رمان عشق مثلث پارت ۴۵
از یه طرفم جونگ کوک و اریکا باهم بودن از یه طرف (آنیتا و تهیونگ)
خیلی خوشحال بودم که بلاخره یکی رو پیدا کرد
آنیتاهم دختر خوشگل و لجبازی بود از چهرش میشد فهمید
یهو سوجون رفت پیش آنیتا دستشو گرفت و برد تو حیاط تهیونگ خواست بره که جلوشو گرفتم
+صب کن
@من نفهمیدم اون چرا اینطوری کرد؟
+من باهاش حرف میزنم تو برو پیش جیمین منم میام
رفتم تو حیاط که دیدم سوجون سر آنیتا داد میزنه
☆من از اون سره بدم میاد دیگه دوروبرش نمیری فهمیدی؟
€داداش من با اون دوست شدیم پسره خوبیه چرا اینطوری فک میکنی؟
☆همین که گفتم
€اصلا میدونی چیه...ازت متنفرم
آنیتا همینو گفت و از پیش من ردشد و رفت تو
سوجون دستشو لای موهاش برد بالا میبرد
بهم پشت کرده بود از سایم فهمید
برگشت و بهم نگاه کرد
+چرا فک میکنی تهیونگ آدم بدیه؟
☆از اول که تو بیمارستان دیدم ازش خوشم نیومد
+اون پسر خوبیه مطمئن باش
☆اون خواهر منه و من نظر میدم باکی باشه و باکی نباشه
+تهیونگ دوست منه و نمیخوام ازش بد بگی
☆فقط دوست؟
+خوب..اون..دوستمه
☆پارک جیمینم دوست پسرته؟
+به تو چه؟
☆هیچی همینطوری پرسیدم
+فعلا دوست پسرم نیست ولی خیلی دوسش دارم عاشقشم
☆بهش گفتی؟
+میشه بگم چیکار داری این حرفارو؟
☆خوب خواستم بدونم
+ندونی بهتره چون نمرت کم میشه (با شیطونی)
☆اووو استادمون شروع کرد
هی جلو میومد ولی من عقب نرفتم نمیخواستم پیشش کم بیارم
منم جلو میرفتم چون فاصله کمی بینمون بود جلو نرفتم ولی اون هی جلوتر میومد
باد میومد و موهامون توهوا معلق بودن
+بل نمره کم میکنم
☆بهتره کم نکنی برات بد تموم میشه ها
+الان تو منو تهدید میکنی؟
☆نه تهدید نمیکنم نصیحت میکنم
+من به نصیحتای شما لازم ندارم خودم میدونم به کی نمره کم بدم به کی ندم درسته؟
دیگه حرفی نزد و هی جلو تر میومد ولی بهش نگاه نمیکردم که با صدای آرومی گفت
☆منو نگا کن
بزور به چشماش نگاه میکردم
+میشنوم
هروقت حرف میزدم به لبام خیره میشد
☆چرا انقدر
نزاشتم حرفشو ادامه بده فهمیدم میخواست چی بگه هولش دادم
+سوجون دیگه توو اینکارو نکن
(با پوزخند ملیحی گفت)☆چه کاریو؟
دیکه نخواستم ادامه بده رفتم تو
همشون وسط بودن و میرقصیدن از رقصیدناشون خندم میگرفت
هم جیمین نبود هم آنیتارو تو اونجا نمیدیم یعنی کجان؟
بهم پیام اومد بازش کردم از جیمین بود
(بیا پشت بوم)
پشت بوم؟سوجون اومد داخل بدون هیچ مکثی رفتم پشت بوم درش باز بود رفتم داخل از اونجا میشد ستاره هارو دید جیمینو نمیدیدم
+جیمین؟....جیمین
از پشت دستای گرمی دورم حلقه شد از عطر خنکش فهمیدم خودشه
_این هوارو خیلی دوس دارم.
(باد خنکی میوزید و نم نم های بارون روی صورتم می افتاد )
_اونم با تو توی این هوا خیلی بهم حال میده
+اوهوم
_دوست دارم....آخر تونستم بدستت بیارم...تو چی خوشحالی که منو به دست آوردی؟
+خیلی...خیلی خوشحالم
برگشتم طرفش با دستام صورتشو قاب گرفتم یه بوس کوچیکی رو لباش کاشتم که شروع کرد به بوسیدنم!!!!!
#هان سوجون
دنبالش کردم رفت پشت بوم اونجا چیکار داشت؟
رفتم پشت درشت بوم الان فهمیدم اومده بود پیش جیمین...
هم دیگرو میبوسیدن کاش من اون لباشو....وای سوجون چت شده دیونه دو تا چک به خودم زدم رفتم پایین که بعد دودیقه اومدن
دیگه همه داشتن میرفتن ولی جیمین و اون دوستش تهیونگ اونجا بودن نمیدونستم میرن یا نه
£سوجون پاشو بریم دیگه دیروقته...سوجون
☆ها بله؟
£عیبه پاشو
☆یه ذره هم بمونیم
£چرا؟
☆آنیتا کجاست
£تو اتاقه فک کنم بخواد بمونه
☆واقعا پس اگه ماهم بمونیم که چیزی نمیشه
£سوجین؟چرا اینطوری میکنی پاشو دیگه.
☆پس چرا جیمین نمیره؟
£خودتو با جیمین مقایسه میکنی؟
واقعا نمیدونستم چمه چرا اینطوری میکنم
☆عام خوب
×سوجون میخوای بمونی؟
☆آر
£نه ممنون مزاحم نمیشیم
×نه بابا این چه حرفیه
☆اریکا ببین جونگ کوک شی هم میخواد بمونیم پس ناز نکن دیگه
£از دست تو سوجون
×خوب فک نکنم لباس با خودتون آورده باشین
£نه متاسفانه
×اشکال نداره سوجین یه دست لباس واسه تو میاره و منم یه دست برای سوجون
☆ممنون میشم
£واقعا ممنون
+هیونگ عام شما هنوز نرفتین
☆نه میمونیم
+واقعا ام چه باحال
خیلی خوشحال بودم که بلاخره یکی رو پیدا کرد
آنیتاهم دختر خوشگل و لجبازی بود از چهرش میشد فهمید
یهو سوجون رفت پیش آنیتا دستشو گرفت و برد تو حیاط تهیونگ خواست بره که جلوشو گرفتم
+صب کن
@من نفهمیدم اون چرا اینطوری کرد؟
+من باهاش حرف میزنم تو برو پیش جیمین منم میام
رفتم تو حیاط که دیدم سوجون سر آنیتا داد میزنه
☆من از اون سره بدم میاد دیگه دوروبرش نمیری فهمیدی؟
€داداش من با اون دوست شدیم پسره خوبیه چرا اینطوری فک میکنی؟
☆همین که گفتم
€اصلا میدونی چیه...ازت متنفرم
آنیتا همینو گفت و از پیش من ردشد و رفت تو
سوجون دستشو لای موهاش برد بالا میبرد
بهم پشت کرده بود از سایم فهمید
برگشت و بهم نگاه کرد
+چرا فک میکنی تهیونگ آدم بدیه؟
☆از اول که تو بیمارستان دیدم ازش خوشم نیومد
+اون پسر خوبیه مطمئن باش
☆اون خواهر منه و من نظر میدم باکی باشه و باکی نباشه
+تهیونگ دوست منه و نمیخوام ازش بد بگی
☆فقط دوست؟
+خوب..اون..دوستمه
☆پارک جیمینم دوست پسرته؟
+به تو چه؟
☆هیچی همینطوری پرسیدم
+فعلا دوست پسرم نیست ولی خیلی دوسش دارم عاشقشم
☆بهش گفتی؟
+میشه بگم چیکار داری این حرفارو؟
☆خوب خواستم بدونم
+ندونی بهتره چون نمرت کم میشه (با شیطونی)
☆اووو استادمون شروع کرد
هی جلو میومد ولی من عقب نرفتم نمیخواستم پیشش کم بیارم
منم جلو میرفتم چون فاصله کمی بینمون بود جلو نرفتم ولی اون هی جلوتر میومد
باد میومد و موهامون توهوا معلق بودن
+بل نمره کم میکنم
☆بهتره کم نکنی برات بد تموم میشه ها
+الان تو منو تهدید میکنی؟
☆نه تهدید نمیکنم نصیحت میکنم
+من به نصیحتای شما لازم ندارم خودم میدونم به کی نمره کم بدم به کی ندم درسته؟
دیگه حرفی نزد و هی جلو تر میومد ولی بهش نگاه نمیکردم که با صدای آرومی گفت
☆منو نگا کن
بزور به چشماش نگاه میکردم
+میشنوم
هروقت حرف میزدم به لبام خیره میشد
☆چرا انقدر
نزاشتم حرفشو ادامه بده فهمیدم میخواست چی بگه هولش دادم
+سوجون دیگه توو اینکارو نکن
(با پوزخند ملیحی گفت)☆چه کاریو؟
دیکه نخواستم ادامه بده رفتم تو
همشون وسط بودن و میرقصیدن از رقصیدناشون خندم میگرفت
هم جیمین نبود هم آنیتارو تو اونجا نمیدیم یعنی کجان؟
بهم پیام اومد بازش کردم از جیمین بود
(بیا پشت بوم)
پشت بوم؟سوجون اومد داخل بدون هیچ مکثی رفتم پشت بوم درش باز بود رفتم داخل از اونجا میشد ستاره هارو دید جیمینو نمیدیدم
+جیمین؟....جیمین
از پشت دستای گرمی دورم حلقه شد از عطر خنکش فهمیدم خودشه
_این هوارو خیلی دوس دارم.
(باد خنکی میوزید و نم نم های بارون روی صورتم می افتاد )
_اونم با تو توی این هوا خیلی بهم حال میده
+اوهوم
_دوست دارم....آخر تونستم بدستت بیارم...تو چی خوشحالی که منو به دست آوردی؟
+خیلی...خیلی خوشحالم
برگشتم طرفش با دستام صورتشو قاب گرفتم یه بوس کوچیکی رو لباش کاشتم که شروع کرد به بوسیدنم!!!!!
#هان سوجون
دنبالش کردم رفت پشت بوم اونجا چیکار داشت؟
رفتم پشت درشت بوم الان فهمیدم اومده بود پیش جیمین...
هم دیگرو میبوسیدن کاش من اون لباشو....وای سوجون چت شده دیونه دو تا چک به خودم زدم رفتم پایین که بعد دودیقه اومدن
دیگه همه داشتن میرفتن ولی جیمین و اون دوستش تهیونگ اونجا بودن نمیدونستم میرن یا نه
£سوجون پاشو بریم دیگه دیروقته...سوجون
☆ها بله؟
£عیبه پاشو
☆یه ذره هم بمونیم
£چرا؟
☆آنیتا کجاست
£تو اتاقه فک کنم بخواد بمونه
☆واقعا پس اگه ماهم بمونیم که چیزی نمیشه
£سوجین؟چرا اینطوری میکنی پاشو دیگه.
☆پس چرا جیمین نمیره؟
£خودتو با جیمین مقایسه میکنی؟
واقعا نمیدونستم چمه چرا اینطوری میکنم
☆عام خوب
×سوجون میخوای بمونی؟
☆آر
£نه ممنون مزاحم نمیشیم
×نه بابا این چه حرفیه
☆اریکا ببین جونگ کوک شی هم میخواد بمونیم پس ناز نکن دیگه
£از دست تو سوجون
×خوب فک نکنم لباس با خودتون آورده باشین
£نه متاسفانه
×اشکال نداره سوجین یه دست لباس واسه تو میاره و منم یه دست برای سوجون
☆ممنون میشم
£واقعا ممنون
+هیونگ عام شما هنوز نرفتین
☆نه میمونیم
+واقعا ام چه باحال
۷.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۰