P3
《 برای راحتی بیشتر میتونیم انقدر رسمی حرف نزنیم؟》
اخمی کردی
《 نه ممنون فکر میکنم به همین شکل بهتر باشه》
《 بسیار خب ،هرجور که مایلین》
و دستش رو جلو آورد
《 من رودولف هارتمن هستم و شما؟》
دست دادی و گفتی:
《 رونیکا واتسون》
《 با یه مقدار نوشیدنی چطورین؟ من نوشیدنی خوبی براتون در نظر دارم》
قبول کردی و سمت بار رفتین تا نوشیدنی جدا از اونهایی که سرو میشد سفارش بدین
(دقایقی بعد)
یه مدتی گذشته بود و مطمئنی ریچارد متوجه شده بود که با رودولفی چون بهت نگاه کرد . یکم خشن بود ولی به هرحال سمتتون نیومد . نمی دونستی چرا و برات مهم هم نبود چون الان با وجود رودولف این مهمونی برات قابل تحمل تر شده بود . هیچ کدوم از رفتار هاش اذیتت نمیکرد و واقعا خیلی مودب بود که اصلا به محیط اینجا نمیخورد
همون موقع اهنگ برای رقص پخش شد . همیشه از این قسمت مهمونی ها متنفر بودی
《 اگه دوست دارین به جای رقص ، بریم بیرون قدم بزنیم 》
با این حرفش واقعا خوشحال شدی و سریع قبول کردی . باهم از سالن عمارت خارج شدین و بعد از پایین رفتن از پله های جلوی در ورودی ، داخل باغ رفتین
اطراف جایی که قدم می زدین ، درخت های زیادی بود و همچنین یه سری چراغ های بزرگ . به نظرت باغ اینجا قشنگ و دل باز بود
《 تا الان بهتون خوش گذشته؟ 》
سرت رو به نشونه تایید تکون دادی
《 ممنون از پیشنهادتون . بودن توی محیط داخل خیلی برام جالب نیست 》
《 درک میکنم چون منم همین حس رو دارم 》
توقع این حرف رو نداشتی چون اون باید یکی از افراد مهم مافیاهای دیگه میبود
《 مگه شما عضو یکی از مافیاهای این مهمونی نیستین؟ 》
خنده آرومی کرد
《 آره هستم . اتفاقا معاون هم هستم ولی با وجود اینکه مدت های زیادیه که توی مهمونی ها شرکت میکنم ، بازم خیلی برام قابل تحمل نیستن . ترجیح میدم تا حد امکان خارج از فضاشون باشم و برای همین بعد از انجام کارام ، میام توی باغ ها قدم میزنم 》
《 چه جالب ! فکر نمیکردم که...》
همون موقع صدای باز شدن در ورودی سالن رو شنیدی
این هم پارت ۳
شرمنده دیروز نذاشتم . واقعا سرم شلوغه و کم پیش میاد وقت نوشتن پیدا کنم 😅
اخمی کردی
《 نه ممنون فکر میکنم به همین شکل بهتر باشه》
《 بسیار خب ،هرجور که مایلین》
و دستش رو جلو آورد
《 من رودولف هارتمن هستم و شما؟》
دست دادی و گفتی:
《 رونیکا واتسون》
《 با یه مقدار نوشیدنی چطورین؟ من نوشیدنی خوبی براتون در نظر دارم》
قبول کردی و سمت بار رفتین تا نوشیدنی جدا از اونهایی که سرو میشد سفارش بدین
(دقایقی بعد)
یه مدتی گذشته بود و مطمئنی ریچارد متوجه شده بود که با رودولفی چون بهت نگاه کرد . یکم خشن بود ولی به هرحال سمتتون نیومد . نمی دونستی چرا و برات مهم هم نبود چون الان با وجود رودولف این مهمونی برات قابل تحمل تر شده بود . هیچ کدوم از رفتار هاش اذیتت نمیکرد و واقعا خیلی مودب بود که اصلا به محیط اینجا نمیخورد
همون موقع اهنگ برای رقص پخش شد . همیشه از این قسمت مهمونی ها متنفر بودی
《 اگه دوست دارین به جای رقص ، بریم بیرون قدم بزنیم 》
با این حرفش واقعا خوشحال شدی و سریع قبول کردی . باهم از سالن عمارت خارج شدین و بعد از پایین رفتن از پله های جلوی در ورودی ، داخل باغ رفتین
اطراف جایی که قدم می زدین ، درخت های زیادی بود و همچنین یه سری چراغ های بزرگ . به نظرت باغ اینجا قشنگ و دل باز بود
《 تا الان بهتون خوش گذشته؟ 》
سرت رو به نشونه تایید تکون دادی
《 ممنون از پیشنهادتون . بودن توی محیط داخل خیلی برام جالب نیست 》
《 درک میکنم چون منم همین حس رو دارم 》
توقع این حرف رو نداشتی چون اون باید یکی از افراد مهم مافیاهای دیگه میبود
《 مگه شما عضو یکی از مافیاهای این مهمونی نیستین؟ 》
خنده آرومی کرد
《 آره هستم . اتفاقا معاون هم هستم ولی با وجود اینکه مدت های زیادیه که توی مهمونی ها شرکت میکنم ، بازم خیلی برام قابل تحمل نیستن . ترجیح میدم تا حد امکان خارج از فضاشون باشم و برای همین بعد از انجام کارام ، میام توی باغ ها قدم میزنم 》
《 چه جالب ! فکر نمیکردم که...》
همون موقع صدای باز شدن در ورودی سالن رو شنیدی
این هم پارت ۳
شرمنده دیروز نذاشتم . واقعا سرم شلوغه و کم پیش میاد وقت نوشتن پیدا کنم 😅
۵.۲k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.