هفت پسر + دختر
هفت پسر + دختر
پارت ۳۷
بنگ بنگ همین تور صدا شلیک میشنید خشکش زده بود یعنی یعنی مردن همشون مردن نه نه قطره اشکی بدون اینکه بدونه از روی صورتش چکید و پایین و پایین تر رفت و روی خاک خشک و بدون اب ریخت یونا دیگه توان ایستادن نداشت نشست و گریه میکرد تا اینکه سایه ای رو بالا سرش دید با ترس سرش رو بالا اورد که با فرانک رو به رو شد
# گیرت اوردم کوچولو
فرانک سمت یونا هجون برد که بنگ صدای تفنگ برای بار اخر توی گوش یونا پیچید و دید که فرانک جلوش زانو زده و از سمت قلبش خون زیادی جاری بود جیمین به زور خودش رو به مرد رسوند و از موهای کوتاه و فر اون گرفت به عقب پرتش کرد وگلوله ی دیگه ای تو سر فرانک خالی کرد از دردی که توی پاش بود دیگه نتونست بایسته و افتاد یونا با افتادن جیمین روی زمین و خوردن خاک روی دستاش به خودش اومد و سمت جیمین رفت
+ اوپااا خوبی بق....بقیه کجان فک کردم مردیننننن
= من خوبم دختره احمق ولی بقیه اسیب جدی دیدن گوشی من رو بیار سریع قبل از اینکه اینجا بمیریم
دختر سری تکون داد و به سرعت طوری که با دویدنش خاک ها از روی زمین بلند میشدن و دوباره روی زمین میشستن به ماشین رسید و گوشی رو از روی زمین برداشت سمت جیمین دوید و گوشی رو داد بهش جیمین به سرعت داخل تماس های اضطراریش رفت و با کسی به اسم چن چن تماس گرفت در همین حین دختر به ارومی قدم هاش رو روی پله های پناه گاه میکشید خون هایی که از پای جیمین رو پله ها ریخته بود رو میدید و از کنارشون رد میشد از ته که به پاش تیر خورده بود رد شد و جین و نامجون رو دید که جین دست و پاش تیر خورده بود و نامجون سعی داشت با پاره کردن لباسش جلوی خون ریزیش رو بگیره حال نامجون از جین بهتر نبود یونگی رو دید که شونش تیر خورده و سعی داره ببندتش چشمش به ..........
پارت ۳۷
بنگ بنگ همین تور صدا شلیک میشنید خشکش زده بود یعنی یعنی مردن همشون مردن نه نه قطره اشکی بدون اینکه بدونه از روی صورتش چکید و پایین و پایین تر رفت و روی خاک خشک و بدون اب ریخت یونا دیگه توان ایستادن نداشت نشست و گریه میکرد تا اینکه سایه ای رو بالا سرش دید با ترس سرش رو بالا اورد که با فرانک رو به رو شد
# گیرت اوردم کوچولو
فرانک سمت یونا هجون برد که بنگ صدای تفنگ برای بار اخر توی گوش یونا پیچید و دید که فرانک جلوش زانو زده و از سمت قلبش خون زیادی جاری بود جیمین به زور خودش رو به مرد رسوند و از موهای کوتاه و فر اون گرفت به عقب پرتش کرد وگلوله ی دیگه ای تو سر فرانک خالی کرد از دردی که توی پاش بود دیگه نتونست بایسته و افتاد یونا با افتادن جیمین روی زمین و خوردن خاک روی دستاش به خودش اومد و سمت جیمین رفت
+ اوپااا خوبی بق....بقیه کجان فک کردم مردیننننن
= من خوبم دختره احمق ولی بقیه اسیب جدی دیدن گوشی من رو بیار سریع قبل از اینکه اینجا بمیریم
دختر سری تکون داد و به سرعت طوری که با دویدنش خاک ها از روی زمین بلند میشدن و دوباره روی زمین میشستن به ماشین رسید و گوشی رو از روی زمین برداشت سمت جیمین دوید و گوشی رو داد بهش جیمین به سرعت داخل تماس های اضطراریش رفت و با کسی به اسم چن چن تماس گرفت در همین حین دختر به ارومی قدم هاش رو روی پله های پناه گاه میکشید خون هایی که از پای جیمین رو پله ها ریخته بود رو میدید و از کنارشون رد میشد از ته که به پاش تیر خورده بود رد شد و جین و نامجون رو دید که جین دست و پاش تیر خورده بود و نامجون سعی داشت با پاره کردن لباسش جلوی خون ریزیش رو بگیره حال نامجون از جین بهتر نبود یونگی رو دید که شونش تیر خورده و سعی داره ببندتش چشمش به ..........
۱۲.۷k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.