پارت4🌈✨still with me
پارت 4
لارا: اما.... باشه
تهیونگ ویو:
تهیونگ: نمیدونم چرا لارا اونکارو کرد نیا داشت بهمون درس میداد همش نگاهم روش بود بعد از کلی درس خوندن بلخره تموم شد
نیا: میخواین امشب اینجا بمونین؟
لارا: منکه میمونم😂
تهیونگ: ام... نه باید برم ببخ.....
نیا: اگر بری تا اخر عمرم باهات قهر میکنم😂
تهیونگ: اخه..... اخه...
نیا: اخه چی بمون دیگه خوش میگذره شب تا صبح بیداریم از اونورم با هم میریم مدرسه
تهیونگ و لارا: قبولههههه
نیا: خب میخوام فیلم بزارم ببینیم
(نکته: نیا یه تلویزیون بزرگ تو اتاقش داره و تختش خیلی بزرگه بیشتر از ۲ نفرس پس هرسه تاشون روی تخت میخوابن و فیلم میبینن)
نیا: من میرم پایین خوراکی.....
تهیونگ:ایندفعه منم میام ذهن تهیونگ: نمیخوام دوباره کار عجیب غریبی از لارا سر بزنه
لارا: نه من میرم کمکش تو بمون
تهیونگ تو ذهنش: خب لارا نباشه بقیش مهم نی
اوکی برو
لارا و نیا رفتن پایین نیا قرص به لارا داد و لارا خوردش بعدش با هم خوراکیارو بردن بالا
تهیونگ روی زمین نشسته بود منتظر بود
نیا: ما اومدیم خب بریم بشینیم رو تخت و فیلمم میزارم فیلم**** خوبه؟
لارا و تهیونگ: ارهههه
(فیلم گذاشتن و دارن میبینن که لارا خیلی گرمش میشه شروع میکنه به داغ کردن بله اون قرص کار خودشو کرد تهیونگ وسط نشسته بود و نیا و لارا کنارش لارا خیلی گرمش بود و بدنش مور مور میشد نیا تا نگاه لارا کرد فهمید مرضش چیه
نیا: من میرم دستشویی
تهیونگ: باشه برو فیلم استوپه
لارا رفت روی تهیونگ گردنشو گرفت خواست سرشو نزدیک کنه که تهیونگ سرشو اونوری کرد
تهیونگ: لارا تو واقعا چته مشکلت چیهههه
لارا: من......من دوست دارم الانم تحریکم
تهیونگ: نگو که قرصه....
لارا: اره خوردم بیا یه شب خاطره انگیز داشته باشیم مطمعنم تو ام منو دوست خواهی داشت
تهیونگ: ولم کن بلند شو از روم تا خودم بلندت نکردم من نمیخوام اینکارو کنم برو عقب من به تو هیچ حسی ندارم
نیا اومد
نیا: بسه لارا بیشتر ازین پیش نرو
لارا: نمیخوامممم
نیا: لارا باید بری خونتون
لارا: چی تو داری منو بیرون میکنی باز به خاطر این پسره
نیا: اره به خاطر همین پسر و خودت برو بیرون تا کار دست خودتون ندادیننن
لارا: من میرم اما دارم برات خانم پارک نیا
نیا: بیا برو روانی شده قشنگ البته بود
لارا از خونه رفت و تهیونگ هنوز کپ کرده روی تخت دراز کشیده
نیا: الووو خوبی؟
تهیونگ:ا... اره
نیا: تهیونگ لارا عاشقت شده
تهیونگ: ولی من هیچ حسی بهش ندارم
نیا: نمیشه حتی یه بار همینجوری قرار بزارین ببینید خوب پیش میره یا نه؟
تهیونگ دست نیا رو میکشه میخوابونه رو تخت میاد روش صورتشو تا فاصله یک سانتیه نیا میبره و اروم و محکم میگه :نه
نیا:با..... باشه حالا چرا اینجوری میکنی بلند شو از روم
تهیونگ بلند میشه
نیا: دیگه بسه بابا حالمونو شما دو تا گرفتین نمیخواد فیلم ببینیم بیا تو رو تخت من بخواب تا من برم تشک بیارم برای خودم
تهیونگ: ن... نه
نیا: خب تو رو زمین میخوابی؟
تهیونگ :ام.......
نیا: چیزی میخوای بگی؟
تهیونگ:میشه با هم روی تخت بخوابیم؟
نیا: ا.... اره ولی دستت به من نخوره تو کاملا اینور تختی و من اونور
تهیونگ: اوکی(ذوق تو چشماش معلومه)
تهیونگ و نیا میخوابن صبح که نیا چشماشو باز میکنه میبینه دو تا دست دور کمرشه تا به خودش میاد یاد تهیونگ میفته سعی میکنه بلند شه میبینه فایده نداره تهیونگ محکم بغلش کرده مجبور میشه تهیونگ بیدار کنه اصن بایدم بیدار شه چون یه ذره دیگه باید راه بیفتن
نیا: تهیونگگگگگگگگگ
تهیونگ: هووومم
نیا: بلند شو دستاتم جمع کن
با شنیدن این حرف دستاشو بر میداره
تهیونگ:ببخشید نیا من اگر چیزی بغل نکنم خوابم نمیبره
نیا: هوممم حالا بیخیال بلند شو اماده شو بریم
تهیونگ:صبحونه؟
نیا: دیره وقت نمیکنیم من خودمم همیشه تو راه یه چیزی میگیرم میخورم یا چند تا کیک برمیدارم از خونه
تهیونگ: اوک
(اماده میشن و میخوان برن بیرون)
نیا: بیا اینا مال تو اینام مال من (کوکین)
نیا خب بریم دیرمون میشه
تهیونگ: نیا بیا با دوچرخه بریم تو بشین پشت من کمرمو محکم بگیر اینجوری زودتر هم میرسیم
نیا: وایی ایول مرسی
نیا میشینه پشت تهیونگ و محکم کمرشو میگیره و میرسن مدرسه و میرن تو کلاسشون که لارا جلوشونو میگیره
ادامه دارد.......
یکم از شرطا خسته شدیم
بدون شرطه ایننن پارت
ولی لطفا بدون شرط هم از پارت ها حمایت کنید که انگیزه بگیرم 🥺
لارا: اما.... باشه
تهیونگ ویو:
تهیونگ: نمیدونم چرا لارا اونکارو کرد نیا داشت بهمون درس میداد همش نگاهم روش بود بعد از کلی درس خوندن بلخره تموم شد
نیا: میخواین امشب اینجا بمونین؟
لارا: منکه میمونم😂
تهیونگ: ام... نه باید برم ببخ.....
نیا: اگر بری تا اخر عمرم باهات قهر میکنم😂
تهیونگ: اخه..... اخه...
نیا: اخه چی بمون دیگه خوش میگذره شب تا صبح بیداریم از اونورم با هم میریم مدرسه
تهیونگ و لارا: قبولههههه
نیا: خب میخوام فیلم بزارم ببینیم
(نکته: نیا یه تلویزیون بزرگ تو اتاقش داره و تختش خیلی بزرگه بیشتر از ۲ نفرس پس هرسه تاشون روی تخت میخوابن و فیلم میبینن)
نیا: من میرم پایین خوراکی.....
تهیونگ:ایندفعه منم میام ذهن تهیونگ: نمیخوام دوباره کار عجیب غریبی از لارا سر بزنه
لارا: نه من میرم کمکش تو بمون
تهیونگ تو ذهنش: خب لارا نباشه بقیش مهم نی
اوکی برو
لارا و نیا رفتن پایین نیا قرص به لارا داد و لارا خوردش بعدش با هم خوراکیارو بردن بالا
تهیونگ روی زمین نشسته بود منتظر بود
نیا: ما اومدیم خب بریم بشینیم رو تخت و فیلمم میزارم فیلم**** خوبه؟
لارا و تهیونگ: ارهههه
(فیلم گذاشتن و دارن میبینن که لارا خیلی گرمش میشه شروع میکنه به داغ کردن بله اون قرص کار خودشو کرد تهیونگ وسط نشسته بود و نیا و لارا کنارش لارا خیلی گرمش بود و بدنش مور مور میشد نیا تا نگاه لارا کرد فهمید مرضش چیه
نیا: من میرم دستشویی
تهیونگ: باشه برو فیلم استوپه
لارا رفت روی تهیونگ گردنشو گرفت خواست سرشو نزدیک کنه که تهیونگ سرشو اونوری کرد
تهیونگ: لارا تو واقعا چته مشکلت چیهههه
لارا: من......من دوست دارم الانم تحریکم
تهیونگ: نگو که قرصه....
لارا: اره خوردم بیا یه شب خاطره انگیز داشته باشیم مطمعنم تو ام منو دوست خواهی داشت
تهیونگ: ولم کن بلند شو از روم تا خودم بلندت نکردم من نمیخوام اینکارو کنم برو عقب من به تو هیچ حسی ندارم
نیا اومد
نیا: بسه لارا بیشتر ازین پیش نرو
لارا: نمیخوامممم
نیا: لارا باید بری خونتون
لارا: چی تو داری منو بیرون میکنی باز به خاطر این پسره
نیا: اره به خاطر همین پسر و خودت برو بیرون تا کار دست خودتون ندادیننن
لارا: من میرم اما دارم برات خانم پارک نیا
نیا: بیا برو روانی شده قشنگ البته بود
لارا از خونه رفت و تهیونگ هنوز کپ کرده روی تخت دراز کشیده
نیا: الووو خوبی؟
تهیونگ:ا... اره
نیا: تهیونگ لارا عاشقت شده
تهیونگ: ولی من هیچ حسی بهش ندارم
نیا: نمیشه حتی یه بار همینجوری قرار بزارین ببینید خوب پیش میره یا نه؟
تهیونگ دست نیا رو میکشه میخوابونه رو تخت میاد روش صورتشو تا فاصله یک سانتیه نیا میبره و اروم و محکم میگه :نه
نیا:با..... باشه حالا چرا اینجوری میکنی بلند شو از روم
تهیونگ بلند میشه
نیا: دیگه بسه بابا حالمونو شما دو تا گرفتین نمیخواد فیلم ببینیم بیا تو رو تخت من بخواب تا من برم تشک بیارم برای خودم
تهیونگ: ن... نه
نیا: خب تو رو زمین میخوابی؟
تهیونگ :ام.......
نیا: چیزی میخوای بگی؟
تهیونگ:میشه با هم روی تخت بخوابیم؟
نیا: ا.... اره ولی دستت به من نخوره تو کاملا اینور تختی و من اونور
تهیونگ: اوکی(ذوق تو چشماش معلومه)
تهیونگ و نیا میخوابن صبح که نیا چشماشو باز میکنه میبینه دو تا دست دور کمرشه تا به خودش میاد یاد تهیونگ میفته سعی میکنه بلند شه میبینه فایده نداره تهیونگ محکم بغلش کرده مجبور میشه تهیونگ بیدار کنه اصن بایدم بیدار شه چون یه ذره دیگه باید راه بیفتن
نیا: تهیونگگگگگگگگگ
تهیونگ: هووومم
نیا: بلند شو دستاتم جمع کن
با شنیدن این حرف دستاشو بر میداره
تهیونگ:ببخشید نیا من اگر چیزی بغل نکنم خوابم نمیبره
نیا: هوممم حالا بیخیال بلند شو اماده شو بریم
تهیونگ:صبحونه؟
نیا: دیره وقت نمیکنیم من خودمم همیشه تو راه یه چیزی میگیرم میخورم یا چند تا کیک برمیدارم از خونه
تهیونگ: اوک
(اماده میشن و میخوان برن بیرون)
نیا: بیا اینا مال تو اینام مال من (کوکین)
نیا خب بریم دیرمون میشه
تهیونگ: نیا بیا با دوچرخه بریم تو بشین پشت من کمرمو محکم بگیر اینجوری زودتر هم میرسیم
نیا: وایی ایول مرسی
نیا میشینه پشت تهیونگ و محکم کمرشو میگیره و میرسن مدرسه و میرن تو کلاسشون که لارا جلوشونو میگیره
ادامه دارد.......
یکم از شرطا خسته شدیم
بدون شرطه ایننن پارت
ولی لطفا بدون شرط هم از پارت ها حمایت کنید که انگیزه بگیرم 🥺
۶۶.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.