وحشی Part 5
وحشی Part 5
طبق گفتش وسایلم رو جمع کردم و رفتم بیرون ایکس فور مشکیش دم در بود خیلی خفن بود البته خب آدم پولداریه بایدم این جوری باشه
در رو برام باز کرد و گفت:
بدون حرفی نشستم بعد هم خودش نشست
نمیدونم این چه حسیه که هر لحظه پرنگ تر میشه حس خوب ولی عجیبیه
_ به چی فکر میکنی ؟
با صداش رشته افکارم پاره شد گفتم:
+عام هیچی، میگم کجا میریم؟
_میدونی یکی از نشانه های بزرگ شدن صبر کردنه؟اما فکر کنم تو هنوز بچه ای
+ای بابا باز شروع شد، اخه باید بدونم که کجا میریم، الان شبه و ما تنهاییم خطرناکه، نیست؟
_نترس من پیشتم
+من از خود شما میترسم
_(پوزخند صدا دار) هنوز برای ترسیدن زوده
+یعنی چی؟
_هیچی ذهنتو در گیر نکن
...... ماشین ایستاد
_پیاده شو
با گوش زدش پیاده شدم
قدم هام رو به جلو برمیداشتم
اونم پشت سرم میومد رفتم جلو تا به اب رسیدم دریا آروم بود کفش هایم رو دراوردم، آب پاهایم رو به نرمی لمس میکرد
نگاه های خیره تهیونگ رو روی خودم حس میکردم بعد از چند دقیقه که خسته شدم رفتم کنار تهیونگ ایستادم واقعا فرد جذاب و مرموزی بود
+ حالا دیدید که من آدم بزرگیم؟
خندید و گفت:
_ شاید
+ میگم به چان گفتید که من با شمام؟
_اره گفتم، نیاز نیست انقدر رسمی حرف بزنی
+لبخند زدم گفتم باشه
_ گفتی تولدته؟
+آره هفته دیگه، شاید یک مهمونی کوچولو موچولو بگیرم خیلی ذوق دارم
_هومم عالیه، منم ذوق دارم (پوزخند)
+شما چرا؟
_اونش به خودم مربوطه
...
لطفا لایک کنید 💓
طبق گفتش وسایلم رو جمع کردم و رفتم بیرون ایکس فور مشکیش دم در بود خیلی خفن بود البته خب آدم پولداریه بایدم این جوری باشه
در رو برام باز کرد و گفت:
بدون حرفی نشستم بعد هم خودش نشست
نمیدونم این چه حسیه که هر لحظه پرنگ تر میشه حس خوب ولی عجیبیه
_ به چی فکر میکنی ؟
با صداش رشته افکارم پاره شد گفتم:
+عام هیچی، میگم کجا میریم؟
_میدونی یکی از نشانه های بزرگ شدن صبر کردنه؟اما فکر کنم تو هنوز بچه ای
+ای بابا باز شروع شد، اخه باید بدونم که کجا میریم، الان شبه و ما تنهاییم خطرناکه، نیست؟
_نترس من پیشتم
+من از خود شما میترسم
_(پوزخند صدا دار) هنوز برای ترسیدن زوده
+یعنی چی؟
_هیچی ذهنتو در گیر نکن
...... ماشین ایستاد
_پیاده شو
با گوش زدش پیاده شدم
قدم هام رو به جلو برمیداشتم
اونم پشت سرم میومد رفتم جلو تا به اب رسیدم دریا آروم بود کفش هایم رو دراوردم، آب پاهایم رو به نرمی لمس میکرد
نگاه های خیره تهیونگ رو روی خودم حس میکردم بعد از چند دقیقه که خسته شدم رفتم کنار تهیونگ ایستادم واقعا فرد جذاب و مرموزی بود
+ حالا دیدید که من آدم بزرگیم؟
خندید و گفت:
_ شاید
+ میگم به چان گفتید که من با شمام؟
_اره گفتم، نیاز نیست انقدر رسمی حرف بزنی
+لبخند زدم گفتم باشه
_ گفتی تولدته؟
+آره هفته دیگه، شاید یک مهمونی کوچولو موچولو بگیرم خیلی ذوق دارم
_هومم عالیه، منم ذوق دارم (پوزخند)
+شما چرا؟
_اونش به خودم مربوطه
...
لطفا لایک کنید 💓
۵.۲k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱