عشق یک مافیا✨✨
عشق یک مافیا✨✨
پارت 4👑👑
2ساعت بعد
هارام.. از خواب بیدار شدم رفتم یه حموم سریع گرفتم موهامو خشک کردم بستم یه ارایش لایت کردم لباس هامو پوشیدم بای همه کیف ست و کادو هیون جین رفتم به بورام زنگ زدم که اماده گفت پایین منتظرم رفتم پایین دیدم بابا داره تلفن صحبت میکنه و میخنده سرس ری خداحافظی کردم و رفتم
بورام.. سلام خوشگله شماره میدی
هارام.. نه خانم مزاحم نشو
هردو همزمان زدیم زیر خنده سوار شدم
بورام.. اووووو خانم فکر کنم اونجا همه بهت درخواست میده
هارام.. وا چه چیزا منم مثل خر ردشون میکنم من هنوز منتظر شاهزاده سوار بر اسب هستم
تو که دیگه میدونی اینو
بورام.. اره حواسم نبود مه تو مهمونی شاهزاده سوار بر اسبت بهت زل زده بود
هارام.. با یاد اوری جیمین لپام از خجالت قرمز شد
رسیدیم و وارد شدیم ولی با دیدن فردی که اونجا بود کپ کردم
اون اونجا چیکار میکرد؟!!!!!!
ویو جیمین
داشتم صبحانه میخوردم که هیون جین یکی از دوست های قدیمیم بود زنگ زد تولدش هست میخواد که برم قبول کردم
رفتم یکم به کار هام رسیدم و رفتم مرکز خرید تا لباس و کادو بخرم لباس یه پیراهن با شلوار لی مشکی خریدم برای کادو هم
یک مجسمه که داخلش طلا نقره بود خریدم
رفتم خونه یه عصرونه ای خودم و رفتم دوش گرفتم تا حاضر شم لباس پوشیدن موهامو حالت دادم کادو رو ورداشتم و رفتم بیرون
به سمت محل جشن راه افتادن رسیدم وارد شدم و رفتم پیش هیون جین 10مین از اومدن گذشته که نگاهم خورد به هارام اون اینجا چیکار میکرد اونم با دیدنم شکه شد ولی سریع به خودش اومد و سمت ما حرکت کرد
خیلی گرم با هیون جین سلام کرد و تولدش رو تبریک گفت کادو رو هم داد
به تیپش که دقت خیلی پوشیده تر از بقیه دختر ها بود دختر های اینجا تمام بدنشون رو به نمایش گذاشته بودن ولی هارام یه لباسی پوشیده بود که بدنش کامل قابل دید نباشه ولی نگاه های خیره رو روش حس کردم
یه دختر دیگه هم پیشش بود اما یادم اومد این و دیشب تو جشن دیدم دختر اقای مین، بورام انگار با هارام خیلی صمیمی بود
هیون جین گفت همه روی یک میز بشینیم و رفتیم نشستیم
موقع رقص هارام و بورام بلند شدن رفتن روی پیست وبه بقیه دختر و پسر های اضافه شدن
نمیدونم چرا ولی احساس بدی به امشب دارم؟؟!!!!
پایان پارت 👑👑
نویسنده: بلکنزی
پارت 4👑👑
2ساعت بعد
هارام.. از خواب بیدار شدم رفتم یه حموم سریع گرفتم موهامو خشک کردم بستم یه ارایش لایت کردم لباس هامو پوشیدم بای همه کیف ست و کادو هیون جین رفتم به بورام زنگ زدم که اماده گفت پایین منتظرم رفتم پایین دیدم بابا داره تلفن صحبت میکنه و میخنده سرس ری خداحافظی کردم و رفتم
بورام.. سلام خوشگله شماره میدی
هارام.. نه خانم مزاحم نشو
هردو همزمان زدیم زیر خنده سوار شدم
بورام.. اووووو خانم فکر کنم اونجا همه بهت درخواست میده
هارام.. وا چه چیزا منم مثل خر ردشون میکنم من هنوز منتظر شاهزاده سوار بر اسب هستم
تو که دیگه میدونی اینو
بورام.. اره حواسم نبود مه تو مهمونی شاهزاده سوار بر اسبت بهت زل زده بود
هارام.. با یاد اوری جیمین لپام از خجالت قرمز شد
رسیدیم و وارد شدیم ولی با دیدن فردی که اونجا بود کپ کردم
اون اونجا چیکار میکرد؟!!!!!!
ویو جیمین
داشتم صبحانه میخوردم که هیون جین یکی از دوست های قدیمیم بود زنگ زد تولدش هست میخواد که برم قبول کردم
رفتم یکم به کار هام رسیدم و رفتم مرکز خرید تا لباس و کادو بخرم لباس یه پیراهن با شلوار لی مشکی خریدم برای کادو هم
یک مجسمه که داخلش طلا نقره بود خریدم
رفتم خونه یه عصرونه ای خودم و رفتم دوش گرفتم تا حاضر شم لباس پوشیدن موهامو حالت دادم کادو رو ورداشتم و رفتم بیرون
به سمت محل جشن راه افتادن رسیدم وارد شدم و رفتم پیش هیون جین 10مین از اومدن گذشته که نگاهم خورد به هارام اون اینجا چیکار میکرد اونم با دیدنم شکه شد ولی سریع به خودش اومد و سمت ما حرکت کرد
خیلی گرم با هیون جین سلام کرد و تولدش رو تبریک گفت کادو رو هم داد
به تیپش که دقت خیلی پوشیده تر از بقیه دختر ها بود دختر های اینجا تمام بدنشون رو به نمایش گذاشته بودن ولی هارام یه لباسی پوشیده بود که بدنش کامل قابل دید نباشه ولی نگاه های خیره رو روش حس کردم
یه دختر دیگه هم پیشش بود اما یادم اومد این و دیشب تو جشن دیدم دختر اقای مین، بورام انگار با هارام خیلی صمیمی بود
هیون جین گفت همه روی یک میز بشینیم و رفتیم نشستیم
موقع رقص هارام و بورام بلند شدن رفتن روی پیست وبه بقیه دختر و پسر های اضافه شدن
نمیدونم چرا ولی احساس بدی به امشب دارم؟؟!!!!
پایان پارت 👑👑
نویسنده: بلکنزی
۲.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.