با فشار ریزی روی پوس،یش به شدت ار،ضا شد و لبخند رضایت نشس
با فشار ریزی روی پوس،یش به شدت ار،ضا شد و لبخند رضایت نشست روی لبای تهیونگ
تهیونگ: افرین گرل (نیشخند)حالا خانم میخوای هلو بدی سواری بگیری؟
ا.ت: چرا که نه
تهیونگ دستاش رو تکیه گاه بدنش کرد و پاهاش رو دراز کرد ...ا.ت لبخند س،کسی زد و برای دیوونه کردن ته دستاش رو نوازش وار روی بدن خودش کشید که متوجه نگاه هیز تهیونگ روی بدنش شد و نزدیکگ صورتش امد و چونشو داد بالا
ا.ت: میخوایش
ته: دیوونشم میخوامش؟
ا.ت دی،ک ته رو وارد خودش کرد و روش نشست و شروع کرد تکون خوردن که دید نگاه ددیش یه جای دیگست خط نگاهشو دنبال کرد تا رسید به س،ینه هاش و لبخندی زد و یکی رو وارد دهن تیونگ کرد که بسته شدن چشمای ته با خوردن ممه هاش یکی شد جوردی میک میزد که ا.ت حس میکرد دیگه سی،نش کنده شده
ا.ت: احح ددی اونو بگیر این داره میسوزه
ته: ای به چشم
با در اوردن سی،نش از توی دهن ته متوجه کبودی و خون سی،نش شد
ا.ت: اح ددی نگا چیکار کردی
تهیونگ: هر چند که بعدا بخاطر خون شدنش ناراحت میشم ولی الان میگم چون مال خودمه(اون یکی رو گذاشت توی دهنش که ا.ت یکم کیوت لبشو داد جلو)
بعد از اون پتهخ دوباره ا.ت رو زد روی تخت و دوباره وح،شیانه سمتش حمله کرد...۳ راند ۹ راند ۱۲ راند و بعد از ۱۸ راند جفپتشون بیجون افتادن
تهیونگ: عاشقتم بیب
ا.ت: من بیشتر وح،شی
تهیونگ ا.ت رو توی بغلش گرفت و اروم اجزای صورتشو بوسید
بعد از نیم ساعت جفتشون لباساشون رو پوشیدن و رفتن سر جاشون نشستن که دیدن یونجی هنوز غرق فیلمه
ا.ت: اهم...ماماننن دخترم بسه دیگه
یونجی: یکم دیگهههههه
ا.ت: نه مامان بسه
یونجی زد زیر گریه و رفت تو بغل ا.ت که ا.ت از درد جیغ کشید با اینکارش هم یونجی هم تهیونگ تعجب کردن یونجی با نگرانی از بغل ا.ت امد پایین
یونجی: چی شده مامانی؟...مامان لباست خونیه چرا
و تهیونگی که داشت لباش رو از نگرانی میجوید که چقدر به بدن بیبیش ضربه زده اما ا.ت فقط چشماش رو رو هم فشار میداد و از درد خم شده بود...تهیونگ با دیدن این صحنه یونجی رو بغل کرد
تهیونگ: بابا بریم بخوابیم
ته: یونجی رو برد تو اتاق و بعد از چند دقیقه خابوندش و برگشت پیش ا.ت
تهیونگ: .....بیب...خوبی؟
ا.ت: درد میکنههه و میسوزه
تهیونگ: کجات....
ا.ت: بالا تنممیسوزه و دلم داره درد میکنه(ترکیدن بغض)هق هق قهرم باهات
تهیونگ خواست ا.ت رو توی بغلش بگیره که ا.ت مانع شد و تهیونگ اخمی کرد
تهیونگ: نگرانتم خب...خودم کردم خودمم درستش میکنم بیب
ا.ت رو براید بغل کرد و برد توی اتاق و به بدنش کرم زد و شروع کرد ماساژ بدنش که بعد از چند دقیقه ا.ت با صورتش که از درد خیس بود خوابید
تهیونگ خوب بخوابی فرشته.
تهیونگ: افرین گرل (نیشخند)حالا خانم میخوای هلو بدی سواری بگیری؟
ا.ت: چرا که نه
تهیونگ دستاش رو تکیه گاه بدنش کرد و پاهاش رو دراز کرد ...ا.ت لبخند س،کسی زد و برای دیوونه کردن ته دستاش رو نوازش وار روی بدن خودش کشید که متوجه نگاه هیز تهیونگ روی بدنش شد و نزدیکگ صورتش امد و چونشو داد بالا
ا.ت: میخوایش
ته: دیوونشم میخوامش؟
ا.ت دی،ک ته رو وارد خودش کرد و روش نشست و شروع کرد تکون خوردن که دید نگاه ددیش یه جای دیگست خط نگاهشو دنبال کرد تا رسید به س،ینه هاش و لبخندی زد و یکی رو وارد دهن تیونگ کرد که بسته شدن چشمای ته با خوردن ممه هاش یکی شد جوردی میک میزد که ا.ت حس میکرد دیگه سی،نش کنده شده
ا.ت: احح ددی اونو بگیر این داره میسوزه
ته: ای به چشم
با در اوردن سی،نش از توی دهن ته متوجه کبودی و خون سی،نش شد
ا.ت: اح ددی نگا چیکار کردی
تهیونگ: هر چند که بعدا بخاطر خون شدنش ناراحت میشم ولی الان میگم چون مال خودمه(اون یکی رو گذاشت توی دهنش که ا.ت یکم کیوت لبشو داد جلو)
بعد از اون پتهخ دوباره ا.ت رو زد روی تخت و دوباره وح،شیانه سمتش حمله کرد...۳ راند ۹ راند ۱۲ راند و بعد از ۱۸ راند جفپتشون بیجون افتادن
تهیونگ: عاشقتم بیب
ا.ت: من بیشتر وح،شی
تهیونگ ا.ت رو توی بغلش گرفت و اروم اجزای صورتشو بوسید
بعد از نیم ساعت جفتشون لباساشون رو پوشیدن و رفتن سر جاشون نشستن که دیدن یونجی هنوز غرق فیلمه
ا.ت: اهم...ماماننن دخترم بسه دیگه
یونجی: یکم دیگهههههه
ا.ت: نه مامان بسه
یونجی زد زیر گریه و رفت تو بغل ا.ت که ا.ت از درد جیغ کشید با اینکارش هم یونجی هم تهیونگ تعجب کردن یونجی با نگرانی از بغل ا.ت امد پایین
یونجی: چی شده مامانی؟...مامان لباست خونیه چرا
و تهیونگی که داشت لباش رو از نگرانی میجوید که چقدر به بدن بیبیش ضربه زده اما ا.ت فقط چشماش رو رو هم فشار میداد و از درد خم شده بود...تهیونگ با دیدن این صحنه یونجی رو بغل کرد
تهیونگ: بابا بریم بخوابیم
ته: یونجی رو برد تو اتاق و بعد از چند دقیقه خابوندش و برگشت پیش ا.ت
تهیونگ: .....بیب...خوبی؟
ا.ت: درد میکنههه و میسوزه
تهیونگ: کجات....
ا.ت: بالا تنممیسوزه و دلم داره درد میکنه(ترکیدن بغض)هق هق قهرم باهات
تهیونگ خواست ا.ت رو توی بغلش بگیره که ا.ت مانع شد و تهیونگ اخمی کرد
تهیونگ: نگرانتم خب...خودم کردم خودمم درستش میکنم بیب
ا.ت رو براید بغل کرد و برد توی اتاق و به بدنش کرم زد و شروع کرد ماساژ بدنش که بعد از چند دقیقه ا.ت با صورتش که از درد خیس بود خوابید
تهیونگ خوب بخوابی فرشته.
۱.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.