عشق من... فیک جونگکوک
پارت:4
نمیدونستم باید چیکار کنم سوار ماشین ک شدم اصلا مقصدی نداشتم
با سرعت خیلی زیادی میرفتم که گوشیم زنگ خورد نگاهی به صفحه انداختم جونگکوک بود
جواب دادم
+الو سلام عشقم
-کوک(با گریه
+چی شده قوبونت برم
-حا حالم خوب نیست
+فقط بگو کجایی بگو عزیزم
-نمیدونم اصلا نمیدونم
+لوکیشن بده
باشه ای گفتم و ماشین رو زدم بغل جاده نگاهی به دور ورم کردم داشتیم از شهر خارج میشدم
براش لوکیشن فرستادم و از ماشین در اومدم
نفس عمیقی کشیدم و به ماشین تکیه دادم
10مین بعد
ماشین کوک هم کنار ماشین من پارک شد سریع از ماشین در اومد
و اومد سمت من
دستاشو دور صورتم قاب کرد
+چی شده زندگیم
با این حرفش ناخودآگاه اشکام سرازیر شد
منو کشید توی بغلش و موهامو نوازش کرد
بعد از5مین ک اروم شدم از خودش جدام کرد و توی چشمام نگاه کرد
+حالا بگو چی شده بود
-بابام دست از سرم بر نمیداره او اون برای اولین بار...
+برای اولین بار چی
-دست روم بلند کرد
+چی کار کرد
اینو ک گفت رفت سمت ماشینش
-کوک کجا
+میرم حساب اون مردیکه رو برسم
از بازوش گرفتم و نزاشتم بره
-بری ک چی بشه اون میکشتت میخای منو تنها بزاری(با بغض
+میرم بهش بفهمونم ک نباید دست روی زندگی من بلند کنه
-ولش کن جونگکوک فقط منو تنها نزار
برگشت سمتم و منو گرفت توی بغلش و گفت
+من هیچوقت تورو تنها نمیزارم میدونی دیگه
لبخندی زدم و گفتم
-اگ تو نبودی من چیکار میکردم
+حتما میمردی
خندیدم و گفتم
-خیلی خودشیفته ای
+من فقط واقعیت رو میگم
میدونستم این حرف ها و کارهاش بخاطر اینه ک حال منو خوب کنه
-دوست دارم
سرم رو بوسید
+منم دوست دارم
توی بغلش بودن بهم حس امید میداد حسی ک دام نمیخاست تمام بشه
+بریم خونه
-اوهوم فکر خوبیه
اینو ک گفتم یهو براید استایل بغلم کرد
-بزارم زمین کوک داری چیکار میکنی
+هیششش ساکت باش مال خودمی باید از تو اجازه بگیرم ک بغلت کنم یا ن؟
لبخندی زدم ولی چیزی نگفتم رفتم سمت ماشین خودش و منو گذاشت توی ماشین و در رو بست خودشم اومد و نشست پشت فرمون
-ماشینم
+ب یکی میگم ک بیارش
با سر حرفش رو تایید کردم ماشین راه افتاد
توی راه داشتم از شیشه بیرون رو نگاه میکردم که دستی روی پام حس کردم نگاه کوک کردم ک هواسش ب رانندگیش بود اما فشار دستش رو روی پام بیشتر میکرد دستمو گذاشتم روی دستش و دستش رو گرفتم ....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
نمیدونستم باید چیکار کنم سوار ماشین ک شدم اصلا مقصدی نداشتم
با سرعت خیلی زیادی میرفتم که گوشیم زنگ خورد نگاهی به صفحه انداختم جونگکوک بود
جواب دادم
+الو سلام عشقم
-کوک(با گریه
+چی شده قوبونت برم
-حا حالم خوب نیست
+فقط بگو کجایی بگو عزیزم
-نمیدونم اصلا نمیدونم
+لوکیشن بده
باشه ای گفتم و ماشین رو زدم بغل جاده نگاهی به دور ورم کردم داشتیم از شهر خارج میشدم
براش لوکیشن فرستادم و از ماشین در اومدم
نفس عمیقی کشیدم و به ماشین تکیه دادم
10مین بعد
ماشین کوک هم کنار ماشین من پارک شد سریع از ماشین در اومد
و اومد سمت من
دستاشو دور صورتم قاب کرد
+چی شده زندگیم
با این حرفش ناخودآگاه اشکام سرازیر شد
منو کشید توی بغلش و موهامو نوازش کرد
بعد از5مین ک اروم شدم از خودش جدام کرد و توی چشمام نگاه کرد
+حالا بگو چی شده بود
-بابام دست از سرم بر نمیداره او اون برای اولین بار...
+برای اولین بار چی
-دست روم بلند کرد
+چی کار کرد
اینو ک گفت رفت سمت ماشینش
-کوک کجا
+میرم حساب اون مردیکه رو برسم
از بازوش گرفتم و نزاشتم بره
-بری ک چی بشه اون میکشتت میخای منو تنها بزاری(با بغض
+میرم بهش بفهمونم ک نباید دست روی زندگی من بلند کنه
-ولش کن جونگکوک فقط منو تنها نزار
برگشت سمتم و منو گرفت توی بغلش و گفت
+من هیچوقت تورو تنها نمیزارم میدونی دیگه
لبخندی زدم و گفتم
-اگ تو نبودی من چیکار میکردم
+حتما میمردی
خندیدم و گفتم
-خیلی خودشیفته ای
+من فقط واقعیت رو میگم
میدونستم این حرف ها و کارهاش بخاطر اینه ک حال منو خوب کنه
-دوست دارم
سرم رو بوسید
+منم دوست دارم
توی بغلش بودن بهم حس امید میداد حسی ک دام نمیخاست تمام بشه
+بریم خونه
-اوهوم فکر خوبیه
اینو ک گفتم یهو براید استایل بغلم کرد
-بزارم زمین کوک داری چیکار میکنی
+هیششش ساکت باش مال خودمی باید از تو اجازه بگیرم ک بغلت کنم یا ن؟
لبخندی زدم ولی چیزی نگفتم رفتم سمت ماشین خودش و منو گذاشت توی ماشین و در رو بست خودشم اومد و نشست پشت فرمون
-ماشینم
+ب یکی میگم ک بیارش
با سر حرفش رو تایید کردم ماشین راه افتاد
توی راه داشتم از شیشه بیرون رو نگاه میکردم که دستی روی پام حس کردم نگاه کوک کردم ک هواسش ب رانندگیش بود اما فشار دستش رو روی پام بیشتر میکرد دستمو گذاشتم روی دستش و دستش رو گرفتم ....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۸.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.