۳
_۳
ماهی:ممنونم*لبخند
ذهن رین:خیلی کیوته
ویو ران و ات
ات دراز کشید رو تخت رانم از پشت بغلش کرد
ذهن ات:ولی زیادم بد نیست... یعنی اصلا بد نیست خیلی ددیه.. دارم چی میگم با خودم
بعده چند دقیقه خابم برد
ویو صبح
با صدای الارمه گوشیه ران بیدار شدم چشمم افتاد به ران خیلی ناز خابیده بود اروم بیدارش کردم
ات:ران ... رانننن
ران:بله
ات:بیدار شو
ران:ها... باش
ران بلند شد و رفت دستو صورتشو شست
ران:اومدی پایین لباستو عوض کن رین هم هست«نامحرم🧕📿»
ات لباسشو عوض کردن و اومد پایین*
ات:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
ات نشست سره میز و شروع کرد به صبحانه خوردن
۱۰دیقه بعد
ران رین:ما میریم درم قفل میکنیم تا در نرین
ماهی:چشم
ات:خا«باش»
ران:افرین*رفتن
ات:خب چیکار کنیم
ماهی:نمیدونم
ات:هعی
بسه دیگه
ماهی:ممنونم*لبخند
ذهن رین:خیلی کیوته
ویو ران و ات
ات دراز کشید رو تخت رانم از پشت بغلش کرد
ذهن ات:ولی زیادم بد نیست... یعنی اصلا بد نیست خیلی ددیه.. دارم چی میگم با خودم
بعده چند دقیقه خابم برد
ویو صبح
با صدای الارمه گوشیه ران بیدار شدم چشمم افتاد به ران خیلی ناز خابیده بود اروم بیدارش کردم
ات:ران ... رانننن
ران:بله
ات:بیدار شو
ران:ها... باش
ران بلند شد و رفت دستو صورتشو شست
ران:اومدی پایین لباستو عوض کن رین هم هست«نامحرم🧕📿»
ات لباسشو عوض کردن و اومد پایین*
ات:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
ات نشست سره میز و شروع کرد به صبحانه خوردن
۱۰دیقه بعد
ران رین:ما میریم درم قفل میکنیم تا در نرین
ماهی:چشم
ات:خا«باش»
ران:افرین*رفتن
ات:خب چیکار کنیم
ماهی:نمیدونم
ات:هعی
بسه دیگه
۱.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.