه : کیوتتتتت🥲
سیا : ای کاش زودتر ازدواج میکردین"خوابالود"
کوک :....
چرا همیشه از خودت میگذری بخاطر ما؟...هیچ وقت نفهمیدمش
_____
کوک : عا..نونا میگه شب خوبی بود..حالا گمشین برید خونه هاتون
×بهترین روز زندگیممم
نونا رو بلند کردم و گزاشتم رو تختش و رفتم خوابیدم
"خونه سیا"
×خدایاااا خونه سیا جیوو اینقد بزرگه
÷ریوجین شی و جونگ کوک هم اینجا پیششن
سیا : بفرمایین بشینین..خونه خودتونه
+خیلی مهربونههه...باورم نمیشه خونه ایدولمم
کوک : خفه شین شما دیگه ! ایدولمه ایدولمه...شبیه بچه سالا رفتار میکنین
×بچه سال خودتی و پدرت جئون جونگ کوک
_______
کوک : نونا...نونا بس کن فردا عکس برداری داری
سیا : جونگ کوکی...چرا..عوقق..با لیسا دوست نمیشی؟
کوک : ههااا
عااا یادم رفت نونا وقتی مست میشه همه چی میگه
سیا : عکس برداری دردسر داره...من فقد میخوام زود تموم شه..عوقق
+ظرفت الکلشون کمه
سیا : از رژیم خسته شدم..تو و ریوجین درکم نمیکنین.
کوک : ما خیلی درکت میکنیم نونا...تو فقد زیاد به خودت فشار نیار
سیا : ای کاش نامجون هم همینو بهم میگفت
کوک : اححح از دست تو
سیا : اوپاا
کوک : نونا من اوپا نیستم🗿
ریوجین :"پاره شدن"
سیا : اووو یادم رفت..من اوپا ندارم..."بغل کردن کوک"
÷"عکس گرفتن"
کوک : هویی
همه : کیوتتتتت🥲
سیا : ای کاش زودتر ازدواج میکردین"خوابالود"
کوک :....
چرا همیشه از خودت میگذری بخاطر ما؟...هیچ وقت نفهمیدمش
_____
کوک : عا..نونا میگه شب خوبی بود..حالا گمشین برید خونه هاتون
×بهترین روز زندگیممم
نونا رو بلند کردم و گزاشتم رو تختش و رفتم خوابیدم
۵.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.