پادشاه سنگ دل من پارت 23
که پیرمردی توجهم رو جلب کرد اونو هیچوقت ندیده بودم ولی احساس میکنم میشناسمش و دلم براش تنگ شده از جون کوک پرسیدم
ات: اون کیه؟
کوک: ی نقاش معروفه ک قراره ی نقاشی از منو تو بکشه
اما ی چیزی درست نبود
بعد صبحانه خواستم برم تو حیاط ک یکی منو کشید ی گوشه اون همون پیرمرده بود
که یهو سردرد بدی گرفتم اسمش... اسمش سوهی بود اما من اسم اونو از کجا میدونستم
سوهی: منو میشناسی درسته؟ سوهی
سوهی: اومدم تورو ببرم پیش بقیه ی جادوگرا
ات: شما از کجا میدونی ک من جادوگرم؟
سوهی: لازم نیست بدونی فقط باید باهام بیای
ات: اما کوک چی
سوهی: تو ی جادوگری اما اون ی انسان عشق شما ب هیچ جا نمیرسه میشه مثل عشق پدر مادرت
ات: پدر مادرم؟
سوهی: بعدا برات میگم آخر این هفته میریم
ات: ولی من بدون کوک هیجا نمیام
سوهی: میای
و بعد یهو ناپدید شد
اگه بمیرمم هیجا نمیام میخوام ببینم نیام چ غلطی میخواد بکنه
ویو کوک
داشتم تو اتاقم کتاب میخوندم ک فرمانده ی جنگ اجازه ورود خواست اومد داخل و جلوی من نشست
(وزیر جنگ رو و.ج نشون میدم)
پچه ها من واقعا خوابم میاد ی ساعت دیگه بقیشو میزارم
ات: اون کیه؟
کوک: ی نقاش معروفه ک قراره ی نقاشی از منو تو بکشه
اما ی چیزی درست نبود
بعد صبحانه خواستم برم تو حیاط ک یکی منو کشید ی گوشه اون همون پیرمرده بود
که یهو سردرد بدی گرفتم اسمش... اسمش سوهی بود اما من اسم اونو از کجا میدونستم
سوهی: منو میشناسی درسته؟ سوهی
سوهی: اومدم تورو ببرم پیش بقیه ی جادوگرا
ات: شما از کجا میدونی ک من جادوگرم؟
سوهی: لازم نیست بدونی فقط باید باهام بیای
ات: اما کوک چی
سوهی: تو ی جادوگری اما اون ی انسان عشق شما ب هیچ جا نمیرسه میشه مثل عشق پدر مادرت
ات: پدر مادرم؟
سوهی: بعدا برات میگم آخر این هفته میریم
ات: ولی من بدون کوک هیجا نمیام
سوهی: میای
و بعد یهو ناپدید شد
اگه بمیرمم هیجا نمیام میخوام ببینم نیام چ غلطی میخواد بکنه
ویو کوک
داشتم تو اتاقم کتاب میخوندم ک فرمانده ی جنگ اجازه ورود خواست اومد داخل و جلوی من نشست
(وزیر جنگ رو و.ج نشون میدم)
پچه ها من واقعا خوابم میاد ی ساعت دیگه بقیشو میزارم
۶.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.