عنوان:دوست قهرمان من!
عنوان:دوست قهرمان من!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟐
مدیر:شنیدم... هنوز اون تومار رو...
هیون وو تا اسم تومار رو شنید به سلامتی جونگ وو شک کرد ولی بروز نداد!
قبل از اینکه مدیر حرفش رو ادامه بده جونگ وو سریع گفت:من حالم خوبه...!
مدیر نگاهی به هیون وو انداخت و دیگه چیزی نگفت...!
*****
زنگ آخر که خورد به طرف در مدرسه حرکت کردن... هیون وو و جونگ وو کنار هم قدم میزدن و به سمت خونه میرفتن... توی راه هیچ حرفی نمیزدن که جونگ وو سکوت و شکست!
جونگ وو:هیون وو نظرت چیه بریم ناهار و تو رستوران بخوریم؟!
هیون وو فقط خیره بهش بود چیزی نمیگفت... جونگ وو گفت:باشه... اگه نمیخوای نمیریم...!
دوباره به راهشون ادامه دادن ولی ایندفه هیون وو سکوت رو شکست...!
هیون وو:مدیر گفت تومار-
تا خواست بقیه حرفشو بزنه جونگ وو گفت:چیزی نیست... اون فقط... خب...
هیون وو:مگه من دوستت نیستم؟! چرا بهم نمیگی؟!
جونگ وو دو دل بود که به هیون وو بگه یا نه...؟!
ادامه دارد...
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟐
مدیر:شنیدم... هنوز اون تومار رو...
هیون وو تا اسم تومار رو شنید به سلامتی جونگ وو شک کرد ولی بروز نداد!
قبل از اینکه مدیر حرفش رو ادامه بده جونگ وو سریع گفت:من حالم خوبه...!
مدیر نگاهی به هیون وو انداخت و دیگه چیزی نگفت...!
*****
زنگ آخر که خورد به طرف در مدرسه حرکت کردن... هیون وو و جونگ وو کنار هم قدم میزدن و به سمت خونه میرفتن... توی راه هیچ حرفی نمیزدن که جونگ وو سکوت و شکست!
جونگ وو:هیون وو نظرت چیه بریم ناهار و تو رستوران بخوریم؟!
هیون وو فقط خیره بهش بود چیزی نمیگفت... جونگ وو گفت:باشه... اگه نمیخوای نمیریم...!
دوباره به راهشون ادامه دادن ولی ایندفه هیون وو سکوت رو شکست...!
هیون وو:مدیر گفت تومار-
تا خواست بقیه حرفشو بزنه جونگ وو گفت:چیزی نیست... اون فقط... خب...
هیون وو:مگه من دوستت نیستم؟! چرا بهم نمیگی؟!
جونگ وو دو دل بود که به هیون وو بگه یا نه...؟!
ادامه دارد...
۷۶۴
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.